زخم کهنه نژادپرستی در آمریکا سر باز کرده است
شورش علیه اقلیت
هفته گذشته گروهی از نژادپرستان و راستگرایان افراطی در اعتراض به برچیدن مجسمه ژنرال لی در پارکی در شهر شارلوتزویل ویرجینیا دست به تظاهرات زدند. اگرچه از زمان روی کار آمدن دونالد ترامپ، رئیسجمهور جمهوریخواه آمریکا گروههای نژادپرست در این کشور فعالتر شدهاند، اما آنچه که در شارلوتزویل ویرجینیا رخ داد، در واقع باز شدن زخم کهنه تعارضات نژادی در ایالاتمتحده آمریکا است و ارتباط مستقیمی با روی کار آمدن دونالد ترامپ ندارد. بحث تبعیض نژادی یک بحث قدیمی، عمیق و دیرپا در ایالات متحده است؛ به عبارت دیگر از پیش از تاسیس ایالاتمتحده آمریکا در اواخر قرن هجدهم این وضعیت وجود داشته است؛ جنگ داخلی که خونینترین جنگ آمریکا بوده نتوانست این تنش را مهار کند و حتی جنبش حقوق مدنی که دستاوردهای زیادی به همراه داشت نیز توفیقی در پایان دادن به تبعیض نژادی در این کشور نداشت. بنابراین تمام تلاشها و مخالفتها با تبعض نژادی اگرچه در مقیاس کلان دستاوردهایی برای سیاهپوستان داشته (انتخاب رئیسجمهور سیاهپوست) اما همچنان در سطح جامعه و میان عامه مردم این تبعیضات ملموس و مشهود است و یک نوع دوگانگی در آمریکا بوجود آمده است. درواقع دولت دونالد ترامپ محصول و معلول تعارضات نژادی بوده است؛ اما نقدی که بر ترامپ وارد میشود این است که چرا آشکارا و صریح خشونت حامیان برتری نژادی و سفیدپوستان را محکوم نکرد و در اظهارنظری که داشته خشونت توسط هر دو طرف را محکوم کرد و به تقبیح این اقدام نژادپرستان پرداخت؛ درصورتی که اکثریت قریب به اتفاق سیاستمداران و نخبگان جامعه آمریکا حتی خانواده ترامپ صراحتا خشونت توسط برتریجویان سفید را محکوم کردهاند. به هر تقدیر بهانه برگزاری تجمعات در ویرجینیا که توسط پلیس نیز غیرقانونی خوانده شد، اعتراض به تلاش برای برداشتن مجسمه ژنرال لی بوده است. ژنرال لی، فرمانده کل ارتش ایالتهای بردهدار جنوبی در جنگ داخلی بود که اعلام جدایی از ایالاتمتحده کردند و جنگ داخلی راه انداختند، اما در نهایت شکست خوردند و ایالتهای جنوبی بردهداری را برچیدند و مجددا به ایالاتمتحده آمریکا بازگشتند. درواقع برداشتن یا بیاحترامی به مجسمه ژنرال لی مورد اعتراض گروهی از مردم آمریکا که تمایلات نژادپرستانه و برتری نژادی دارند و گروهی از ناسیونالیستهای آمریکایی که از او بهعنوان یک قهرمان ملی و واقعیت تاریخی یاد میکردند، واقع گشت. بنابراین باید گفت مجموعه اتفاقاتی که طی سالهای اخیر رخ داده، متاثر از افزایش آگاهی توده مردم نسبت به موضوع نژادی است که باعث شده برخی از سمبلهای کنفدراسیون جداییطلب آمریکا در جنگ داخلی برداشته شود؛ بهعنوان مثال پرچم کنفدراسیون در کارولینای جنوبی برداشته شد. بنابراین جنبش برتریجویی سفید عقیده دارد که به بخشی از تاریخ و اعتقادات مردم آمریکا بیاحترامی میشود و بهدنبال آن درخواست برگزاری تظاهرات را دارند. اما باید گفت اینها در واقع بهانهای بیش نیست زیرا برتریجویان اعتقاد دارند هویت آمریکایی در حال از بین رفتن است؛ از دید این گروه هویت آمریکایی اینگونه تعریف میشود: «سفیدپوستانی که تبار اروپایی دارند، عمدتا پروتستان مذهب هستند و هویت آمریکایی دارند.» به زعم آنها، جامعه آمریکا با وجود مهاجرانی از آمریکای جنوبی و رشد جمعیت سیاهپوستان در حال از دست دادن هویت اصلیاش است. آنها معتقدند جدایی نژادی باید گستردهتر شود و مناطق سفیدپوست و سیاهپوست از همدیگر تفکیک شوند. این نژادپرستان بر این باورند که آنها