اعتمادسازی، تنها کلید احیای توافق هستهای
دیلپماسی ایرانی | ایران حتی در زمان جنگ عراق بر ارزشهای خود پایبند ماند، حال آنکه آمریکا اینگونه نبوده است. من باور دارم که ایران در پی تولید سلاح هستهای نیست.
بحران هستهای ایران را ایالات متحده آمریکا در طول سالیان متمادی و اغلب با همدستی اروپا ایجاد کرده است و غلبه بر بدگمانیهای برخاسته از این بحران که شروعش به انقلاب 1979 ایران باز میگردد، چندان آسان نیست. به جز من افراد دیگری مانند گراهام فولر، معاون پیشین شورای اطلاعات ملی آمریکا، نیز چنین ایدهای دارند.
گرت پورتر (Gareth Porter)، روزنامهنگار و پژوهشگر کهنهکار، در کتابی با عنوان «بحران دستساز» از تلاش آمریکا و اسرائیل برای به انزوا کشاندن ایران و تلاش تمامعیار تهران برای حل این مناقشه پرده بر میدارد.
پیش از پرداختن به این نکته باید مفهومی از ارزش های اسلامی را بیان کنم. رهبران روحانی ایران، آیت الله خمینی و آیت الله خامنهای و سایر رهبران ارشد این کشور بارها به صراحت اعلام کردهاند که ساخت بمب هستهای خلاف اعتقادات و فقه اسلامی است. باور این نکته برای من دشوار نیست. ایران حتی در زمان جنگ عراق حاضر نشد از سلاح های شیمیایی استفاده کند، چرا که استفاده از این سلاحها را غیراسلامی میدانست. جمهوری اسلامی ایران با حکومت اسلامی طالبان تفاوت بسیاری دارد.
در جنگ ایران و عراق، تهران بر ارزشهای خود پایبند ماند، حال آنکه آمریکا این گونه نبوده و از اصول اخلاقی غربی خودش (چه اصول مسیحیت و چه اصول مبتنی بر روشنفکری سکولار) پیروی نکرد. واشنگتن – همانند بسیاری از دولتهای اروپایی – تسلیحات و اطلاعات پیشرفه را در اختیار صدام حسین گذاشت.
این بدان معنا نیست که در سالهای اخیر ایران در تعاملات هستهای خود کاملا رو راست بوده است. در این سالها ایران با آمریکا، اتحادیه اروپا، روسیه و آژانس بینالمللی انرژی اتمی قایم باشک بازی به راه انداخته است. این کشور در پژوهشهای هستهای خود راه مستقیمی را برای استفاده صلح آمیز از انرژی هستهای نپیموده است. این کشور در برخی از مناطق کلیدی امکانات لازم برای استفاده دوگانه احتمالی از زیرساختهای هستهای خود را تعبیه کرده است. در نتیجه، نیروهای محافظهکار در آمریکا و اسرائیل از این رفتارهای کجدار و مریز ایران حداکثر بهرهبرداری را کردهاند تا جهان را متقاعد کنند که ایران هیچ تردیدی برای ساخت بمب هستهای ندارد و تاکنون زمان، محدودیت اصلی آن بوده است. با این حال، برآوردهای اطلاعات ملی (معتبرترین قضاوتهای مکتوب پیرامون مسائل امنیت ملی ایالات متحده) در دولتهای مختلف آمریکا هرگز این تفاسیر را تایید نکردهاند. غنیسازی اورانیوم توسط ایران چیزی جز یک تاکتیک برای لغو تحریمها نبوده است.
پورتر در کتابش به برخی نکات تاملبرانگیز اشاره میکند: نکته نخست، در سال 2004، جورج بوش آشکارا از تایید توافق بین ایران و انگلیس، آلمان و فرانسه خودداری کرد، توافقی که ایران را متعهد میکرد برنامه هستهای کاملا محدودی را دنبال کند که تهدید گسترش سلاحهای هستهای بهشمار نمیرفت. بوش با هدف «تغییر رژیم» این توافق را مسموم کرد.
نکته دوم، بوش یافتههای سازمان برآورد اطلاعات ملی دولت خودش در سال 2007 میلادی را نادیده گرفت. طبق این یافتهها، ایران تحقیقات مربوط به تسلیحات هستهای را در سال 2003 متوقف کرده بود.
نکته سوم، پرونده «اطلاعاتی» مشهوری که توسط آژانس بینالمللی انرژی اتمی در سال 2009 منتشر شد و «ثابت کرد» که ایران درگیر اقدامات مخفیانه در زمینه تولید تسلیحات هستهای است، عمدتا از اطلاعات ارائه شده توسط اسرائیل شکل گرفته بود. سیا هرگز آن را نپذیرفت.
نکته چهارم، بیل کلینتون سیاست آمریکا در برابر ایران را با اسرائیل هماهنگ کرد. با این حال، مقامات ارشد اطلاعاتی اسرائیل هرگز هشدارهای اسحاق رابین و بنیامین نتانیاهو علیه برنامههستهای ایران را تایید نکردند.
اکنون، در دوران ریاست جمهوری جو بایدن، آمریکا با دشواری بسیار در تلاش است تا رابطهای مبتنی بر اعتماد را با رهبران ایران ایجاد کند. اما اگر واشنگتن بخواهد تهران را متقاعد کند که سیاست ایالات متحده واقعا تغییر کرده است، باید بیشتر به سمت موضع ایران متمایل شود. قابل درک است که ایرانیها نسبت به لغو توافق برای بار دوم توسط آمریکا در آینده محتاط باشند. هیچ کس نمی تواند از این بابت آنها را سرزنش کند.
کسی که اعتماد را از بین برده مسئول اعتمادسازی دوباره است. در مذاکرات کنونی وین آمریکا باید به تقصیر خود اذعان کند. فقط در این صورت است که توافق نهایی حاصل خواهد شد و ترس از دستیابی ایران به بمب هستهای به پایان خواهد رسید.
دیدگاه تان را بنویسید