ازسرگیری مناسبات تهران - ریاض و آغاز فصل جدید تحرکات در خاورمیانه
سیدهادی سیدافقهی در گفت وگویی معتقد است: این امکان وجود دارد که واقعاً یک تقسیم نقشی بین کشورهای عربی در قبال سوریه وجود داشته باشه که از بیرون این نقش ها بین کشورهای عربی تقسیم شده باشد تا بتوانند سوریه را در مسیر مدنظر خود کنترل و مدیریت کنند. به همین دلیل بحرین، مصر، کویت، اردن، عربستان، قطر، عمان و دیگر کشورهای عربی، خود اتحادیه عرب، شورای همکاری خلیج فارس و ... نقش های متفاوتی را بر عهده دارند.
بعد از امضای توافق سه جانبه پکن در اسفندماه سال گذشته و احیای روابط عربستان سعودی و جمهوری اسلامی ایران شاهد فصل تازه ای از سیاست خارجی منطقهای ریاض هستیم که با پایان دادن به جنگ یمن، برقراری روابط با گروه های فلسطینی و همچنین ترمیم مناسبات با سوریه و تلاش برای بازگشت دمشق به اتحادیه عرب همراه بوده است. اما هدف عربستان از برقراری و ازسرگیری روابط با سوریه چیست؟ در این مسیر چه مشکلات و چالش هایی برای دو طرف وجود دارد و از همه مهمتر احیای روابط ایران و عربستان تا چه اندازه توانست بستر لازم را برای ترمیم روابط ریاض - دمشق فراهم کند؟ مجموعه این سوالات و پرسش هایی از این دست، محور گفت وگوی با سید هادی سید افقهی، تحلیلگر ارشد مسائل غرب آسیا است که در ادامه از نظر می گذرانید:
- پیش از پرداختن به تلاش های عربستان سعودی و سوری برای احیای روابط دوجانبه، روی توافق سه جانبه پکن و ازسرگیری مناسبات تهران - ریاض تمرکز کنیم. چرا که به باور بسیاری از کارشناسان و ناظران این توافق عملاً موتور محرکه تحولات جدید در منطقه غرب آسیا از پایان جنگ یمن تا احیای روابط عربستان و سوریه و گرم شدن مناسبات گروههای فلسطینی با ریاض است. به باور حضرتعالی مشخصا ازسرگیری روابط ایران و عربستان تا چه اندازه بر تلاشهای ریاض و دمشق برای احیای مناسبات دوجانبه اثرگذار بوده است؟
بدون شک مصالحه جمهوری اسلامی ایران و عربستان سعودی، هم آثار مشهود میدانی و بازتاب های بیرونی داشته و هم فعل و انفعال های سیاسی و دیپلماتیک منطقهای راه شکل داده است. اکثر آگاهان سیاسی و مراکز تحقیقاتی و پژوهشی مطالعات استراتژیک معتقدند که روز به روز آثار مثبت آشتی تهران و ریاض بر مناسبات منطقه ای و بین المللی بیشتر و بیشتر خواهد شد که در سه سطح قابل بررسی است؛ سطح اول به آثار این مصالحه در روابط دوجانبه ایران و عربستان باز می گردد. سطح دوم ناظر به تاثیرات این آشتی بر دیگر تحولات منطقه خاورمیانه مانند پایان جنگ یمن، پایان خلاء سیاسی در لبنان و ترمیم روابط جهان عرب و مشخصا عربستان با سوریه باز می گردد. به هر حال با ازسرگیری روابط تهران و ریاض اکنون یک چارچوب مشخص دیپلماتیکی شکل گرفته است که عربستان می تواند به سمت تقویت، بهبود و ترمیم مناسبات خود با سوریه گام بردارد. در همین راستا شاهد سفر وزرای امور خارجه سوریه و عربستان به پایتخت های همدیگر بودیم و در جریان سفر فیصل بن فرحان، وزیر امور خارجه عربستان سعودی به سوریه وی شخصاً نامه ملک سلمان، پادشاه عربستان را به بشار اسد برای حضور رئیس جمهور سوریه در کنفرانس سران اتحادیه عرب که در ریاض برگزار می شود، تقدیم کرد. سطح سوم تاثیرات به حوزه بین الملل مانند مذاکرات هسته ای و موضوع اوپک باز می گردد. در این رابطه وزیر امور خارجه عربستان در موضع گیری بی سابقه عنوان داشت که ایران حق فروش نفت و همچنین رسیدن به فناوری هسته ای را دارد که این هم نتیجه مستقیم و ملموس احیای روابط تهران - ریاض است. با بررسی تحولات در هر سه سطح می توان نوید فصل جدیدی از تحولات در منطقه و جهان را داد.
