چند جمله با امیر دیپلماسی ایران
معصومه پورصادقی، خبرنگار سیاست خارجی نوشت: چند روزی است که میخواهم در مورد شما بنویسم اما دستانم به نوشتن نمیرود هنوز برایم باورش سخت است، نمیدانم از کدام ویژگیهایتان بنویسم، از توجه و حساسیتتان نسبت به تیم رسانهای همراه در سفرهای خارجی، از وطن دوستی و خستگی ناپذیری که می توان برای وطن جان داد، از توکل و تقوا که میشد در تمام ثانیه به ثانیه رفتارتان بدون هیچ تغییر و کم و کاستی دید، در آرامش و احترامی که برای هر آن کسی که در مقابلتان قرار می گرفت قائل بودید و یا از احترام تمام قدی که دیگران برای شما قائل بودند. برای همین ویژگی ها...
و من و تمام کسانی که حتی یک بار با شما به سفری رفته بودند و یا یک بار برای گفتگویی و یا مصاحبه ای روبرویتان نشسته بودند حتما تمام این ویژگی ها را بخاطر دارند و می دانند انگار در وجود «امیر» دیپلماسی ایران خبری از فشار، عجله، استرس و عصبانیت و قضاوت های جهت دار شخصی نسبت به افراد نبود و یا شاید این ویژگی که به هیچ چیز بی توجه نبودید و هر چیزی که به شما می رساندند و به شما پناه می آوردند تا مشکلی را حل و یا گرهی را باز کنید، دغدغه شما می شد تا آن گره را باز یا مشکل را رفع کنید.
در همین چند روز، چقدر همه ما خاطراتی را در صفحات شخصی در فضای مجازی شنیده و دیده ایم که از پیگیری یک امر شخصی یک ایرانی شاید در دورترین نقاط جهان، گفته اند و همه به نیکی یادی از شما کرده اند.
من در کنار بسیاری از همکارانم در رسانه های مختلف که رسالت سنگین و حساس پوشش تحولات سیاست خارجی ایران را برعهده داشته ایم، خود را جزیی از خانواده ای می دانیم که شما امیرش بودید. چه نامی والاتر از «امیر دیپلماسی». شما برازنده این نام بودید، نه فقط برای موفقیتهایتان در حوزه سیاست خارجی، بلکه برای ویژگی هایی که از آن برخوردار بودید و به همین ویژگی ها، «امیر»ی گرفتید.
این یک دلنوشته پس از از دست دادن یک انسان نیست، این همان فرهنگی است که همه مبتلایش هستیم که آدم ها را وقتی داریم قدرشان را نمی دانیم و همین که از دستشان می دهیم تازه شستمان خبردار می شود که ای وای و واویلا! این را می نویسم برای فرونشاندن اشکهایم، برای انتقال دادن هر آنچه تمام وجودم را فرو پاشید بعد از خبر دردناک رفتن شما؛ تا همه چیز برود در دل کاغذ، تا خلاص شوم از بار سنگین خاطراتی که مرورشان که می کنم می بینم برای خیلی از ما رسانه ای ها، شما واقعا «امیر دیپلماسی» بودی.
اولین باز زمانی شما را دیدم که معاون عربی-آفریقای وزارت امور خارجه بودید. قبل از آن هم «حسین امیرعبدالهیان» بودید ولی من شانسی برای دیدن و گفتگو با شما نداشتم. در آن اولین دیدار در اتاقتان از اینکه این صندلی شهید رجایی است، گفتید؛ در چهار سفرتان به سوریه، من هم یکی از اعضای تیم رسانه ای همراه هیات شما بودم؛ بی وقفه از توسل به حضرت زینب(س) و ارادت خالصانه به ایشان می گفتید؛ با هر نگاه و نیتی، نمی شد تردیدی در این خلوص و توسل یافت.
حتما یادتان هست یک بار که قرار بود به سوریه برویم من خواب دیدم که سفر را می رویم، اما سفر در مقطعی لغو شد، در جایی فرصتی شد و صحبتی که داشتم با شما خوابم را نقل کردم، گفتم سفر انجام میشود؟ «ان شالله» اولین کلمه ای بود که در پاسخ شنیدم، و همان سفر انجام شد.
یادم هست که گفتید دیگر سوریه را بدون اینکه فلانی در تیم رسانه ای باشد نمی رویم و هر بار که رفتید بنده هم توفیق حضور در تیم رسانه ای شما را داشتم؛ اما، بعد از این اگر دوباره فرصت رفتن به زینبیه شد...!
کدام یک از ما رسانه ای ها هست که بتواند انکار کند که شما چقدر تیم رسانه ای همراهتان در سفرهای خارجی را ارج می نهادید و عزت می دادید. یادمان نمی رود که تمام هم و غم تان این بود که تیم رسانه ای بی هیچ مشکل و دغدغه ای و کمبودی بتوانند وظایف رسانه ای شان را به نحو احسن انجام دهند، شاید گاهی برنامه ها را به گونه ای هماهنگ و تنظیم می کردید که بچه های رسانه هم بتوانند حضور داشته باشند، تیم رسانه ای بخشی جدایی ناپذیر از هیات های رسمی بودند که به هیچ کم و کاستی، حواستان به آنها بود.
امیر دیپلماسی ایران، دوران حضورتان به عنوان وزیر خارجه شاید براساس معیارها و عدد و رقمی این دنیایی کوتاه بود اما طولانی ترین دوران در یادها و خاطره ها خواهد بود.
شما به همه ثابت کردید که میتوان همزمان مرد دیپلماسی و میدان شد و برای وطن جان داد. بدرود. دعای ما بدرقه راهتان و نگاه و نظرت شما شهیدان آرزوی ما. طلب شفاعت نزد حضرت زینب (س).
منبع: فارس
دیدگاه تان را بنویسید