چرا شفر در استقلال دچار فراز و نشیب میشود؟
جلال چراغپور: حقایقی درباره یک تیچرکچ
وقتی کارنامه مربیگری شفر را مرور میکنیم به این نتیجه میرسیم که این مربی چه در فوتبال آلمان و چه در خارج از فوتبال آلمان همواره در هر سطحی که کار کرده نمره قبولی گرفته است. کارهایی که انجام داده نیز دوگانه محسوب میشود؛ یعنی هم معلم است و هم مربی. ما در دنیای مربیگری یک تعریف مشخصی داریم که به برخی مربیان تیچر کچ میگوییم و به برخی دیگر منیجر کچ میگوییم. منیجر کچها مربیانی هستند که تمام ابزارهای کار خودشان را باید از بازار تهیه کنند. مدیریتشان مدیریت هزینه است؛ خرید میکنند. مصرف میکنند. هرگاه انتقادی از این مربیان میشود از روی واکنشهایشان متوجه میشویم که اینها منیجر کچ هستند یا تیچر کچ. مربیانی که به آنها منیجر کچ میگوییم به محض اینکه به مشکلی برخورد میکنند میگویند ما به 5 یا 6 بازیکن دیگر در تیممان نیاز داریم. برخیها نیز میگویند 10 بازیکن دیگر میخواهیم. حالا در درون زمین 11 بازیکن دارند اما تاکید میکنند که 10 بازیکن دیگر هم میخواهند. بنابراین وقتی یک مربی این خواسته را مطرح میکند به این نتیجه میرسیم که این مربی تنها 10 درصد معلم است. برخی از این منیجر کچها وقتی به بنبست میرسند میگویند اجازه بدهید در نیمفصل همه مشکلات تیم را حل خواهم کرد. دلیل این حرف هم روشن است. این مربی میخواهد در نیمفصل به بازار برود و خرید کند. اما در مورد شفر چه باید گفت؟ این مربی منیجر کچ نیست. او یک تیچر کچ است. تیچر کچ یعنی مربیای که بالای 45 درصد معلم است و نهایتا 60 درصد به بازیکن وابستگی دارد. به معنای سادهتر، تیچرکچ یعنی اینکه یک مربی آنچه را نیاز دارد میتواند به بازیکنش یاد بدهد. خرید میکند. بازیکن جذب میکند اما اینطور نیست که سبک خودش را فدای خرید بازیکن کند. تیچر کچ مربی معلم است. میآموزد. بنابراین همه آنچه نیاز دارد لزوما نمیخرد، بلکه تربیت میکند و میآموزد. شفر در همه سالهایی که در تیمهای مختلف کار کرده است، چه در فوتبال آلمان و چه در تیمهای باشگاهی یا ملی دیگری که شاغل بوده سعی کرده است تیچر کچ باشد و البته همینطور بوده. بنابراین با این توضیح میدانیم که شفر از لحاظ فنی در کدام دسته مربیان قرار میگیرد. در فوتبال ایران آثار تیچر کچ بودن بسیار بیرنگ یا کمرنگ شده است و آنچه حالا به یک مد تبدیل شده این است که گاها مربی وقتی از یک تیم میرود برخی بازیکنانش را با خود به تیم بعدیاش میبرد. در واقع این مربیان برخی بازیکنان را مثل ابزارهایی مهم جابهجا میکنند. درست مثل مکانیکی که جعبه ابزارش را همیشه با خود همراه دارد؛ این مربیان نیز بازیکنان مدنظر خودشان را مثل ابزار کار همراه خود به تیمهای مختلف میبرند. این نشان میدهد که این دسته از مربیان چندان هم حوصله استعدادیابی ندارند. فقط میخواهد زودتر پیچ و مهرههای تیمش را به هم وصل کند و ماشین مورد علاقهاش را راهاندازی کند. آنچه در حال حاضر در لیگ فوتبال ایران میبینیم دقیقا همین توضیحی است که ارائه کردم. اما در همین لیگ فوتبال خودمان دو مربی هستند که تیچر کچ هستند؛ برانکو ایوانکوویچ و وینفرد شفر.
برانکو چند سالی است که تیچرکچ است. این مربی بهطور تام و تمام به بازیکن وابسته نیست. وقتی بازیکن طبق نقشهاش حرکت نکند خیلی راحت بازیکن را کنار میگذارد؛ این یعنی تیچرکچ بودن. همین طور شفر. او نیز چنین سبکی دارد.
