حداد عادل؛ یک بازیگر نه بازیگردان!
شورای ائتلاف در انتخابات ۱۴۰۲ در ضعیفترین حالت خود بود، ضعفی که قاعدتا ناشی از عملکرد رئیس آن یعنی غلامعلی حدادعادل بود. چرا که او قبل و در جریان ایام انتخابات آنچنان که یک رئیس باید کاریزما داشته باشد و بر سر حرف و شروطش بماند نماند و به نوعی مقابل پایداریچیها، هم حدادعادل هم قالیباف دچار وادادگی شدند.
شورای ائتلاف در انتخابات ۱۴۰۲ در ضعیفترین حالت خود بود، ضعفی که قاعدتا ناشی از عملکرد رئیس آن یعنی غلامعلی حدادعادل بود. چرا که او قبل و در جریان ایام انتخابات آنچنان که یک رئیس باید کاریزما داشته باشد و بر سر حرف و شروطش بماند نماند و به نوعی مقابل پایداریچیها، هم حدادعادل هم قالیباف دچار وادادگی شدند.
میخواست «بازیگردان اصولگرایان» در انتخابات مجلس باشد، اما نشد، یعنی نتوانست.
غلامعلی حدادعادل این روزها بیش از آنکه به سبب ریاستش بر مجلس هفتم در فضای سیاسی مطرح باشد، با برچسب رئیس شورای ائتلاف نیروهای انقلاب اسلامی شناخته میشود، البته این جدای از فعالیتها و مصوبات بعضا عجیب فرهنگستان ادبیات فارسی است که حدادعادل ریاستش را بر عهده دارد.
حدادعادل در نقش پدرخوانده؟
او در راس شورای ائتلاف نیروهای انقلاب اسلامی قرار گرفته که تصور میرفت علاوه بر فراگیرترین تشکل انتخاباتی اصولگرایان، نقش زعیم و رهبر اصولگرایان را هم ایفا کند؛ اما آنطور که فکر میکرد، ماجرا پیش نرفت.
شاید وساطتش، چند شب قبل از انتخابات مجلس یازدهم او را به این باور و تحلیل رسانده بود که میتواند نقش یک پدرخوانده یا زعیم پشتپرده را داشته باشد و ایفای نقش کند.
در روزهای باقیمانده به انتخابات دوم اسفند سال ۹۸، وقتی گروههای اصولگرا دچار نگرانی از بابت چندلیستی شدن جناح متبوعشان شده بودند، این حدادعادل بود که در نقش منجی و میانجی ظاهر شد و توانست معامله را جوش بدهد؛ معاملهای که یک سر آن محمدباقر قالیباف بود و سر دیگرش جبهه پایداری.
البته نگرانی بدنه اجتماعی حدود ۳۰ درصدی اصولگرایان، نگرانی بجایی نبود؛چرا که رقیب قدرتمندی را روبرویشان نداشتند. به لطف رد صلاحیتهای گستردهی شورای نگهبان، رقیبی برای رقابت با اصولگرایان باقی نمانده بود.
از سوی دیگر برگزاری انتخابات مجلس یازدهم آنهم بعد از اعتراضات به گرانی بنزین و ماجرای هواپیمای اوکراینی، باعث شده بود بخش گستردهای از مردم رمقی برای حضور پای صندوقهای رای نداشته باشند. البته که این امر به نفع اصولگرایان نیز بود؛آنها همیشه در ادوار انتخابات که مشارکت پایین باشند، پیروز میشوند و هرچه مشارکت پایینتر باشد، تندروترها پیروز هستند.
با این وجود اصولگرایان که در انتخابات مجلس دهم از حوزه تهران در سال ۹۴ به شدت شوکه شده بودند و تجربه تلخی داشتند، تمام تلاش خود را گذاشته بودند که اصطلاحا با ید واحده روبروی رقبای فرضیشان بایستند.
ائتلاف تاکتیکی پایداری ها با قالیباف و حداد
وقتی رایزنیها میان طیف قالیباف و جبهه پایداری نتیجه نداد، دو طرف اقدام به انتشار فهرستهای انتخاباتیشان کردند؛ فهرستهایی به صورت مستقل که بدنه اجتماعی ۳۰ درصدیشان را دچار نگرانی کرد. پس از آنکه این دو فهرست منتشر شد و مشخص شد راه پایداری و قالیباف از یکدیگر جداست، تلاشها و لابیهای سنگینی برای به توافق رساندن دو طرف صورت گرفت و حدادعادل به نمایندگی معنوی از آن نیروهای خارج از طیفهای قالیباف و پایداری، دو طرف را پای میز مذاکره نشاند.
