انسان تراز
اسماعیل شیرعلی /استاد دانشگاه در مجله مثلث نوشت:چگونه کنشگری فعال حاج قاسم سلیمانی با الگوی ایرانی-اسلامی پیشرفت تعریف می شود
«شهید حاج قاسم سلیمانی» را باید در تقابل دو جهانبینی ارزیابی کرد. در تقابل دو فلسفه، در تقابل دو فرهنگ. به طور خلاصه حاج قاسم سلیمانی را باید در تقابل انسان مدرن با انسان پیشرفته دید. ما جامعه مدنی را داریم که برگرفته از الگوهای غربی توسعه است. جامعه مدنی با فلسفه غیرتوحیدی غرب و مدرنتیته پیوند میخورد و شهروند میسازد و اوج را در انسان مدرن بودن میبیند. اما آنچه انسان پیشرفته را میسازد، آن چیزی است که ما در الگوی ایرانی – اسلامی جستجو میکنیم. در این الگو ما به جای شهروند و انسان تکساحتی با انسان دو ساحتی مواجه هستیم که هم ساحت مادی و هم ساحت معنوی را در بر میگیرد. ما در اینجا با انسان پیشرفته روبهرو هستیم که بر اساس فرهنگ حِکمی تعریف میشود که خود ریشه در جامعه مهدوی و جامعه هجری دارد. در این الگو است که میتوان از «شهید حاج قاسم سلیمانی» به عنوان «انسان تراز » یاد کرد که به تعبیر عالمانه رهبر انقلاب میتواند تبیین کننده «مکتب سلیمانی» باشد.
شهید بزرگوار حاج قاسم سلیمانی در قالب یک چهره کاریزماتیک در دوران حیات خود بسیاری از تعاریف را تغییر داد و یک رنسانس را در برخی مفاهیم ایجاد کرد. شهید قاسم سلیمانی این نقشآفرینی مثبت را پس از دوران حیات شریفشان همچنان ادامه دادند. به عبارتی دیگر، زندگی حاج قاسم و آنچه در اواخر عمر شریفشان بروز پیدا کرد، بعد از شهادتشان نیز میتواند بهعنوان یکی از مانیفستهای اصلی در تدوین دکترین جدید حکمرانی در کشورمان نقش جدی و اساسی داشته باشد.
در این دکترین که همان «مکتب سلیمانی» است، همه چیز با یک نگاه متکی بر جهانبینی انقلابی شکل و قوام میگیرد. شهید حاج قاسم را باید در چارچوب همین جهانبینی تبیین کرد، این جهانبینی را میتوان جهانبینی انقلابی نامید و در واقع کنشگری فعال ایشان در همه حوزهها با همین جهانبینی تعریف میشود.
کنشگری انقلابی
حاج قاسم، نماد و راس خیمه نوعی کنشگری است که کنشگری فعال انقلابی نامیده میشود. در این شکل از کنشگری، هم انقلابی بودن اصل است و هم فعال بودن. یعنی که شما در مسائلی خاص و امروزی نظیر روابط بینالملل، منفعل ولی در حوزههای دیگر انقلابی باشید و یا این که شما در حوزه بینالملل فعال باشید اما انقلابی نباشید، هیچ کدام در مکتب سلیمانی جایی ندارد. ایشان با کنشگری فعالی که در حوزه بینالملل داشت که میشود نام آن را دیپلماسی انقلابی گذاشت، نقش تعیینکنندهای در مناسبات و معادلات منطقهای داشت. حاج قاسم سلیمانی نشان داد که میتوان انقلابی ماند و قدرت مذاکره را هم داشت، چنانکه در عمل، نقشآفرینی مثبت را برای پاسداشت مرزهای سیاسی، اجتماعی، امنیتی و فرهنگی داشت و تا آخرین روز حفظ کرد. او بهگونهای عمل میکرد که تفکر لیبرالی خیلی به آن اعتقادی ندارد و همین امر به وادادگی در بسیاری از این حوزهها منجر شده است. کنشگری فعال در حوزه بینالملل مخصوصا در دکترین دفاعی و امنیتی ایشان جای میگیرد. ایشان در زمان حیات خود، یک نظم استراتژیک بسیار ویژهای را در جبهه مقاومت ایجاد کرد و طرز فکر خاص و کاملا متمایزی را که در واقع توانست در مورد ماهیت و اهداف دشمن، توانمندی و سازمان کار دشمن نفود کند و آنها را تغییر بدهد به سمتی که آن نظم استراتژیک بهطور ویژهای شکل بگیرد که حتی پس از شهادت ایشان هم این مساله را در جبهه مقاومت شاهد هستیم و جبهه مقاومت همچنان دارد همان منویات را پیگیری میکند، در راستای زمینگیر کردن دشمن به کار میبندد و عملی میکند.
