چرا شیوه ایوانکوویچ مدرن است؟
برانکو درکشف ژنهای متفاوت تبحر دارد
من در چند نوبت درباره برانکو ایوانکوویچ صحبت کردهام. چه زمانی که به پرسپولیس آمد و در بدترین شرایط تیمش را در هفته آخر لیگ برتر به جایی رساند که شانس قهرمانی داشت اما با تفاضل گل کمتر نسبت به استقلال خوزستان دستش به جام نرسید و چه فصلی که با اختلاف امتیاز نسبتا بالا مقتدرانه تیمش را قهرمان لیگ برتر کرد. من موضع خودم را درباره این مربی و شیوهاش گفتهام. با این حال بد نیست با هم مروری داشته باشیم و بررسی کنیم که چرا این مربی تا این حد در پرسپولیس موفق بوده است. البته در همین فصل هم تیم برانکو بازیها را خوب شروع کرده و صدرنشین است. اختلاف امتیازش با سایر تیمها هم به نظرم نشانه مشخصی از کیفیت این تیم را به ما نشان میدهد. این شروع خوب به ما میگوید پرسپولیس اگر مهار نشود باز هم برای قهرمانی خیز بلندی برمیدارد و نمیتوان به راحتی این تیم را نگه داشت. اما برانکو چه ویژگیای دارد؟ او مشخصههایی دارد که محصول دو دوره از حضورش در فوتبال ایران است. قسمت اول به دورهای برمیگردد که او دستیار بلاژویچ بود و نسبت به زیرساختهای فوتبال ایران شناخت پیدا کرد و از لحاظ ژنتیکی هم توانست این فوتبال را به خوبی بشناسد و دوره بعدی زمانی بود که خودش روی نیمکت سرمربیگری تیم ملی نشست و موفق شد تیم ملی فوتبال ایران را به جام جهانی ببرد. در آنجا نتیجهای کسب کرد که هنوز بعد از چند دورهای که تیمملیمان به جام جهانی رفته هیچ مربی نتوانسته از لحاظ کیفی آن نتیجه را بهبود ببخشد. تیم برانکو در آن دوره سه بازی انجام داد و از جام جهانی 2006 آلمان حذف شد و تیم کیروش هم در دو دوره اخیر با همین تعداد بازی از جامجهانی خداحافظی کرد. بنابراین در امر نتیجهگیری و مسالهای که ما به آن کیفیت میگوییم شما تغییری در تیم ملی برانکو و کیروش نمیبینید. اما برانکو وقتی سرمربی تیم ملی ایران شد ژنتیک ذاتی این فوتبال را هم شناخت. این همان بخشی است که اصرار دارم به خوبی درک شود. برخی مربیان هرگز نمیتوانند ژنتیک فوتبال یک کشور را درک کنند چون در آن کشور فقط مربی باشگاهی بودهاند. اما به محض اینکه این مربیان در عرصه ملی مربیگری کنند به خیلی چیزها دسترسی پیدا میکنند و خیلی موارد را به خوبی میتوانند درک کنند. مثلا متوجه میشوند که آن کشور از لحاظ آب و هوا چگونه است. مثلا متوجه میشوند که در فلان شهر یا شهرستان چه شرایطی در تیمهای فوتبال حاکم است و کیفیت سراسر شهرها را میتوانند متوجه شوند. این مربیان میتوانند هم ضعفها را ببینند و هم قوتها را. مثلا متوجه خواهند شد که در شهرهای شمالی چه استایلی برتر است و به طور کلی به آرشیو فوتبال یک کشور دسترسی پیدا خواهند کرد. اجازه بدهید بحث را کمی گستردهتر کنم تا بتوانم به درستی به بحث موفقیت برانکو برگردم. امروز در مورد فوتبال روز دنیا یک تحلیل تازه مطرح است؛ آنهایی که با ذرهبین فوتبال روز دنیا را بررسی میکنند تاکید میکنند که فوتبال از آیتمهای بسیار زیادی تشکیل شده که یک تیم برای رسیدن به قهرمانی باید همه این آیتمها را در خود داشته باشد. فرض کنید 50 آیتم لازم است تا تیم شما قهرمان جام جهانی فوتبال شود. آیا همه این آیتمها یا بهتر بگویم ویژگیها در یک تیم وجود دارد؟ مثال بزنیم؛ انگلیس؛ آیا این تیم که اکثر بازیکنانش سفیدپوست هستند و چشمهایشان آبی است با فیزیکهایی که ما را گاهی یاد گاسکوئین میاندازد، برای رسیدن به قهرمانی جام جهانی همه آیتمها را دارد؟ یعنی همه ویژگیهای فوتبال روز دنیا بر نژاد این تیم سوار است یا خیر؟ پاسخ منفی است. همه آیتمها روی این تیم سوار نمیشود. شما به فرانسه دقت کنید. اگر قرار بود همه بازیکنان این تیم مثل دیدیه دشان باشند و فرانسه رنگینپوستی در خود نداشته باشد شما تصور میکنید آنها میتوانستند فوتبال روز دنیا را ارائه بدهند؟ بنابراین آنها بهتر از هر تیم دیگری در دنیای فوتبال متوجه این واقعیت شدند که برای رسیدن به قهرمانی در جام جهانی باید روی نژادهای دیگر هم کار کنند و از بازیکنانی با ژنهای دیگری هم بهره ببرند. زمانی که شما تیم ملی فوتبال اسپانیا را میبینید در واقع ژنتیک آن فوتبال را نگاه میکنید. باید متوجه یک نکته باشید که باشگاهها میتوانند ژنهای معیوب فوتبال یک کشور را ترمیم کنند اما تیم ملی یک کشور نمیتواند این کار را انجام دهد. درست به همین دلیل است که فدراسیونهای فوتبال در سراسر دنیا از تمایل برخی بازیکنان برای تغییر ملیت و بازی کردن در تیم ملی خودشان به شدت استقبال میکنند چون به خوبی میدانند در تیمملیشان باید از ژنهای مختلف و متفاوتی بهره ببرند. بهتر است به بحث برگردیم. برانکو چه ویژگی دارد که او را به یک مربی شاخص در فوتبال ما تبدیل کرده است؟ باید بپذیریم که او یک مربی است با شناخت بسیار زیاد از فوتبال ایران. چون ژنتیک فوتبال ایران را به خوبی میشناسد، بنابراین همواره سعی میکند تیمش را بر اساس نیازهایش جمع کند. او تیم را بر اساس ستارهها نمیبندد. با اسمها کاری ندارد بلکه بازیکنانی را جذب میکند که بر اساس توانمندیهای آن بازیکنان بتواند ژن فوتبال ایران را روی تیمش سوار کند. به همین دلیل است که او مربی است که سخت نظرش را عوض میکند. به ترکیب تیمش خیلی دیر به دیر دست میزند و وقتی به نتیجهای میرسد سخت است که بتوانید تصمیمش را عوض کنید. او از یک جنس بازیکن دو تا نمیخواهد، بلکه همیشه تیمش را با صرفهجویی میبندد و نیازی به هیاهو و ستارهبازی ندارد. حالا شما بهتر از قبل میدانید که وقتی وحید امیری از پرسپولیس میرود او به امید عالیشاه چراغ سبز نشان میدهد. او وقتی امیری را در اختیار داشت نیازی نمیدید که عالیشاه را جذب کند. اگرچه کلاس بازی امیری یک پله بالاتر از عالیشاه است اما هر دو میتوانند یک کارایی را در تیم برانکو داشته باشند. میتوانند هافبک فورواردهایی باشند که فیزیکی، جنگنده و داینامیک ظاهر شوند. حالا متوجه میشوید که چرا محسن مسلمان را نمیخواهد اما خیالش راحت است که در نیمفصل بازیکنی مثل سروش رفیعی را خواهد داشت. با این نگرش حالا خیلی سوالهای دیگر جوابهای روشنی دارد. در جامجهانی روسیه آفریقاییها، آسیاییها و تیمهایی از آمریکای جنوبی حذف شدند اما از اروپا و اروپای شرقی تیمهایی به مرحله نهایی رسیدند. آیا این مساله اتفاقی بود؟ شانسی بود؟ نه. تیمهای ملی و کارشناسان فنی در کشورهای صاحب فوتبال حالا بهتر از هر شخصی دیگری میدانند که باید ژنتیک فوتبالشان را تغییر دهند و از ژنهای مختلف در تیم ملیشان بهره ببرند. آنها میدانند که با یک نوع ژن نمیتوانند به قهرمانی جهان دست پیدا کنند. حالا یواخیم لوو بهتر از هر کسی میداند که چرا رسانهها و کارشناسان آلمانی به خاطر نبردن سانه بر سرش داد میکشیدند چون او با تصور دیگری به جام جهانی روسیه رفت؛ این تصور که با یکی دو ژن متفاوت هم تیمش میتواند بازی فوتبال را ببرد. اما فرانسه چنین سیاستی پیش نگرفت همانطور که بلژیک چنین نکرد. شما ادن هازارد را میدیدید و در همین تیم لوکاکو هم حضور داشت. در کرواسی مودریچ و مانژوکیچ و در فرانسه امباپه و گریزمان و پوگبا. حالا متوجه خواهید شد که جمع ژنهای مختلف در یک تیم و استفاده از این تفاوتها در ساختن تیم قهرمان جام جهانی چقدر نقش داشت. بنابراین تمام مولفههای موجود در فوتبال منطبق بر یک نژاد نیست. به همین دلیل است که برانکو را پروفسور مینامیم. او ایدئولوژی علمی دارد و میداند که چه بازیکنانی میخواهد. سانتر فوروارد پیکان را میخواهد یا فلان بازیکن از تیم دسته یک را. خیلی دقیق و روشن میداند که چه میخواهد. امیر قلعهنویی هم البته همینطور است. شاید این توانمندی را نداشته باشد که از لحاظ علمی دیدگاههای خود را تبیین کند اما به طور تجربی این هوش را دارد که بازیکنانی را جذب کند که به درد تیمش میخورند. من معتقدم شیوهای که برانکو در مربیگری دارد میتواند به یک الگو در فوتبال ایران تبدیل شود. ما میتوانیم در شهرهای مختلف کشورمان آکادمیهای مختلفی راهاندازی کنیم و بازیکنانی با ژنهای مختلف را به تیم ملی دعوت کنیم. در این صورت تردید ندارم که اتفاقات بزرگی در فوتبال ایران
رخ خواهد داد.
دیدگاه تان را بنویسید