دهها ساعت مذاکرات فشرده میان پایداریچیها و طیف قالیباف نهایتا سه چهار روز مانده به روز رایگیری نتیجه داد؛ دو طرف رضایت دادند تا معامله کنند.
آن زمان که جبهه پایداری در موضع ضعف بود، میدانست که اگر ائتلاف نکند، احتمال فرستادن همان چند سهمیه فهرست متحد اصولگرایان را هم از دست خواهد داد و راه چاره را، ائتلاف تاکتیکی با طیف قالیباف دید؛ حدادعادل هم که نقش ریشسفید جمع را بازی میکرد، توانست ماجرا را جمع کند.
البته که پایداری در آن زمان راه دیگری نداشت و میتوان گفت هنر میانجیگری حداد نبود که ائتلاف را شکل داد، بلکه نیاز پایداریچیها برای یافتن روزنهای به سوی مجلس بود. برای آگاهی از وضعیت و قدرت پایداری در آن روزها، همین بس که آنها به سرلیستی دشمن دیرینهشان یعنی محمدباقر قالیباف در حوزه انتخابیه تهران رضایت دادند و در این مورد، دم برنیاوردند. پس از این ماجراها، حداد به تصور اینکه دیگر حرف و موضعاش بین اصولگرایان خریدار دارد، اقدام به گسترش فعالیتهایش در چارچوب شورای ائتلاف اصولگرایان کرد.
انتقاد از حدادعادل بالا گرفت زیرا...
با این حال رفتارهای پایداریچیها در مجلس و نحوه برخورد آنها در بیرون و داخل مجلس با قالیباف، نشان داد که از این خبرها نیست؛ قالیباف زیر ضرب تند پایداریچیها قرار گرفته بود. در ماههای منتهی به انتخابات، وقتی حدادعادل در نقش زعامت بر اصولگرایان فرو رفته بود، سخنی گفت که به مذاق هیچ گروهی خوش نیامد؛ او گفت که این مجلس انقلابی است اما برای مجلس دوازدهم، به مجلس انقلابیتر نیاز است.
همین اظهار نظر کافی بود تا مخرجمشترک گروههای مهم و تاثیرگذار اصولگرایی، انتقاد از مواضع حدادعادل باشد. گرچه او سعی کرد در چند نوبت این موضعش را اصلاح کند و از حجم آتش خشم اصولگرایان بکاهد اما افاقه نکرد.
این آتش چنان تند بود که مهدی محمدی مشاور قالیباف در یادداشتی که برای رسانه نزدیک به رئیس مجلس نوشت، چنین سخنانی را ایفای نقش در بازی اصلاحطلبان برای ورود تعداد حداقلی از نامزدها به مجلس دوازدهم و در ادامه فتح ریاستجمهوری ۱۴۰۴ دانست؛ به عبارت دیگر، مشاور قالیباف که اقدام به ردیف کردن دشمنان قالیباف کرده بود، بدون بردن نام و با اشاره به کلیدواژه «مجلس انقلابیتر» حدادعادل را در زمره دشمنان رئیساش قرار داد. حدادعادل هم واکنشی لااقل علنی به این موضوع نداشت و در عوض در علن، و به صورت تلویحی اقدام به دعوت از تندروها کرد؛ آن هم با زبانی لین و نرم.
همایشی که به در بسته خورد
اما از آنجا که سیاست عرصه انعطاف و ائتلاف حتی با دشمن است، چند ماه بعد از این حمله تند مشاور قالیباف به حدادعادل، او به همراه رئیس مجلس و محسن رضایی در همایشی با نام «مبنا» در حرم بنیانگذار انقلاب اسلامی حضور یافت. حداد در این همایش یک بار دیگر از گروههای دیگر «جبهه انقلاب» تلویحا دعوت به ائتلاف کرد؛ اما این بار نه نرمی دفعه قبل. از سوی دیگر در این همایش، گروههای مدنظر حداد نیز حاضر نبودند؛مهمترین آنها اعضای جبهه پایداری بودند که البته معلوم بود در همایشی که میزبان آن، مشاوران قالیباف باشند، احدی از پایداریچیها حاضر نمیشود.
