آمریکا از خاورمیانه به آسیا پاسیفیک میرود
خروج تدریجی
از پایان جنگ جهانی دوم منطقه خاورمیانه همواره و در نگاه کارشناسان حیاتیترین منطقه جهان برای ایالاتمتحده آمریکا و سیاست خارجی این قدرت به شمار رفته و تا امروز نیز کما بیش این اهمیت پابرجاست. این اهمیت به اندازهای بوده که نظریههایی مانند: هارتلند یا دکترینهای سدنفوذ،گوام(دکترین نیکسون) و مهار دوجانبه همگی نسبت به خاورمیانه و مسائل حیاتی آن برای ایالات متحده آمریکا طرح و تدوین شده بودند.
اما آنچه در این نوشتار کوتاه موردتوجه است کاهش یافتن تدریجی اهمیت این منطقه در سیاست خارجی آمریکا و زمزمههایی مبنی بر تغییر راهبردی از خاورمیانه به سمت منطقه اقیانوس آرام یا آسیا-پاسیفیک است. در اواخر دوران ریاست جمهوری باراک اوباما بحث در خصوص خروج آمریکا از خاورمیانه و حرکت به سمت اقیانوس آرام بیش از پیش به گوش میرسد. حتی مواضعی رسمی بر پرهزینه بودن حضور در خاورمیانه و کاهش روزافزون جذابیت آن برای آمریکا گاهی از سوی رئیسجمهور این کشور شنیده شده است. افرادی چون استفان والت نه تنها قرن بیستویکم را قرن خروج آمریکا از خاورمیانه میدانند بلکه صراحتا نیم قرن حضور و مداخله بینتیجه آمریکا در منطقه را به نقد کشیده و معتقدند که زمان تغییر بزرگ در سیاست خارجی آمریکا فرارسیده است.
باید به این دو سوال پاسخ داد که: به راستی چه عواملی موجبات کاهش اهمیت خاورمیانه برای آمریکا را فراهم آورده است؟ و مهمتر از آن کدام عامل یا عوامل آمریکا را به گسترش نفوذ در آسیا –پاسیفیکترغیب میکند؟ پاسخ به این سوالات را از زوایای مختلفی میتوان مورد بررسی و دقت قرار داد. منطقه خاورمیانه از پس از جنگ جهانی دوم از سه جنبه برای ایالات متحده آمریکا و سیاست خارجی آن حائز اهمیت بوده است: 1-تسلط برذخایر نفتی منطقه 2-جلوگیری از نفوذ کمونیسم و سلطه شوروی برمنطقه و3- در اختیار گرفتن بازار بینظیر تسلیحات و کالاهای مصرفی خاورمیانه. این سه منظر خاورمیانه را برای هر قدرتی خصوصا ابرقدرت غرب وسوسهانگیز و غیرقابلچشم پوشی میساخت.
فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و پایان جنگ سرد در 1991 میلادی جنبه دوم اهمیت خاورمیانه را عملا از میان برداشت. توسعه تجارت جهانی و رشد اقتصادی مناطقی چون آسیای جنوب شرقی، آسیای جنوبی، آمریکای لاتین و نیز گشوده شدن بازارهای جدید مانند: آسیای مرکزی و قفقاز و اروپای شرقی فرصتهای بیشماری جهت صدور سرمایه و کالا برای ایالات متحده آمریکا فراهم کرد. گرچه خاورمیانه همچنان بزرگترین خریدار تسلیحات جهان است اما از زمان پایان یافتن جنگ سرد تا به امروز ظهور بنیادگرایی اسلامی سلفی، خطر و نیز تهدید گسترش سلاحهای هستهای، صلح نافرجام خاورمیانه و تنشهای روزافزون اسرائیل و فلسطینیان، انقلابهای عربی و جنگهای داخلی سالهای اخیر در سوریه، عراق و یمن، عملا خاورمیانه را برای آمریکا و دستگاه سیاست خارجی آن به یک محیط پرتنش، پرهزینه و سرشار از دردسر و چالش تبدیل کرده است. اما نخستین مورد اهمیت خاورمیانه یعنی ذخایر عظیم نفت همچنان باید مورد بررسی قرار گیرد. چرا که در ظاهر، تغییر جهت سیاست خارجی آمریکا را توجیه نمیکند و این کشور همچنان نیازمند نفت و کنترل مسیرهای انرژی در منطقه است. با این حال باید به نکته ظریفی توجه کرد که همانا تحول وتغییرات بنیادین در تکنولوژی و فرآیند تحقیق و توسعه خصوصا در حوزه انرژی در غرب و ایالات متحده آمریکاست. موفقیت روزافزون در به کارگیری انرژیهای جایگزین سوخت فسیلی جذب سرمایهگذاریهای فراوان در این زمینه از یک سو و پروژه استخراج نفت از شیلهای نفتی در آمریکا که تا به امروز سروصدا و البته موفقیتهای قابلتوجهی به همراه داشته است بسیاری از پیشبینیها را به این سمت و سو برده که آمریکا در آیندهای نه چندان دور از نفت خاورمیانه بینیاز خواهد شد.
