در عصر افول اصلاح طلبان، سیاست ورزی اصول گرایان باید چگونه باشد؟
در رقابت میان اصلاح طلبان لیبرال و سوسیال کدام یک در انتخابات ۱۴۰۰ دست بالا را خواهند داشت؟
سعید آجورلو :مناظره غلامحسین کرباسچی و مصطفی تاجزاده در ویژه نامه سازندگی و جدال مکتوب موسی غنی نژاد و علیرضا علوی تبار حکایت از وجود دو شکاف اصلی میان اصلاح طلبان در عصر افول هویتی و عملکردی اصلاحات دارد. اولین مناظره را باید نمادی از شکاف میانه روی/ رادیکالیسم و دومی را تقابل لیبرالیسم/ سوسیالیسم نامید.
شکاف اول به صراحت در مناظره کرباسچی/ تاجزاده بحث و بیان می شود. کرباسچی از ارائه فهرست کارگزاران در انتخابات دوم اسفند و حضور در فرآیند رقابت با نگاهی عمل گرایانه دفاع و در مقابل تاجزاده سیاست تحریم انتخابات را تبیین می کند.
تاجزاده را باید نماینده «اصلاح طلبان تجدیدنظرطلب» دانست که در میانه اپوزیسیون و اصلاح طلبان عمل گرا قرار گرفته اند؛ شکلی جدید از «اصلاحات رادیکال» اواسط دهه ۷۰ که در دهه ۹۰ تحت تاثیر «راست میانه» و سیاست ورزی هاشمی رفسنجانی تغییر شکل داده بود. تولد این رویکرد با نگاه روندی حاصل شکست راست میانه در حمایت از روحانی است. و به صورت واقعه محور تحت تاثیر ناآرامی های دی ماه ۹۶ و آبان ۹۸ است. در نگاه این طیف، اصلاح طلبی دهه ۹۰، شکست خورده و از بدنه رادیکال اجتماعی عقب مانده و قدرت «نمایندگی» خود را از دست داده است. به تعبیری تولد تجدیدنظرطلبان را باید پاسخ آنها به شعار « اصلاح طلب ، اصول گرا دیگه تمومه ماجرا » دانست. از نظر این گروه « قهر با صندوق» مقدمه پوست اندازی این جریان و بازگشت به شعارهای دوم خرداد است.
از نظر آنها نگاه «آرمان گرایانه» به سیاست و بازگشت به جامعه به جای سیاست ورزی عمل گرایانه راه حل احیای اصلاحات در ایران را تشکیل می دهد از همین بابت نگاه آنها به انتخابات نگاهی حداکثری و رادیکال است که در مقابل نگاه عمل گرایانه تکنوکرات ها و بوروکرات های اصلاح طلب ترجیح می دهند به جای حمایت از گزینه هایی چون «عارف» و « جهانگیری» و حتی « لاریجانی» -در صورت ائتلاف با راست میانه- در صورت نداشتن گزینه مطلوب با صندوق قهر کنند و پیروزی اصول گرایان در مجلس و ریاست جمهوری را زمینه ساز قرار گرفتن آنها در موضع پاسخ گویی به مسائل کشور کنند. تفسیر واقع بینانه از این سیاست نوعی «رندی سیاسی» است که هم شانه خالی کردن از رقابت سیاسی به واسطه اطمینان از شکست در آن پیداست و هم راهی برای نپذیرفتن مسئولیت عملکرد دولت روحانی.
راهبرد جدید این طیف یعنی فاصله گذاری با حکومت که در سطح روش خود را در تحریم انتخابات مجلس یازدهم نشان داد با مخالفت اصلاح طلبان عمل گرایی چون حزب کارگزاران، حزب ندا و شخصیت هایی چون بهزاد نبوی و محمد رضا عارف مواجه است. از نظر این طیف، رادیکال شدن اصلاحات زمینه « نهضت آزادی» شدن اصلاح طلبان را مهیا می کند و به تدریج پیوند میان اصلاحات و حاکمیت را کم رنگ خواهد کرد که به نظر تحلیل درست و واقع بینانه ای است؛ در نهایت غلبه این نگاه در بلندمدت به حذف اصلاح طلبان منجر می شود.حزب اتحاد ملت نهاد سیاسی این طیف از اصلاح طلبان است و در نقطه مقابل کارگزاران قرار می گیرد.
