ماجرای ترور ناکام رهبر حماس از زبان سرتیم ترور موساد
نتانیاهو به موساد دستور داد که رئیس دفتر سیاسی حماس را که اجازه این حملات را داده بود، ترور کند. خالد مشعل در امان، پایتخت اردن، مستقر بود و این یک چالش ویژه برای رئیس تیم ترور یعنی میشکا بن دیوید، عامل موساد بود. او به امان فرستاده شد تا عملیات ترور خالد مشعل را هدایت کند اما عملیات آن طور که برنامه ریزی شده بود، پیش نرفت.
مقدمه: در سال 1997، یعنی اولین سالی که بنیامین نتانیاهو به نخست وزیری اسرائیل رسیده بود، دو عملیات بمب گذاری در اورشلیم، 16 نفر را کشت که وعده انتخاباتی نتانیاهو برای اعاده امنیت در کشور را زیر سوال می برد. نتانیاهو به موساد دستور داد که رئیس دفتر سیاسی حماس را که اجازه این حملات را داده بود، ترور کند. خالد مشعل در امان، پایتخت اردن، مستقر بود و این یک چالش ویژه برای رئیس تیم ترور یعنی میشکا بن دیوید، عامل موساد بود. او به امان فرستاده شد تا عملیات ترور خالد مشعل را هدایت کند اما عملیات آن طور که برنامه ریزی شده بود، پیش نرفت. در اینجا، نکات اصلی ماجرا را از زبان خود میشکا بن دیوید می خوانید:
· من تاریخ و ادبیات خوانده ام و مدتی را در آمریکا تحصیل کرده برای دوره دکتری به اورشلیم بازگشتم. هنگامی که سرگرم تدریس در دانشگاه بودم، احساس کردم این شغل دلخواه من نیست و هم زمان یک آگهی در روزنامه دیدم که حدس زدم باید از طرف موساد باشد. 35 ساله بودم و تا آن زمان چهار رمان هم نوشته بودم. در آگهی گفته شده بود که برای یک هدف عملیاتی، نیاز به افرادی است که به زبان خارجی مسلط باشند و تحصیلات عالی داشته باشند. در فرایند استخدام، آزمون ها و ارزیابی های مختلف و دشواری انجام می شود و همچنین مانورهای مختلفی در خیابان. آنها می خواهند بدانند شما چگونه عمل می کنید، چگونه فکر می کنید، آیا هنگام عملیات دچار هراس می شوید و مواردی از این قبیل. برای مثال در جریان یک تمرین در تل آویو، مربی من یک بالکن در طبقه سوم ساختمانی را به من نشان داد و گفت من می خواهم که تا پنج دقیقه دیگر به همراه صاحبخانه در آن بالکن باشی و او را پنچ دقیقه در بالکن نگه داری و سپس به شکلی دوستانه از او جدا شوی. من زنگ آپارتمان را زدم و گفتم که از سازمان زیباسازی آمده ام و باید بالکن شما را ارزیابی کنم که آیا امکان نوسازی آن وجود دارد یا نه. به این ترتیب آنچه را از من خواسته شده بود انجام دادم.
· پس از یک دوره هشت ماهه آموزشی به عنوان یک افسر اطلاعاتی موساد استخدام شدم و بعدها هم به سمت رئیس بخش اطلاعات عملیات ارتقا یافتم.
· رئیس دفتر عملیات خارجی موساد، تمامی روش های ممکن برای ترور خالد مشعل را برای ما توضیح داد از جمله بمب گذاری خودروی او یا استقرار یک تک تیرانداز در نزدیکی دفتر وی یا حتی نزدیک شدن به او و شلیک با یک تپانچه. اما نتانیاهو هیچ یک از این روش ها را نپذیرفت و می خواست که عملیات کاملا بی سر و صدا انجام شود. بنابراین آنچه نهایتا تایید شد این بود که نوعی اسپری سمی به پوست بدن خالد مشعل زده شود و او لحظاتی بعد به کما می رفت و چهار ساعت بعد هرگز بیدار نمی شد.
· ابزارهای مختلفی برای پیدا کردن یک فرد در یک کشور متخاصم وجود دارد. ما به امان رفتیم و جست وجو برای رئیس حماس را که در آنجا هم مخفی بود، آغاز کردیم. می دانستیم که دفتر مرکزی حماس که در پوشش یک سازمان امدادی فعالیت می کرد، در کجا قرار دارد. ما افرادی را که به آنجا رفت و آمد می کردند زیر نظر گرفتیم. آنها را دنبال و خانه هایشان را پیدا و شماره خودروهایشان را ثبت کردیم. پس از یک هفته گردآوری اطلاعات، همه آگاهی های لازم را داشتیم. وقتی که تیم به تل آویو بازگشت، کار طراحی عملیات ترور را آغاز کردیم. انفجار دوم که در اورشلیم صورت گرفت، نتانیاهو دستور داد که در عملیات ترور خالد مشعل تسریع شود چرا که می خواست جلوی بمب گذاری های انتحاری را بگیرد.
