چه بخواهیم و چه نخواهیم، نام حاتمی‌کیا با آژانس شیشه‌ای پیوند خورده است؛ پیوندی دیر و دور که هرچند در سالیان اخیر کمرنگ شده اما همنشینی این دو اسم در میان اذهان عمومی به‌قدری نزدیک است که همواره حاتمی‌کیا را در بعد آژانس‌شیشه‌ای‌سازش نگه می‌دارد.

آیا خروج، آژانس شیشه‌ای جدید است؟
پایگاه خبری تحلیلی مثلث آنلاین:

آژانس شیشه‌ای بیش از هر چیز، داستان یک اعتراض، یک شورش یا به قول امروز حاتمی‌کیا، یک خروج است؛ خروجی که علیه تمام بدی‌ها و پلیدی‌ها صورت گرفته و خواستار نابودی تمام آنهاست. حاتمی‌کیا در زمانی نزدیک به 20 سال پیش، به فکر اعتراض و خروج علیه نابرابری‌ها و نامردی‌ها می‌افتد؛ پس آژانس شیشه‌ای را می‌سازد و تا همیشه در ذهن مخاطبش به‌عنوان یک شورشی باقی می‌ماند. آژانس شیشه‌ای مصداق موفقی برای نمایش هنر اعتراض در سینما بود. 
کارگردان در این فیلم تلاش کرده بود با هنر عمل‌گرا و هنر مقاومت، تبیین و تفهیم جایگاه و مقام فعالیت هنری، نمود سزاواری در جامعه داشته باشد و از رهگذر این نمود، پیام والایی را به مخاطبان و تماشاگرانش القا کند. این خواسته به‌تمامی در آژانس رخ داده و همین تمامیت کار است که منجر به دیدن و ماندن آن در فضای سینما شده. خروج نیز از جهاتی با همین رویکرد و شاید نیت ساخته شده اما برخی کمی‌ها در  پرورش داستان در فرازهایی   از فیلم، منجر به  تفاوت‌هایی با دیگر آثار او شده است. نیتی که او در پس آژانس داشته، با قرائتی که در خروج روی پرده سینماها می‌آورد، تفاوت محسوسی دارد. حاتمی‌کیا امروز در میدانی از سیاست وارد شده که مصداق‌های مشخصی برای نقد و تحکم به کار برده و روی سخنش را شاید نه با کل اجحاف‌گران که با برخی از آنان، قرار داده است. همه ما می‌دانیم که رئیس‌جمهور مدنظر حاتمی‌کیا در خروج، حسن روحانی است. انتقاد از حسن روحانی، اعضای کابینه یا دولت او خالی از هر اشکال است اما این خلاء تا جایی از دیدگاه منتقدان مجاز است که سمت‌وسوی تسویه‌حساب سیاسی یا جهت‌گیری خاصی را به همراه نداشته باشد. وقتی پای چنین مضامین خردی به یک اثر سینمایی باز شد، هر اثری با مشکلاتی روبرو می‌شود. اینجا تفاوت خروج و آژانس شیشه‌ای به‌روشنی مشخص و نمودار است؛ از این حیث که اثر سینمایی موفق، اثری است که برای همیشه و همه شرایط حرف تازه‌ای برای گفتن داشته باشد که بعید به‌نظر می‌رسد چنین آینده‌ای در انتظار خروج باشد.