شکاف دوم اما صورت اقتصادی شکاف اول و ادامه آن است. موسی غنی نژاد تئوریسین اصلی اقتصاد «نئولیبرال» در ایران از «لیبرال دموکراسی» سخن می گوید تا اقتصاد سیاسی کارگزاران را تا حدود زیادی بیان کرده باشد و علوی تبار در نقد لیبرالیسم از «سوسیال دموکراسی» و طرح «عدالت اجتماعی» دفاع می کند. علوی تبار را شاید بتوان اصلی ترین چهره تئوریک تجدیدنظرطلبی هم نامید که بیش از یک سال پیش ، عدالت خواهی و میهن پرستی و ناب گرایی را به اصلاح طلبان توصیه کرد. از نظر او عقب افتادن از قافله عدالت خواهی نقطه ضعف بزرگ اصلاح طلبان است و از همین بابت جدال قلمی او با غنی نژاد را باید رقابت درون جریانی اصلاح طلبان بر سر هژمونی عدالت و آزادی دانست. ایده حمیدرضا جلایی پور مبنی بر بسط « عدالت دموکراتیک» در سال ۹۹ را هم باید در راستای رقابت میان سوسیال دموکراسی و لیبرال دموکراسی اصلاح طلبان تحلیل کرد.
با وجود دو شکاف میانه روی / رادیکالیسم و لیبرال دموکراسی/ سوسیال دموکراسی که در انتخابات دوم اسفند ۹۸ به وضوح قابل مشاهده بود اکنون سوال این است که در آینده و به خصوص در انتخابات ۱۴۰۰ کدام رویکرد توان غلبه بر دیگری را خواهد داشت و به تعبیری الیگارشی اصلاحات و بدنه آن کدام سیاست را انتخاب خواهند کرد.
به گمانم سه عامل بر سرنوشت اصلاح طلبان موثر خواهد بود ؛ نتیجه انتخابات آمریکا، میزان شکاف در میان اصول گرایان در مجلس یازدهم و عملکرد شامل محتوا و روش در این مجلس.
۱- نتیجه انتخابات آمریکا: پیروزی جو بایدن مقابل ترامپ می تواند انتخابات ۱۴۰۰ را تبدیل به ادامه این انتخابات کند و اعتماد به نفس لازم به رهبران اصلاحات برای ترغیب بدنه به مشارکت در انتخابات و رقابت حتی با حمایت از گزینه های حداقلی را بدهد. شکست ترامپ، این امکان را به اصلاح طلبان خواهد داد که انتخابات ۱۴۰۰ را تبدیل به رفراندومی برای ادامه برجام کنند. به نظر ، دموکرات ها در صورت پیروزی چنین فرصتی را حداقل تا قبل از انتخابات ۱۴۰۰ در اختیار اصلاح طلبان و اعتدالی ها قرار خواهند داد. هر چند این اتفاق شرط کافی برای برد در انتخابات نیست ولی نقش احیاکننده این جریان را ایفا می کند.
۲- اگر لیست واحد جریان انقلابی را از عوامل مهم در پیروزی انتخابات مجلس بدانیم، «وحدت» نه یک «تاکتیک» که خود یک «استراتژی» برای این جریان خواهد بود. لیست واحد به معنای ائتلاف « نواصول گرایان»، « پایداری»، « تحول خواهان» و « راست سنتی» به عنوان طیف های اصلی جریان اصول گرایی است. تبدیل شدن این وحدت به «تفرقه» در یک سال باقی مانده تا انتخابات ریاست جمهوری ، اعتماد به نفس لازم را به اصلاح طلبان برای فراموشی اختلاف ها خواهد داد. از همین رو مراقبت از حفظ این وحدت شرط لازم تبدیل کردن پیروزی انتخابات مجلس به پیروزی در انتخابات ریاست جمهوری است. اصلاح طلبان گرچه در پارلمان کم تعدادند اما بیرون پارلمان منتظر شکاف میان اصول گرایان می مانند. این شکاف تبدیل به بزرگ ترین سرمایه اصلاح طلبان خواهد شد. دریافتن این واقعیت بیش از هر زمان دیگر نگاه راهبردی به وحدت را تقویت می کند. هنر بزرگ اصول گرایان پرهیز از تبدیل اختلاف سلیقه به شکاف و تفرقه است.