امروز در نگاه افکار عمومی آمریکا خاورمیانه همانجایی است که پنج هزار نفراز سربازان جوان آن جان خود را در آن از دست دادند. جایی که محل ظهور تروریستهای تکفیری و کسانی است که برجهای سازمان تجارت جهانی در نیویورک ر افروریختند؛ جایی که مالیات مردم آمریکا در آن به هدر میرود. طرح خاورمیانه بزرگ که حساب ویژهای روی آن شده بود عملا با شکست و ناکامی روبر و شد چراکه اساسا ساختار سیاسی، اقتصادی و فرهنگی خاورمیانه هیچگونه سنخیتی با لیبرالیسم و اقتصاد سرمایهداری ندارد. در نقطه مقابل منطقه کشورهای منطقه اقیانوس آرام در فردای جنگ جهانی دوم نه تنها فرآیند و حرکت تاریخی خود را به سمت رشد و توسعه اقتصادی، ملت – دولتسازی، تجارت آزاد و صنعتی شدن با موفقیت آغاز کرد بلکه پس از پایان جنگ سرد به منطقهای نسبتا توسعهیافته، شکوفا و پررونق و امن در جهان پرتنش امروز مبدل شد. رشد و توسعه اقتصادی و صنعتی منطقه حاصل وجود بخش خصوصی و اقتصاد مولد بوده که برخلاف خاورمیانه به لحاظ فرهنگی،اقتصادی و سیاسی منافات چندانی با لیبرالیسم غربی و سیستم سرمایهداری ازخود نشان نداده و در بسیاری موارد به خوبی با آن همراه شده است. قدرتها ی نوظهور و بزرگی مانند چین و هند که میتوانند در آینده بسیار نزدیک و حتی زمان حال رقیبی بزرگ و جدی برای آمریکا باشند در این منطقه واقع شدهاند.
میتوان پیشبینی کرد که در صورت موفقیت کامل پروژههای سرمایهگذاری و تحقیق و توسعه آمریکا روی شیلهای نفتی و انرژیهای جایگزین که در حال حاضر با جدیت پیش میروند، ظرف دو دهه آینده ایالات متحده آمریکا به بزرگترین صادرکننده انرژی در جهان آن هم بدون وابستگی به نفت خاورمیانه مبدل خواهد شد. این تحول از آن جهت اهمیت دارد که منطقه آسیا – پاسیفیک در صورت تداوم این روند حرکتی، بزرگترین و گستردهترین خریدار و مصرفکننده انرژی آمریکا خواهد بود. بنابراین ایالات متحده آمریکا از هماکنون باید در جستوجوی تصاحب بهترین و بزرگترین بازار مصرف انرژی خود در جهان باشد.چرا که چین، هند، ژاپن، کره، استرالیا و چندین قدرت اقتصادی و مصرف کننده بزرگ انرژی در حال حاضر در منطقه اقیانوس آرام واقع شدهاند.پس به دلایل یادشده، خروج تدریجی از خاورمیانه و گسترش نفوذ در آسیا-پاسیفیک برای آمریکا ضرورت مییابد.
دیدگاه تان را بنویسید