سلیمینمین: بازرگان میخواست فرزند شاه روی کار بیاید
عباس سلیمینمین در گفتوگو با سایت «خبر سراسری» گفت: آقای بازرگان و همفکران ایشان خواهان تغییرات در سطح بودند نه در مبنا لذا این مسئله درست است که با انقلاب موافق نبودند لذا موافق بودند که شاه کنار برود و فرزند او جای شاه را بگیرد یعنی در واقع با ساختار خیلی تقابل نداشتند.
به گزارش مثلثآنلاین، به نقل از سایت خبر سراسری، عباس سلیمی نمین، تاریخ پژوه و فعال سیاسی اصولگرا درباره انحصار دولت موقت توسط اعضا نهضت آزادی گفت: «البته اینگونه نیست بعضی افرادیکه خارج از نهضت هم بودند در دولت راه یافتند از جمله مرحوم آقای دکتر سنجانی رئیس جبهه ملی که مسئولیت وزارت خارجه را بر عهده داشت. منتهی این مطلب خلاف واقع نیست که کل سیاست ها و برنامه ها را نیروهای نهضت آزادی پیگیری می کردند یعنی امور عمدتا دست نیرو های نهضت بود حتی استعفا مرحوم سنجانی هم به این مطلب اشاره دارد که ماموریت های وزارتخارجه را هم در اختیار خودتان دارید یعنی ملاقات هایی که باید در وزارت خارجه صورت بگیرد را دولت و نهضت دنبال می کند و به همین دلیل ایشان استعفا می دهد».
به گزارش سایت «خبر سراسری» او در ادامه درباره دسته بندی نیرو ها برای اداره کشور در دولت بازرگان افزود: «آقای بازرگان تفکر فرد محور داشت یعنی بیشتر به شخصیت ها محوریت می بخشد به دلیل هم بازرگان تحمل انتقاد نداشت نگاه کنید که آقای بازرگان مردم را دعوت می کند که سر کار خودشان بروند و انتقاد از دولت نداشته باشند یعنی تحمل ایشان نسبت به انتقادات کم بود و نوع تعامل آقای بازرگان با مسائل خیلی دشوار نیست و می توانیم مشی نخبهگرا بودن ایشان را کاملا دریابیم، یعنی محوریت اداره امور را به نخبگان می دهد نه به مردم؛ زیرا برخی نخبهگرا، برخی عامهگرا و برخی تلفیقی از این دو هستند در انقلاب ما به تلفیقی از این دو بها می دهیم و سعی می شود نخبه را در پیوند با جامعه ببینیم اما این مسئله را در بازرگان شاهد نیستیم و حقوق جامعه را در مدیریت امور به رسمیت نمی شناسد در حالیکه عموم جامعه در حقوق خود باید به رسمیت شناخته شوند و ایشان نباید مسئله مشارکت مردم را نفی کند».
سلیمی نمین در پایان درباره ادعا انقلابی بودن و نبودن بازرگان به سایت «خبر سراسری» گفتت: «در اینجا هم ما مستندات زیادی داریم که می توان به قضاوت منصفانه ای نسبت به رویکرد نهضت آزادی برسیم. نهضت آزادی خواهان تغییر بود و این تغییر را اگر آمریکاییها قانع میشدند قبول میکردند، اگر استبداد هم قانع میشد قبول میکردند؛ یعنی تغییر با تحول اساسی کاملا فرق میکند، وقتی یک کشور زیر سلطه استبداد و استعمار است باید یک حرکت مبنایی در کشور صورت بگیرد که هم بتواند استبداد را کنار بزند و هم استعمار را مسدود کند اما آقای بازرگان و همفکران ایشان خواهان تغییرات در سطح بودند نه در مبنا لذا این مسئله درست است که با انقلاب موافق نبودند لذا موافق بودند که شاه کنار برود و فرزند او جای شاه را بگیرد یعنی در واقع با ساختار خیلی تقابل نداشتند و این مسئله را آقای بازرگان به صراحت در انقلاب در دو حرکت میگوید که ما نمی توانیم تغییر ساختار داشته باشیم و تحول اساسی ایجاد کنیم بازرگان می گوید حتی اگر بتوانیم استبداد را محدود کنیم بحث پایان دادن به سلطه آمریکا ناممکن است در حالیکه امام می گویند اگر می خواهید با نهضت اسلامی همراه شوید باید دو اصل را بپذیرید اول نامشروع بودن استبداد و سپس سلطه اما آقای بازرگان می گوید من باید در تهران با اعضا نهضت آزادی مشورت کنم در حالیکه آقای سنجانی در ملاقات با امام در نوفل لوشاتو این دو شرط را می پذیرد اما آقای بازرگان با امام بحث می کند و امام مشخصا می گویند که شرط همکاری شما پذیرش این دو شرط است. آقای بازرگان در تهران بیانه می دهد و این مطلب را می پذیرد اما قبل از آن می گفتند از پهلوی شخص دیگری هم جای شاه را بگیرد ما می پذیریم ضمن اینکه آقای بازرگان به این دو شرط در قبال امام و ملت پایبند نبود. آقای بازرگان در فرانسه به امام قول داد که به این دو اصل که رکن انقلاب را تشکیل می داد پایبند باشد اما در عمل پایبند نبود و مجددا به مشی سیاسی خود روی آورد و هم احساس خطر در امام به وجود آمد و هم در ملت ایران که آقای بازرگان مجددا در حال پیگیری مشی نهضت آزادی است».
دیدگاه تان را بنویسید