زیر بار رشد جمعیت رنگینپوستان نابود میشوند. از نگاه آنها، عموم مهاجران و رنگینپوستان، سرباری برای جامعه هستند، هزینه سنگینی را به دولت و جامعه تحمیل میکنند و موجب افت وضعیت معیشتی اقشار سفیدپوست میشوند. ضمن اینکه در دوران ریاستجمهوری باراک اوباما جنبشهای برابریخواهی قدرت گرفتند، علیه جدایی نژادی و تبعیضنژادی تجمعاتی برگزار کردند و در مقابل قدرتیابی جریانهای جدید برتریجویان سفید و گروههای افراطی چپگرای آنارشیست بیگانه ایستادند. به دلیل همین خیزشی که در دوران باراک اوباما برای برابریخواهی اجتماعی بهوجود آمد، برتریجویان تظاهراتی برپا کردند تا اعتراض خودشان را نسبت به آن جریان نشان دهند. ضمن اینکه در چنین شرایطی، ظهور ترامپ با شعارهای بیگانهستیزی و ضدمهاجری فرصت مناسبی را برای اتحاد این گروهها ایجاد کرد تا مطالباتشان را مطرح کنند. نباید فراموش کرد بخشی از آرایی که به نفع دونالد ترامپ به صندوق ریخته شد، توسط همین سفیدپوستانی بود که عموما در مناطق روستایی و حومه شهرها و ایالتهای جنوبی منسوب به کارگران یقهآبی و صنعتی هستند.
همچنین باید گفت که برتریجویان و نژادپرستان مرزهای حزبی را در نوردیدهاند و در سطح گستردهتر در حیطه مواضع ایدئولوژیک میان محافظهکاران و لیبرالها خط میکشند. درواقع اکثریت قریب به اتفاق جناح لیبرال ضد تبعیضات نژادی هستند که شامل جمهوریخواهان نیز میشوند؛ بهعنوان مثال مایک پنس، معاون ترامپ و جف سشنز، وزیر دادگستری آمریکا که از جمهوریخواهان معتقد و متعصب هستند خشونتهای شارلوتزویل را محکوم کردند، اما بخشی از محافظهکاران در آمریکا به مواضع نژادپرستانه، بیگانهستیزانه و اقلیتستیزانه نزدیک هستند. زیرا اتفاقی که در شارلوتزویل افتاد تنها نقض سیاهپوستان نبود در واقع نقض هر آن چیزی بود که در آمریکا مهر اقلیت خورده است؛ علیه یهودیان و مسلمانان بهعنوان اقلیت دینی شعار داده شد، علیه همجنسگرایان بهعنوان اقلیت جنسی برخاستند و هر آنچه در اقلیت است از دید برتریجویان سفید مذموم و ناپسند است. بنابراین میتوان گفت بخشی از محافظهکاران که در ایالتهای جنوبی در مناطق روستایی و مذهبی افراطی فعالیت میکنند، به تفکرات نژادپرستانه نزدیک هستند.
باید توجه داشت که در این راستا نهاد دولت بهتنهایی نمیتواند تغییری در ذهنیت مردم آمریکا نسبت به معضل نژادی ایجاد کند، گرچه هم دولتهای دموکرات هم جمهوریخواه بهعنوان نماینده مردم قدمهایی را برای مواجهه با تفکرات جداییخواهانه برداشتهاند. اما مردمی که سالیان سال در این سیستم زندگی کردهاند، با این فرهنگ بزرگ شدهاند و نگاه منفی نسبت به مسائل نژادی دارند، به این راحتی تغییر نمیکنند. بنابراین اگر تغییرات فرهنگی صورت نگیرد امکان حل این معضل توسط هر دولتی دشوار خواهد بود. نهاد دولت و تشکیلات سیاسی در آمریکا از این جریانها و خشونتها بسیار ناخرسند است و احساس خطر میکند چراکه ادامه این وضعیت ثبات اجتماعی را به خطر میاندازد و به آشوبها و درگیریهای خیابانی منجر خواهد شد. اما نگاه شخص دونالد ترامپ متفاوت است، او به مراتب بیشتر از محافظهکاران و جمهوریخواهان، بیگانهستیز و مهاجرستیز است و مواضعی که او اتخاذ کرده میتواند موجب دلگرمی جریان برتریجویی سفید شود. البته به نظر میرسد جامعه مدنی، رسانهها و نخبگان آمریکا به این جمعبندی رسیدند که با این نوع حرکتها باید مقابله کنند و امکان ظهور و بروز و تبدیلشدن اتفاقات شارلوتزویل به جنبش فراگیر اجتماعی که به تعارضات نژادی دامن بزند را از بین ببرند.
دیدگاه تان را بنویسید