۳- برقراری موازنه میان « خارج کردن مجلس از انفعال» و « خصومت با دولت» مهم ترین چالش اصول گرایان در مجلس آینده مخصوصا یک سال پیش رو خواهد بود. در منظر افکارعمومی ، مجلس باید تبدیل به بخشی از راه حل برای مشکلات اقتصادی کشور شود؛ این راه حل گاه در نظارت جدی، گاه در سوال، گاه در استیضاح و گاه با همراهی، دست یافتنی است. کارآمدی و قوی شدن مجلس در یک سال باقی مانده از دولت روحانی، در گروی برقراری توازن میان دو سمت مورد اشاره است. در عین حال تبدیل شدن مجلس به نمایندگی واقعی ملت و مردمی شدن آن نقش انکارناپذیری در اعتماد افکارعمومی به پارلمان خواهد داشت.
برقرای توازن میان « آرمان گرایی» و « واقع بینی» هم به تقویت مجلس کمک خواهد کرد. مجلس آینده هم نباید تبدیل به مجلسی رویاپرداز و انتزاعی شود و هم نباید تبدیل به بخشی از «روند متداول امور» گردد. چنین است که رویکرد اول منجر به رادیکالیسم و تندروی خواهد شد و جانب رویکرد دوم را گرفتن حاصلی جز محافظه کاری ندارد.
امید اصلاح طلبان هم به تندروی این مجلس است هم به محافظه کاری اش. هم به خصومت با دولت است هم به کنار آمدن با دولت. مجلس یازدهم با این فرض، باید مجلسی کوشا و فعال ، حامی مردم ، جدی و منطقی در مقابل دولت و مراقب افراط و تفریط باشد. چه بسا که قوی شدن مجلس یازدهم و اصلاح گام به گام شیوه های مدیریت تقنینی و اجرایی حتی کارکرد پیروزی احتمالی بایدن را هم خنثی کند و با توجه به تجربه برجام ، سیاست خارجی را تبدیل به کامیابی در سیاست داخلی برای اصلاح طلبان نکند. به بیانی دیگر ، عملکرد اصول گرایان و ارائه راه حل های واقعی در اداره کشور ، به بی اعتباری شیوه اداره دولت از جانب اصلاح طلبان بینجامد.
شکاف های درون اصلاحات که ترکیبی از شیوه اندیشیدن، روش سیاست ورزی کردن و چگونگی زیست مادی این جریان سیاسی است به شدت فعال شده. بدنه این جریان نسبت به سیاست ورزی دلسرد است و نخبگان و روشنفکران اصلاح طلب همراه با بدنه زیرساخت های تحریم انتخابات مجلس را فراهم آورده اند. عصر افول اصلاح طلبان فرا رسیده اما آنچه می تواند شکاف های این جریان را غیرفعال کند و دست بالا را به اصلاح طلبان عمل گرا دهد، علاوه بر ایجاد تفرقه در جریان اصول گرا، رادیکالیسم یا محافظه کاری این جریان در مجلس، ناکارآمدی و البته پیروزی بایدن در انتخابات آمریکا است. نتیجه رقابت درونی اصلاح طلبان بیش از هر زمان دیگر تحت تاثیر عوامل خارج از دسترس آنهاست. این یک فرصت بی نظیر برای جریان اصول گرا است که از کف رفتنش خطایی بزرگ و راهبردی است.
دیدگاه تان را بنویسید