در گرماگرم جنگ سوریه و مبارزاتی که حاج قاسم داشتند و در درگیری با گروههای تکفیری که مورد حمایت آمریکا و اسراییل و آلسعود و همه جبهه ظلم و استبداد بود آقای مایک پمپئو که وزیر خارجه آمریکا بود در زمانی که ما از آن صحبت میکنیم ریاست سیا را برعهده داشت نامه محرمانهای را با قید فوریت برای حاج قاسم نوشت و به نمایندهای مطمئن داد که به حاج قاسم تقدیم کند. حاج قاسم با صلابت همیشگی از گرفتن نامه خودداری کرد. نماینده ویژه پمپئو در واقع تاکید میکند که این نامه را شخص رییس سازمان سیا که بعد از رییسجمهور برجستهترین مقام آمریکاست برای شما فرستاده، که باز هم حاج قاسم جواب قاطع منفی میدهند و فرستاده با ناامیدی برمیگردد. در مذاکرات لوزان سوییس برای برجام هم یک اتمام حجتی را با آقای ظریف که در حال مذاکره بودند، داشتند؛ وقتی رسانهها تصاویری از وزیر امورخارجه ایران و جان کری منتشر کردند که با هم قدم میزدند. پخش این صحنه، از نگاه رسانهای و جامعهشناسی رسانه پیامهایی داشت؛ سردار سلیمانی از طریق معاون امور خارجه وقت (دکتر امیرعبداللهیان)، این پیام را برای آقای ظریف ارسال میکند که چرا دارید با آمریکاییها قدم میزنید، شما نمیتوانید به آمریکاییها اعتماد بکنید. این دشمنی که شما دارید با آن مذاکره میکنید قابل اعتماد نیست. تمام این رفتارها، عملکردها، رویکردها در دکترین دفاعی و امنیتی دکتر سلیمانی معنا و مفهوم دارد و نباید به راحتی از کنار آن گذشت. ما اعتقاد داریم که یک تفکر راهبردی در خصوص جبهه مقاومت وجود دارد، همین تفکر راهبردی است که انقلاب را از انحراف و سازش بازمیدارد. حاج قاسم با کنشگری فعال خود در حوزه بینالملل باعث رشد دشمنشناسی در میان مردم ما شدند و این تفکر راهبردی را با یک رویکرد عملی عینیت بخشیدند. این خود یک دلیل خوب برای وحدت ایرانیها شد. حاج قاسم با نشان دادن ضعف و شکست دشمن باعث ایجاد غرور ملی در میان اقشار مختلف مردم شد. مردم همه این را با تمام وجود درک کردند و قدردان آن بودند. شما وقتی به تشییع جنازه این شهید بزرگوار نگاه میکنید، میبینید که مردم با وجود تمام مشکلات اقتصادی و همه مسائلی که در زندگی فردی و اجتماعی داشتند، برای بدرقه پیکر مبارک ایشان به میدان آمدند و با حضور خود از سردار دلها بابت همه این آوردهها تشکر کردند. این آوردهها و دستاوردهای سردار سلیمانی پس از شهادت ایشان هم از بین رفته و هنوز هم میتواند عامل وحدت ملی و غرور ملی باشد. حاج قاسم سلیمانی عامل خودباوری نسل جدید ماست. این نسل و همه نسلها با همه مشکلاتی که ما در جامعه داریم، (مشکلات عدیده معیشتی و غیره) حاج قاسم سلیمانی را نماد ایستادگی در برابر ظلم و زیادهخواهی و در یک کلام غیرت ایرانی، باور کرد. این نسل به چشم خود دید که حاج قاسم سلیمانی چگونه علیه آمریکا و نظام سلطه ایستادگی کرد و یک همبستگی بسیار محکم را نه تنها در سطح ملی بلکه در سطح منطقهای و همه کسانی که در جبهه مقاومت نقشآفرینی داشتند، ایجاد کرد.