· اینکه با کشوری قرارداد صلح دارید به این معنی نیست که با یک کشور دوست سروکار دارید. بیش از هفتاد درصد جمعیت اردن را فلسطینی ها تشکیل می دهند که بسیاری از آنها پناهندگان جنگ 1948 هستند. بنابراین احساس خصمانه ای نسبت به اسرائیل دارند و ملک حسین هم به خوبی از این احساسات آگاه بود و اسرائیل هم شکنندگی قرارداد صلح با اردن را در نظر داشت.
· ابتدا مانورها و تمرین های لازم توسط ماموران موساد در پایگاه ها و ستادهای این سازمان در تل آویو انجام شد تا اینکه واحد عملیاتی مطمئن شد که به تکنیک لازم برای انجام ترور دست یافته است. طبعا تمرین ها در خیابان های تل آویو با آب معمولی انجام می شد تا ببینم مردم وقتی اسپری به آنها زده می شود، چگونه عکس العمل نشان می دهند و عاملان حمله باید در برابر، چه واکنشی داشته باشند. مردم اغلب بر می گشتند تا ببینند چه چیزی به آنها اسپری شده است. از این تمرین ها دریافتیم که دو نفر پشت قربانی حرکت کنند، یکی از آنها ابزار اسپری را همراه داشته باشد و دیگری هم یک قوطی کوکاکولا و درست در لحظه ای که همکارش، اسپری را شلیک می کند، قوطی را تکان داده و باز کند تا وقتی قربانی بر می گردد، ببیند که کوکاکولا از قوطی بیرون می پاشد و بنابراین مشکوک نمی شد و به راهش ادامه می داد.
· تیم به اردن پرواز کرد و آماده عملیات شدند و قرار شد تنها در صورتی عملیات اجرا شود که مشعل تنها باشد. قرار بود دو عامل موساد، در پیاده روی جلوی دفتر درست زمانی که از خودروش پیاده و وارد پیاده رو می شود تا از پله های ورودی دفتر حماس بالا برود، او را هدف قرار دهند. چندین روز برای این کار تلاش شد اما هر روز، فرد یا افراد دیگری هم با او یا نزدیک او بودند تا اینکه در روزی که اتفاقا آخرین مهلت ویزاها سر می رسید، شرایط برای انجام عملیات فراهم شد.
· دلیل رفتن خود من به اردن این بود که یک پادزهر را با خود ببرم تا چنانچه یکی از عاملان حمله، خودش مسموم شد، بتوانیم او را از مرگ نجات دهیم. ما نمی دانستیم که مشعل دقیقا چه عکس العملی نشان خواهد داد و به هرحال احتمال اینکه یکی از عاملان حمله هم مسموم شود، وجود داشت. این پادزهر بسیار بسیار کوچک بود و می شد آن را در لوازم آرایش هر مسافری جا داد. نحوه استفاده از آن هم ساده بود و همچون یک آمپول به فرد مسموم تزریق می شد. من در هتل خود مستقر بودم و قرار بود چنانچه هر یک از عاملان حمله مسموم شد، به اتاق من در هتل مراجعه کند.
· آنچه در صحنه عملیات رخ داد این بود که مشعل از خودروی خود پیاده شد، به سمت پیاده رو آمد و دو عامل حمله پشت سر او رفتند و آماده زدن اسپری شدند اما در همین لحظه دختر کوچکش که در داخل خودرو بود و عاملان موساد هم او را ندیده بودند، از خودرو خارج شد و به دنبال پدر دوید. بعد راننده دنبال کودک دوید. دو عامل موساد ندیدند که پشت سر آنها چه اتفاقی رخ داد و به دلایل امنیتی در آن لحظه هیچ ارتباطی هم میان عاملان و رئیس تیم وجود نداشت چرا که می خواستند در صورتی که تفتیش بدنی شدند، کاملا پاک باشند. بنابراین رویس تیم که در سمت دیگر خیابان بود و صحنه را می دید، نتوانست عاملان حمله را خبردار کند. راننده که دید عاملان حمله دست های خود را (برای زدن اسپری و بازکردن قوطی نوشابه) بالا بردند، شروع به داد و فریاد کرد. مشعل برگشت و سم به گوش او اسپری شد. البته مهم نبود که سم به کجای بدن پاشیده شود، به هرحال همان تاثیر خودش را می گذاشت. مشعل بلافاصله دوید و دو عامل حمله هم به سرعت به سمت خودرویی که بیست سی متر آن طرفتر منتظر آنها بود، حرکت کردند.