بازگشت حاتمی‌کیا به عرصه انتقاد، اعتراض و داد و بیداد‌کردن اما کورسوی امیدی در دل دوستداران او روشن کرده است. خروج باوجود کاستی‌ها و نقصان‌هایی که در ساختارش به چشم می‌خورد، یک ویژگی مهم محتوایی دارد و آن بازگشت حاتمی‌کیا به فیلم‌های شدیداللحن انتقادی‌اش در سال‌های دور است. هرچند لحن و مضمون انتقاد در این و آنها تا حد زیادی مختلف است اما فیلم‌هایی چون آژانس شیشه‌ای، موج مرده و تاحدودی روبان قرمز که قهرمانانی از جنس مردم معمولی داشتند، فرازهای مهمی از کارنامه حاتمی‌کیا هستند که او در خروج نیت کرده به آنها نزدیک شود. خروج یک فیلم خشمگین و عصبانی است. در حین همین عصبانیت هم می‌کوشد تا خود را نه به قهرمان‌های نامحبوب که به آدم‌های ساده‌ای از طبقه فرودست جامعه نزدیک کند که به مرور و در سیر پیشرفت درام به قهرمان تبدیل می‌شوند. سینمای ابراهیم حاتمی‌کیا سینمایی قهرمان‌پرور است و این‌بار قهرمانانی از دل زندگی عادی را برگزیده و در مسیر جاده آنان را به سرمنزل قهرمانی رسانده است. هرچند این قهرمان‌پروری در سال‌های اخیر تغییر رنگ داده است و قهرمانان فیلم‌های جدیدتر او دیگر شبیه حاج‌کاظم‌ها نبودند اما تا جایی که او با ساخت فیلم نمادین خروج به‌نحوی بازگشت خود را به همان سینمای محبوب طرفدارانش اعلام کرده، می‌توان این چرخش را نوید ظهور دوباره حاتمی‌کیای آژانس شیشه‌ای دانست.
حاتمی‌کیا در پردازش کاراکتر قریبیان، یک قدم از آثار پیشین جلوتر نهاده و تحول مهمی در سینمای قهرمان‌پرورش به وجود آورده است. الگوی قهرمان‌پروری سینمای ابراهیم حاتمی‌کیا این‌بار نیز در خروج برجسته و پررنگ شده است. او این‌بار دست به معرفی قهرمانی تازه زده که در درون هریک از مخاطبان زنده و حاضر است. این‌بار مردی که نه فرمانده جنگی بوده، نه خلبان مدافع حرم و نه یک بادیگارد کارکشته، در مقام این قهرمان درمی‌آید و این انتخاب، تحول بزرگی را در سینمای حاتمی‌کیا- دست‌کم در سال‌های اخیر- پدید آورده که بسیار غافلگیرکننده است. دست حاتمی‌کیا، این قهرمان را از شهرها و روستاهایی که می‌شناسیم برداشته و به سرزمین نامعلومی برده که عدل‌آباد نام دارد؛ استعاره‌ای نه چندان ظریف که اتفاقا توی ذوق مخاطب هم می‌زند اما این انتخاب پیام‌آور چیزی است که در ذهن حاتمی‌کیا می‌گذرد. او خواسته که قهرمان داستانش از این خاک برآمده باشد، برای پایداری‌اش هزینه داده و حالا درصدد دادخواهی برآمده باشد. 
حاتمی‌کیا از آژانس شیشه‌ای تا خروج آمده و درصدد است که هنوز هم همان مضامین را تکرار کند، سهم مردم، ایثارگران و سربازان این سرزمین را از صاحبان قدرت و ثروت بستاند؛ به آنها نشان دهد که اگر راه باز شود و تنگنا به اوج برسد، مردمی هستند که علیه ایشان خروج کنند و برای نمایش این ادعا به سراغ یک داستان واقعی می‌رود؛ غافل از اینکه مخاطبی که ساعتی به تماشای آژانس نشسته و حتی دیالوگ‌هایش را در خاطر دارد، با خروج، اندکی غریبه است.
آیا عدل‌آباد نمادین او که از هر قوم و زبانی در آن نماینده وجود دارد، نماد ایران است که دولت-فقط و فقط همین مرجع- در آن آب سمی، روانه کرده و زندگی همه مردم را به ورطه‌ نابودی کشانده و جوانان را دربند کرده است؟ یا خروج در پی اهدافی بزرگ‌تر و البته مبنایی‌تر در اجتماعیات ایرانی است؟