نفی دوگانگی
مکتب سلیمانی را میتوان برشی از سبک زندگی موردنظر در الگوی ایرانی – اسلامی پیشرفت دانست که تجربهای زیسته است و این یعنی سیره عملی حاج قاسم. حضرت آقا در بیانیه گام دوم انقلاب توصیهای دارند که: «... سردمداران نظام سلطه نگرانند؛ پیشنهادهای آنها عموما شامل فریب و خدعه و دروغ است. امروز ملت ایران علاوه بر آمریکای جنایتکار، تعدادی از دولتهای اروپایی را نیز خدعهگر و غیرقابل اعتماد میداند. دولت جمهوری اسلامی باید مرزبندی خود را با آنها با دقت حفظ کند؛ از ارزشهای انقلابی و ملی خود، یک گام هم عقبنشینی نکند؛ از تهدیدهای پوچ آنان نهراسد؛ و در همه حال، عزت کشور و ملت خود را در نظر داشته باشد و حکیمانه و مصلحتجویانه و البته از موضع انقلابی، مشکلات قابل حل خود را با آنان حل کند.»
وقتی این جملات را در بیانیه گام دوم انقلاب میخوانیم، تکتک جملات آن را در سیره عملی حاج قاسم مشاهده میکنیم. به تاسی از آن شهید بزرگوار که در واقع شعار اصلی انقلابمان در بهمن 57 نیز بود، میتوان خیلی از دوگانهها در جامعه را حذف کرد و جامعهای متحدتر و منسجمتر داشت. در مکتب سلیمانی جایی برای دوگانههایی مثل شرق یا غرب، سنت یا مدرنیته، دین یا دنیا و... وجود نداشته و آنچه بود و هست، ضرورت جریان سومی با ایجاد تمدن اسلامی با همافزایی همه ظرفیتهای موجود در غرب و شرق، و ایجاد جبهه متحد اسلامی با مشارکت تمامی مذاهب و ادیان، است. در واقع جریان سوم که میتواند تمام الگوهای بشری را تحت تاثیر قرار بدهد و به دنبال خودش بکشاند. سردار شهید سلیمانی بهعنوان انسان تراز این تمدن در شکل برجسته آن، گویای این تمدن است.
او سرداری بود که با همه قدرت و اقتدار، خود را سرباز ولی امر میداند. سیاستمداری است که رویکرد وحدتآفرینی دارد، فرماندهی است که با بهرهگیری از حکمت و عقلانیت، با اتصال به قدرت لایزال الهی، میتواند شیعه و سنی را در مقابل داعش در کنار هم بسیج کند. مقام معظم رهبری در مورد حاج قاسم تعابیر بسیار جالبی به کار میبردند؛ «قهرمان ملی ایرانیان» یا «قهرمان امت اسلام»، «تبلور ارزشهای فرهنگی ایران و ایرانی» «الگوی مبارزه» و... همه این تعابیر نشاندهنده ابعاد مختلف شخصیت سردار شهید است و آن قدر بزرگ و دارای اهمیت است که میتواند به اندازه نظام تعلیم و تربیت کشور قد بکشد و توسعه یابد.
در عین حال، حاج قاسم سلیمانی میتواند الگوی یک فرمانده ایدهآل باشد، چه از نظر شخصیت و چه از نظر سازمانی. اکوسیستم نبرد نرم و سخت او بسیار مثالزدنی است؛ ترکیبی است با معماری پیچیده از زمانشناسی، آیندهنگری، هوش سازمانی، فهم نیروی انسانی، اخلاص در نیت و عمل، قدرت شکل دادن به فرآیندهای کاری پیچیده که تنها شخصیت کاریزماتیک حاج قاسم در کسوت یک فرمانده، یک سیاستمدار، یک دیپلمات انقلابی، یک سردار، یک سرباز، توان راهبری آن را دارد. حتما این جمله را شنیدهاید که زمانی میگفتند در خاورمیانه هیچکس نمیتواند به حاج قاسم نه بگوید!
حاج قاسم سلیمانی یک سیاستمدار برجسته هم بود اما نه آن شکل از سیاستمداری که در ذهن همه وجود دارد. او شکل تازهای از سیاستورزی را ارائه داد که در آن ترکیبی از مهارت مذاکره کردن، شناخت عمیق و دقیق از صحنه و بازیگران و یک بسیج هنرمندانه از تمام منابع دیده میشود. با تمام اینها حاج قاسم سلیمانی خودش را در مقابل «ولی امر»یک سرباز میبیند! سربازی که میدانست شهید میشود! وقتی ایشان وصیت میکند که مرا در قطعه شهدا، کنار قبر آن دوست عزیز و همرزمم دفن کنید؛ یعنی از قبل میدانسته راهی که میرود به شهادت ختم میشود، رسیدن به این جایگاه شهودی کار آسانی نیست، و جز با اخلاص به دست نمیآید و این همان چیزی است که از او یک انسان تراز میسازد.
دیدگاه تان را بنویسید