· وقتی وارد خودرو شدند، یکی از کارکنان دفتر حماس که متوجه شده بود اتفاقی رخ داده، شماره خودرو را یادداشت کرد. راننده عاملان موساد فهمید که شماره پلاک خودرو یادداشت شده است. بنابراین چندصدمتر آن طرفتر، عاملان حمله از خودرو پیاده شدند. اما آنچه را نمی توانستند تصور کنند، این بود که همان فرد، رد آنها را گرفته بود و ناگهان دید که از خودرو پیاده شدند. این بود که آنها را تعقیب کرد. عاملان موساد از هم جدا شدند و یکی شان به سمت دیگر خیابان رفت. نقطه بسیار شلوغی بود. آن فرد شروع به داد و فریاد کرد که این دو نفر، علیه خالد مشعل کاری کرده اند. این بود که هر دو عامل موساد برگشتند و وی را زیر ضربه گرفته و زمین زدند اما او پیش از آن که در اثر ضربات بیهوش شود، همچنان فریاد می زد. این بود که ناگهان دو عامل موساد خود را در محاصره ده ها فرد متخاصم دیدند و در همین اثنا یک پلیس هم سر رسید و آنها را به یک خودروی پلیس منتقل کرد. مردم از او می پرسیدند که وضع این فرد اردنی که روی زمین افتاده چه می شود. این بود که او را هم به داخل خودرو برد.
· دو عامل موساد، پاسپورت کانادایی داشتند و بنابراین آن فرد پلیس فقط می خواست که این دو توریست کانادایی را از دست جمعیت خشمگین نجات دهد اما دوباره ناگهان همان همکار دفتر حماس به هوش آمد و دید که همراه آن دو عامل در داخل خودرو است. پس به فرد پلیس گفت که این دو، هم او را زده اند و هم قبل از آن به خالد مشعل حمله کردند. دو عامل موساد به ایستگاه پلیس منتقل شدند. هنوز هم فکر می کردند که با توجه به پوشش کانادایی شان، آزاد خواهند شد اما چنین نشد. رئیس ایستگاه پلیس تصمیم گرفت با سفارت کانادا تماس بگیرد و هویت این دو را چک کند. به او گفته شد که پانزده دقیقه دیگر پاسخ خواهند داد. سفارت به آسانی می توانست با کانادا تماس بگیرد و بلافاصله می فهمیدند که پاسپورت ها قلابی است.
· زنجیره رخدادهایی از این دست به ندرت رخ می دهند اما در اینجا رخ دادند. علاوه بر دو عاملی که دستگیر شده بودند، دیگر اعضای تیم شامل رئیس عملیات و راننده ای که شماره خودرویش یادداشت شده بود و برخی دیگر هم مطرح بودند. یکی از افراد تیم که تحت هیچ شرایطی قرار نبود با من تماس بگیرد، به هتل آمد. من در سالن شنای هتل سرگرم خواندن مطلبی بودم. آن فرد به شکلی که جلب توجه نکند من را به کناری برد و گفت که چه پیش آمده است. من با ستاد موساد تماس گرفتم و آنها را خبردار کردم و اینجا بود که به من دستور داده شد که دیگر اعضای تیم را از مکان های خودشان به سفارت اسرائیل در امان منتقل کنم.
· وقتی به اتاق خود بازگشتم، رئیس عملیات با من تماس گرفت و پرسید که آیا هنوز هم پادزهر را با خود دارم؟ جوابم مثبت بود. او گفت که همراه دکتر به لابی بروم و کاپیتان فیراس از اطلاعات (مخابرات) اردن را ببینم و پادزهر را به او بدهم. دکتر باید همراه آنها به بیمارستان می رفت و پادزهر را به خالد مشعل تزریق می کرد.
· دلیل ماجرا آن بود که وقتی به نتانیاهو خبر دادند که دو عامل موساد در بازداشت هستند، فهمید که ملک حسین در موقعیت بسیار دشواری قرار خواهد گرفت. پس تصمیم گرفتند که با او معامله کنند. بنابراین نتانیاهو به او زنگ زد و گفت که زندگی خالد مشعل را در برابر آزادی آن دو عامل موساد نجات می دهد. حسین بسیار عصبانی شده گفته بود که اگر خالد مشعل بمیرد، در اینجا با یک قیام فلسطینی روبه رو خواهیم شد و ما برای آرام کردن آنها راهی جز اعدام آنها نداریم. بنابراین پادزهر را به اردنی ها دادیم تا مشعل را نجات دهند.
· از نگاه کاپیتان فیراس، کاملا متوجه احساسش نسبت به خودم می شدم. اردنی ها نپذیرفتند که آن دکتر به خالد مشعل نزدیک شود. مشعل زیر دستگاه تنفس مصنوعی بود اما روشن بود که به آرامی در حال جان دادن است. لذا اردنی ها تصمیم گرفتند که پادزهر را خودشان تزریق کنند.
· رئیس موساد با یک هواپیمای خصوصی به امان رسید و قرار شد که ما هم همراه او به نزد ملک حسین در کاخ او برویم. چندساعتی را با او گذراندیم چرا که اردنی ها می خواستند مطمئن شوند که خالد مشعل احیا می شود و بعد به ما چراغ سبز خروج از اردن را بدهند. ما ابتدا به سفارت برگشتیم و نفرات تیم را که به آنجا آورده شده بودند، دیدیم و با آنها صحبت کردیم. آنها در شرایط بسیار بد روحی بودند. به آنها گفتیم که چه پیش آمده است و اطمینان دادیم که آزاد می شوند. ساعاتی بعد به اسرائیل پرواز کردیم.
دیدگاه تان را بنویسید