اما یک سوال؛ وقتی بالای 80 درصد از مربیان ما منیجر کچ هستند و همه بازیکنان تعیینکننده و سرنوشتساز فوتبال ما به عدد 40 میرسند چه اتفاقی رخ خواهد داد؟ درست است که بیش از 350 بازیکن در لیگ ما بازی میکنند اما همه ما میدانیم که تعداد بازیکنان تاثیرگذار این لیگ تقریبا 40 نفر هستند. در این صورت وقتی همه میخواهند از بازار استفاده کنند و تیچر کچ نیستند چه اتفاقی رخ خواهد داد؟ وقتی همه بخواهند از بازار استفاده کنند یا لااقل از بازیکنان تاثیرگذار سهمی داشته باشند مساله پیش رو در فوتبال ما همان مساله عرضه و تقاضا خواهد شد؛ یعنی تقاضا برای خرید بازیکن. اگر هر تیمی بخواهد در هر خط زمین یک بازیکن باکیفیت تاثیرگذار جذب کند یعنی هر تیمی باید به طور معمول 4 یا 5 بازیکن کلیدی جذب کند، آن وقت شما حساب کنید که 40 بازیکن کلیدی فوتبال ایران چگونه و با چه ملاکی بین تیمها تقسیم خواهند شد. سهم کدام تیمها بیشتر خواهد بود؟ اگر قیمت بازیکنان به یکباره افزایش پیدا میکند به همین دلیل است چون عرضه و تقاضا بالا است. جابهجاییها زیاد است و رقابت برای جذب آن 40 بازیکن کلیدی در چنین شرایطی بیشتر و بیشتر خواهد شد. اما تیچر کچها طور دیگری تیمهای خودشان را میبندند. آنها به بازیکنان امید خودشان هم نگاه میکنند. به ردههای پایه نگاه میکنند و بازیکنان باکیفیت را انتخاب میکنند. تیچرکچها استعدادیاب هستند. تیچرکچها چشم خاصی دارند. اگر منیجرکچها با این دید به فوتبال نگاه میکردند قیمتها تا این حد بالا نمیرفت. اما یک مساله دیگر باقی است. یک سوال؛ چرا از 300 بازیکن تنها 40 بازیکن تکنیکالی هستند؟ چرا از بین این همه بازیکن، 40 بازیکن به سطح بالایی رسیدند؟ این مساله دلیل روشنی دارد؛ چون لیگ ما بیمار است. لیگ ما تولیدکننده نیست. چرا تولید نمیکند؟ باز هم پاسخ روشن است چون اکثر مربیان شاغل در این فوتبال منیجر کچ هستند، نه تیچر کچ. باز هم یک سوال؛ چرا تعداد نقل و انتقالات ما تا این حد زیاد است؟ چون همه مربیان میخواهند از بازار خرید کنند. چرا سن بازیکنان شاغل در لیگ ما گاهی تا بالای 35سالگی میرود؟ چون تولید در فوتبال ما متوقف شده است. میبینید. همه اجزای این فوتبال به هم متصل است. چرا یک بازیکن برزیلی مثل شیمبا سالهای سال در لیگ ما بازی میکند و همه باشگاهها برای جذب این بازیکن سر و دست میشکنند چون ما بازیکن نوک تولید نمیکنیم. برگردیم به شفر؛ وقتی این مربی تصمیم میگیرد که از بازار خرید زیادی نداشته باشد بهطور حتم فراز و نشیبهایی بر سر راه او قرار خواهد گرفت و چون شفر تیچرکچ است وفاداری به سبک مربیگریاش را به نتیجهگرایی محض ترجیح میدهد و فراز و نشیبها را هم به جان میخرد. بنابراین اگر هواداری واقعا استقلال را دوست دارد باید پابهپای شفر پیش برود و فراز و نشیبها را تحمل کند تا یکی دو سال دیگر این مربی یک استقلال تمامعیار و باکیفیت را به هواداران تحویل دهد. در این صورت، هواداران استقلال یکی دو سال دیگر با این مربی تیمی را خواهند دید که تا سالها برایشان نتیجه خواهد گرفت. در نتیجه باز هم باید مفهوم تیچرکچبودن یا منیجرکچبودن را با هم مرور کنیم. اگر منیجرکچ هستید زودتر به بازار میروید و دو میلیارد خرج میکنید و بازیکن مدنظرتان را میخرید و اگر تیچرکچ هستید دو میلیارد خرج نمیکنید اما بازیکن مستعدی را جذب میکنید که تا سالها قرار است عصای دست تیمتان باشد.
دیدگاه تان را بنویسید