- روی سطح دوم تاثیرات مصالحه ایران و عربستان بر مناسبات منطقهای و مشخصاً بهبود روابط دمشق - ریاض تمرکز کنیم. به باورتان چرا ریاض تا به این حد تمایل به بازگشت سوریه به اتحادیه عرب دارد؟
چون نباید فراموش کنیم که سوریه یکی از بنیانگذاران اتحادیه عرب بوده است و باید هر چه سریع تر تعلیق عضویت سوریه در این اتحادیه اتمام پیدا کند.
- اما در این بین عربستان با سدی به نام قطر و چهار کشور یمن، مصر، کویت و مراکش مواجه است. اولا به باورتان چرا دوحه مخالف بازگشت دمشق به اتحادیه عرب است؟ در ثانی آیا قطر میتواند در برابر تلاش های سعودی برای شرکت بشار اسد در نشست سران این اتحادیه در ریاض مقاومت کند یا خیر؛ چون ظاهراً تا به اینجای کار زور قطر چربیده و با مخالفت های دوحه، نشست مشورتی جده علی رغم بیانیه پایانی مثبت نتوانست اهداف عربستان را محقق کند؟
ابتدا به ساکن معتقدم که قطر سطح تاب آوری در برابر موج آثار مثبت روانی و همچنین تبعات سازنده سیاسی، دیپلماتیک و امنیتی مصالحه ایران و عربستان در مناسبات منطقه ایران را ندارد. اما اینکه چرا چرا دوحه مخالف بازگشت دمشق به اتحادیه عرب است، سوالی است که محمد بن عبدالرحمن آل ثانی، نخست وزیر و وزیر امور خارجه قطر در خصوص آن یک دلیل یا بهتر بگویم یک بهانه برای این مخالفت دارد که مداخله جویی در امور داخلی سوریه است. وی عنوان داشت هر وقت اختلافات سیاسی نظام سوریه با مخالفین و جریان اپوزوسیون حل شد آن زمان بستر برای بازگشت سوریه به اتحادیه عرب فراهم خواهد شد. اما باید از قطریها پرسید که شما به چه حکمی با چه توجیه و منطقی می توانید در مسائل داخلی سوریه یا دیگر کشورها دخالت کنید؟! نباید فراموش کنیم که از ابتدای جنگ داخلی در سوریه تا به امروز، قطر خود را تا خرخره در این جنگ گرفتار کرد و این همه هزینه و کشتار را هم به ملت سوریه هم تحمیل نمود. با این همه هنوز رسانه های قطری زمانی که می خواهند از داعش نام ببرند آن را دولت اسلامی عراق و شام می نامند.
- در این بین سناریوی تقسیم وظایف بین کشورهای عربی با محوریت پلیس خوب و پلیس بد را نزدیک به واقعیت می دانید؟ آیا اکنون قطر نقش پلیس بد و عربستان نقش پلیس خوب را دارد؟
این امکان وجود دارد که واقعاً یک تقسیم نقشی بین کشورهای عربی در قبال سوریه وجود داشته باشه که از بیرون این نقش ها بین کشورهای عربی تقسیم شده باشد تا بتوانند سوریه را در مسیر مدنظر خود کنترل و مدیریت کنند. به همین دلیل بحرین، مصر، کویت، اردن، عربستان، قطر، عمان و دیگر کشورهای عربی، خود اتحادیه عرب، شورای همکاری خلیج فارس و ... نقش های متفاوتی را بر عهده دارند. اما در کنار آن فرضیه دومی هم وجود دارد که ...