در شرایطی که برگزارکنندگان و حامیانشان انتظار داشتند این همایش به عنوان نقطه اتصال گروههای اصولگرایی باشد، اما آنها حتی در جلب نظر ابراهیم رئیسی برای ارسال پیام مکتوب هم ناکام ماندند و حداد به نقل از رئیسی تنها به ابلاغ سلام اکتفا کرد؛ حالا با این شرایط، تکلیف حضور رئیسی دیگر مشخص است!
در آنجا تا حدودی صفوف اصولگرایان مشخص شد؛ پایداریچیها اگر تا آن زمان میخواستند خوشبینانه حدادعادل را به عنوان ریشسفید و میانجی تلقی کنند، با حضور و نشستن او شانه به شانه قالیباف، دیگر تکلیفشان روشن شد؛ حدادعادل در همایشی نه فراگیر که گروهی حضور یافته بود.
ودادگی حدادعادل مقابل تندروهای پایداریچی
از آنجا به بعد بود که حدادعادل هم تکلیف را با تندروها بخصوص پایداریچیها مشخص کرد؛ او چند هفته بعد از آن همایش گفت که ««اگر کسی بخواهد با تندروی کار سیاسی کند با او میانهای نداریم، زیرا دشمن با این قبیل کارها به دنبال ناامیدی جوانان است.» دیگر مشخص شد که منظور او کیست و چیست؛ حداد در قامت رئیس شورای ائتلاف، توانست بخشی از اصولگرایان را زیر چتر تشکل خود بیاورد اما رقبای اصلی آنها یعنی پایداریچیها نپذیرفتند که زیر پرچم این تشکل بیایند.
در جریان لیست بستن شورای ائتلاف برای انتخابات مجلس دوازدهم، این شورا نیاز داشت تا برای گستردهتر کردن چتر خود، اقدام به ائتلاف کند؛به عبارتی، دیگر صفحه چرخیده بود؛ آنکه نیاز به ائتلاف داشت، نه پایداری که شورای ائتلاف بود. شوراییها تصور میکردند با ائتلاف با پایداریچیها میتوانند رای اکثریت همان بدنه اجتماعیشان که در این انتخابات از همان ۳۰ درصد هم کمتر شده بود را به دست بیاورند؛ اما با سیاستی که پایداریچیها اعمال کردند در کنار افشاگریها علیه قالیباف این خیال خوش شوراییها نقش بر آب شد.
جبهه پایداری با ائتلاف با این شورا، عملا ۸ نفر از سهم آنها کم کرد و آن ۸ نفر در سایر لیستهای اصولگرایان حاضر بودند؛ از همین رو رویای شورای ائتلاف رنگ باخت و در مرحله نخست انتخابات، قالیباف نفر چهارم تهران شد! از سوی دیگر شورای ائتلاف آنقدر ضعیف و شکننده شده بود که به تمام شروط پایداری تن داد؛ از قرار دادن مرتضی آقاتهرانی به عنوا سرلیست دیگر فهرست نهایی و همچنین شروط سلبی برای حضور برخی چهرههای نزدیک به قالیباف نظیر پیرهادی و عمویی و توانگر، همگی نشان از این داشت که شورای در ضعیفترین شرایط خود بوده است؛ ضعفی که قاعدتا ناشی از عملکرد رئیس آن یعنی غلامعلی حدادعادل است. چرا که او قبل و در جریان ایام انتخابات آنچنان که یک رئیس باید کاریزما داشته باشد و بر سر حرف و شروطش بماند نماند و به نوعی مقابل پایداریچیها حدادعادل و قالیباف دچار وادادگی شدند.
حدادعادل یک بازیگر نه یک بازیگردان
به عبارت سادهتر حدادعادل نتوانست گروههای منتقد تشکل خود را جذب یا حداقل مدیریت کند و همین امر باعث یک شکست بزرگ برای آنها شد. حداد که باید در جایگاه یک ریشسفید قوم اصولگرایان باقی میماند، با ورود آشکار به درگیریهای درونگروهی، آن جایگاه را از کف داد و بجای یک بازیگردان، تبدیل به بازیگر شد.
دیدگاه تان را بنویسید