- چه فرضیه ای؟
اینکه واقعاً قطر به دنبال تامین منافع خود در تحولات سوریه است. به هر حال نباید فراموش کنیم اولین کشور عربی که در جنگ داخلی سوریه دخالت کرد، قطر بود. نقش مخرب حمد بن جاسم آل ثانی پیش از ورود جدی سعودی ها به جنگ داخلی سوریه از خاطر نمی رود. اما باید در نظر داشت که اگر این فرضیه درست باشد واقعاً مخالفت و تلاش های مخرب قطر برای جلوگیری از بازگشت سوریه به اتحادیه عرب، آن هم به بهانه واهی تعیین تکلیف و حل و فصل اختلافات نظام سوریه با مخالفین و جریان اپوزسیون تنها به وجه و اعتبار دوحه در منطقه و جهان صدمه می زند. چون این مسئله ای است که قطعا به خود سوریه ارتباط دارد و هیچ کشوری نمی تواند در امور سوریه یا کشور دیگری دخالت کند، آن هم در شرایطی که ما طی سالهای اخیر شاهد دیپلماسی هوشمندانه و عاقلانه از طرف قطریها بودهایم و جا دارد که مجدداً قطر در راستای همان دیپلماسی عاقلانه رفتار درست و مبتنی بر منافع همه در منطقه را در قبال سوریه اتخاذ کند.
- مناسبات مثبت تهران - دوحه میتواند در تغییر نگاه قطر موثر باشد؟
قطعاً تهران میتواند در این راستا نگاه دوحه را تغییر دهد. اتفاقاً اخباری دال بر تلاشهای میانجی گرایانه جمهوری اسلامی ایران برای تغییر نگاه قطریها هم مطرح است تا سوریه به اتحادیه عرب بازگردد، همانگونه که جمهوری اسلامی ایران توانست در روابط ترکیه و سوریه میانجی گری کند و به دستاوردهای مثبت و چشمگیری هم برسد. البته برای من هنوز روشن نیست که روند حقوقیِ بازگشت سوریه به اتحادیه عرب چگونه است. آیا نیاز به اجماع است یا اکثریت آرای اعضا می تواند سوریه را به اتحادیه عرب بازگرداند و ۱+۵۰ رای می تواند این مسئله را محقق کند؟ چون در تعلیق عضویت سوریه از اتحادیه عرب که اجماعی صورت نگرفت. پس در این راستا اگر بازگشت سوریه به اتحادیه عرب تنها به اکثریت آرای اعضا نیاز داشته باشد به نظر من مخالفت قطر، کویت، مصر، مراکش و یمن نمی تواند تعیین کننده و سرنوشت ساز باشد.
- اگرچه در طول مصاحبه نگاه مثبتی به تحولات منطقه بعد از مصالحه تهران و ریاض داشتید و از آن طرف ترمیم روابط عربستان و سوریه را هم مثبت ارزیابی کردید، اما فیصل مقداد، وزیر امور خارجه سوریه در گفت وگویی که با شبکه الجزایر داشت، نکات مهمی را مطرح کرد دال بر اینکه انجام تلاش برخی کشورهای عربی و پالس های مثبت برای بازگشت سوریه به اتحادیه عرب به معنای نادیده گرفتن اختلافات و مشکلات برجای مانده نیست. آیا در صورت نادیده گرفتن این اختلافات ریشهای برجای مانده امکان دارد حتی در صورت بازگشت سوریه به اتحادیه عرب، روابط شکننده به جایی برسد که باز هم بازگشت شاهد بازگشت به نقطه صفر باشیم؟
بله. نباید فراموش کنیم این حق سوریه است که مطالبات، پیش شرط ها و خواسته های خود را از کشورهای عربی که مستقیما در آغاز جنگ داخلی و تحمیل هزینه های گزاف، کشتار عظیم، آوارگی میلیون ها سوری و ویرانی گسترده این کشور نقش داشتند، مطرح کند. در جنگ ویرانگر هشت ساله یمن نقش مخرب عربستان سعودی و امارات و در جنگ خانمان سوز سوریه هم نقش قطر و عربستان سعودی بر همه آشکار است. بیانیههای رسمی، موضعگیریهای سران و مقامات این کشورها، حمایتهای سیاسی، اقتصادی، لجستیکی، نظامی و دفاعی از تروریست ها در هر دو جنگ سوریه و یمن وجود دارد. پس بدون شک مشکلات هنوز حل نشده است و اگرچه فضا مثبت ارزیابی میشود، اما باید خواسته ها و مطالبات سوری ها و همچنین یمنی ها شنیده شوند. البته عربستان، بحرین و امارات متحده از آمادگی خود برای بازسازی یمن گفته اند که هزینه آن بالغ بر ۱۲۰ میلیارد دلار است. حالا باید دید که عربستان، امارات، بحرین و دیگر کشورها به عنوان طرف متجاوز حاضر به پرداخت این غرامت و هزینه بازسازی یمن هستند. در کنار آن عربستان در یک موضع گیری کلی دیپلماتیک همراه با امارات از آمادگی خود برای بازسازی سوریه هم گفته است که باید دید این موضعگیری هم در مقام عمل تا چه حد پیش خواهد رفت و آیا می توان آن را به معنای پرداخت غرامت به سوریه در نظر گرفت یا خیر؟
- به باورتان هدف سوریه از بیان این مواضع چیست؟
یک فرضیه احتمالی این است که شاید سوریه واقعا به دنبال گرفتن همین غرامت و خسارت ناشی از تحمیل جنگ توسط کشورهای عربی منطقه است. یعنی با این مطالبات، خواسته ها و پیش شرط ها، دمشق سعی دارد دست بالاتری را در مذاکرات خود با عربستان و اتحادیه عرب داشته باشد تا موضوع با یک امضا، یک نشست، عکس یادگاری و دیده بوسی به باد فراموشی سپرده نشود. از طرف دیگر هنوز هم بعد از بیش از ۱۰ سال جنگ داخلی بخشی از مناطق سوریه تحت اشغال گروه های تروریستی است که مورد حمایت کشورهای منطقه است. پس این امکان وجود دارد که سوریه تلاش می کند با این موضع گیری ها و طرح پیش شرط ها به قطع و یا حداقل محدود کردن حمایت کشورهای عربی از گروه های تروریستی حاضر در مناطق اشغالی سوریه برسد. البته من نمی خواهم از عربستان دفاع کنم چون من یکی از منتقدترین کارشناسان به سیاستهای عربستان در شبکه های عربی بودم، اما به هر حال باید بپذیریم که اکنون عربستان سعودی فصل تازهای را در سیاست های منطقه ای خود گشوده است. دیگر خبری از آن سیاست های متجاوزانه و مداخله جویانه نیست. پس جا دارد دیگر طرف ها هم با یک دید مثبت به سمت کاهش تنش و بهبود مناسبات منطقه ای و تقویت امنیت منطقه غرب آسیا پیش بروند. چون قطعاً تنها برنده ناامنی و آشوب در میان کشورهای عربی و کشورهای جهان اسلام، رژیم غاصب صهیونیستی است.
- یکی از شائبه هایی که در محافل سیاسی و رسانهای بعد از مصالحه ایران و عربستان و همچنین پایان جنگ یمن، ترمیم روابط ریاض - دمشق و حضور هیئت حماس در عربستان مطرح شد این بود که محور مقاومت دیگر کارکرده سابق را برای ندارد. ارزیابی شما در این خصوص چیست؟
به هیچ وجه این جمله صحیح نیست. محور مقاومت که برای تقابل با عربستان، قطر، امارات، بحرین، مصر، کویت یا دیگر کشورهای عربی نبود. محور مقاومت اگر هم در سوریه یا یمن در برابر عربستان، امارات، بحرین، مصر و قطر مبارزه کرده است به دلیل تجاوزاتی بود که کشورهای نامبرده طی سالهای گذشته به این دو کشور (یمن و سوریه) به صورت مستقیم یا غیرمستقیم داشته اند. اکنون که عربستان و دیگر کشورهای عربی جنگ یمن را پایان دادند و از آن طرف به دنبال ترمیم روابط خود با سوریه و بازگشت دمشق به اتحادیه عرب هستند. دیگر دلیلی برای ادامه جنگ، تقابل، خصومت و ناامنی وجود ندارد. این در حالی است که هدف اصلی شکل گیری محور مقاومت همانگونه که از نامش پیداست، مقاومت در برابر رژیم غاصب صهیونیستی است. این هدف که تغییر پیدا نکرده است. ببینید با مصالحه ایران و عربستان یا پایان جنگ یمن و آشتی عربستان و سوریه که ماهیت و هدف محور مقاومت کماکان بر سر جای خودش باقی است و با قدرت هم به کار خود ادامه می دهد. اتفاقاً این مصالحه و آشتی و پایان جنگی یمن و ترمیم روابط عربستان و سوریه می تواند به تقویت محور مقاومت کمک کند.
- چطور؟
چون اکنون دیگر اصطکاک سیاسی، جنگ، تنش ناامنی و تجاوز در یمن و سوریه پایان پیدا کرده است. دیگر بخشی از محور مقاومت در یمن و سوریه درگیر نیست و به دنبالش محور مقاومت، تمرکز خود را روی تقابل با تحرکات و تجاوزات رژیم غاصب صهیونیستی خواهد گذاشت.
- در تحلیلتان از رژیم صهیونیستی نام بردید. یکی از اهدافی که برای سوریه در احیای روابط با عربستان و دیگر کشورهای عربی منطقه مطرح است به ایجاد یک جبهه مشترک عربی در برابر تجاوزات صهیونیست ها باز می گردد. در همین رابطه فیصل مقداد در سفری که به عربستان، تونس الجزایر و دیگر کشورها داشته است و یا دیگر کشورهای عربی در سفری که به سوریه داشته اند همواره بر حق پاسخگویی در برابر تجاوزات اسرائیل تاکید داشته است. از سوی دیگر عملکرد کابینه بی بی در طی شش ماه گذشته باعث شده است که کشورهای عربی هم در یک گسل سیاسی و دیپلماتیک با صهیونیست ها قرار گیرند که فضای مثبتی را برای دمشق ایجاد کرده است. ارزیابی شما در این باره چیست؟
سوال شما دو بخش داشت که باید به صورت جداگانه به آن پاسخ دهم. در خصوص ایجاد جبهه ضدصهیونیستی با محوریت سوریه، من این خوشبینی را ندارم که دمشق بتواند به تشکیل چنین جبههای نایل شود.
- به چه دلیل؟
چون واقعاً جهان عرب هنوز تکلیفش با رژیم غاصب صهیونیستی روشن نیست. برخی از کشورها به دنبال عادیسازی روابط هستند و برخی به دنبال تقابل با صهیونیستها هستند. اکنون یک فضای مبهم و سردرگمی در این کشورها وجود دارد. در عین حال تناقضات بسیار زیادی در میان کشورهای عربی بر سر زعامت جهان عرب وجود دارد. در همین باره ما در کنفرانس جده با حضور دونالد ترامپ دیدیم که برخی از کشورهای عربی حضور پیدا نکردند. در ادامه جو بایدن هم به دنبال تشکیل جبهه متحد عبری-عربی-غربی بود که خیلی از کشورها در این جبهه بندی شرکت نکردند. پس این وفاق و همبستگی عربی، نه از دل اتحادیه عرب بیرون آمد و نه از دل دیگر توافقات. چون تناقضات زیادی در جهان عرب وجود دارد، به خصوص در قبال رژیم غاصب صهیونیستی. از طرف دیگر سوریه در زمانی که درگیر جنگ داخلی نبود و عضو اتحادیه عرب هم بود، نمی توانست چنین جبهه ای را تشکیل داد، چه برسد به اکنون که این کشور از نظر اقتصادی وضعیت خوبی ندارد و جایگاه او در جهان اسلام و جهان عرب هم با توجه به تحولات چند سال گذشته شکننده است. پس توانی برای این اجماع سازی از سوی سوریه وجود ندارد. تنها راه تشکیل جبهه ضدصهیونیستی از مسیر محور مقاومت می گذرد. البته انتظاری هم نداریم که همه کشورهای جهان عرب و به خصوص کشورهای حاشیه خلیج فارس به این محور بپیوندند، اما نکته ای که در بخش دوم سوال شما باید به آن پاسخ داد و شما هم به درستی روی ان تاکید کردید به تحولات بی سابقه داخلی در کیان غاصب صهیونیستی باز می گردد که به شدت باید مورد توجه قرار گیرد. رژیم غاصب صهیونیستی اکنون نه تنها در جوامع بین المللی و در میان جهان عرب و جهان اسلام منفور است، بلکه حتی منفور خود صهیونیستها و شهرکنشینان در اراضی اشغالی هم هست. ما فراموش نکنیم ۱۶ هفته متوالی است که علیرغم انجام عملیاتهای استشهادی و جنگ با نوار غزه و جنوب لبنان، شهرکنشینان و صهیونیست ها مدام اعتراضات گستردهای را برگزار کردند. در اعتراضات این شنبه حدود نیم میلیون صهیونیست علیه کابینه افراطی نتانیاهو به خیابان ها ریختند و هنوز هم بخشی از آنها در خیابان ها حضور دارند. پس ما نباید این شکاف عظیم و بی سابقه در تاریخ رژیم غاصب صهیونیستی را فراموش کنیم. شکاف به قدری عمیق شده است که تقریباً همه ناظران صهیونیست و محافل سیاسی و رسانهای در خود کیان غاصب هم اذعان دارند این شکاف عظیم به این سادگی ها و در کوتاه مدت پر نخواهد شد.
در همین رابطه مقام معظم رهبری به درستی و هوشمندانه افول و فروپاشی رژیم غاصب صهیونیستی را پیشبینی کردند که البته این پیشبینی مبتنی بر یک جمله از بن گوریون، اولین نخست وزیر رژیم صهیونیستی بود. وی عنوان داشت رژیم غاصب صهیونیستی تا زمانی میتواند به حیات خود ادامه داد که توان بازدارندگی در برابر کشورهای عربی و اسلامی را داشته باشد، اما زمانی که این توان بازدارندگی پایان پیدا کند آن زمان مرگ، فروپاشی و اضمحلال رژیم صهیونیستی فرا خواهد رسید. در سالهای گذشته رژیم غاصب صهیونیستی بیرون از مرزهای خود در حال جنگ با کشورهای عربی و اسلامی بود. در سال ۱۹۶۷ با مصر و سوریه در جولان جنگید. در سال ۱۹۷۳ در صحرای سینا جنگید و اجازه نداد که حتی یک خمپاره به سمت اراضی اشغالی شلیک شود. اما امروز نه تنها نوار غزه، کرانه باختری و جنوب لبنان وارد مبارزه با رژیم غاصب صهیونیستی شده اند که حتی فلسطینیان ساکن اراضی ۱۹۴۸ وارد این تقابل تمام عیار شده اند. تازه این غیر از جبهه ای است که صهیونیستها علیه صهیونیست ها باز کرده اند و اکنون جناح های چپ، سکولار، ملی گراها و ... در برابر جریان راست رادیکال دینی قرار گرفته است. پس در این شرایط محور مقاومت تنها راه ایجاد جبهه عربی و اسلامی در برابر رژیم غاصب صهیونیستی است.
منبع: دیپلماسی ایرانی
دیدگاه تان را بنویسید