مدیری پدیده این روزها شده است
سریال هیولا؛ آیا اپوزیسیون، همان پوزیسیون است؟
سریال هیولا/ در افواه عمومی حمل بر جسارت و مخالفت او با سیاستهای جاری تلقی شده و مدیری میشود اپوزیسیون! و همین مدیری در آن واحد، برای نرمکردن آلام اجتماعی و دادن تصویری خندهآفرین از فساد، میشود پوزیسیون!
سریال هیولا/ رضا درستکار/ منتقد سینما در مثلث می نویسد: برای حرفزدن درباره مهران مدیری سازنده سریال هیولا، به جناب«جامی» متوسل شدهام. او گفته نه هر که از حقیقت سخن گوید، حقیقت دارد یا حقیقت داند؛ چنانکه نه هرکس از گنج سخن گوید، گنج داند یا از زر سخن گوید، زرشناس بوَد...؛ از هزار گوینده، یکی خداوند معنی باشد. بهقول خود مهران مدیری، آخیش! خیالم راحت شد، نور ببارد به قبر جامی بزرگ.
مهران مدیری پدیدهای ویژه در جمهوری اسلامی است. 30سال حضور مستمر در همه ادوار تلویزیون و نحوه سلوکش با همه مدیریتها، بینظیر و معرکه است، آنهم در تلویزیونی که «محبوبکشی» و «کنارگذاشتن افراد» برایش مثل آبخوردن است، و مدیری در آن تبدیل شده است به پدیدهای مثالزدنی. مدیری در سینما هم فعالیتهایی داشته است اما ناچیز.
کارهای او در سینما (بازیگری و کارگردانی مجموعا)، فاقد وزن است؛ لاجرم برای تحلیل نهایی، به همان مدیری تلویزیون باید بسنده کرد. او در منطقهای از تلویزیون ایران ایستاده است و نفس میکشد که نه خوب است، نه بد، نه هنری است، نه بیهنری، نه با مردم، نه بر مردم؛ گاهی خوب است، گاهی بد و اغلب هم از نظر ساختاری و شکلی، خیلی بد و این خط را بگیر و بیا... پس چی؟!
مدیری خوب است زیرا قریب به سه دهه در تلویزیون دولتی ایرادگیر ما دارد کار میکند و بهتر از او هنوز نیامده! مردم دوستش دارند و او هم «رگ خواب ملت» در دستش است. مدیری همیشه با هر مجموعهای، بد شروع میکند، ریپ میزند و اما بالاخره از طریق کمیت فزاینده و مجموعههای ۹۰ شبی، کار خودش را به سطحی از مقبولیت میرساند.
بد است زیرا هیچکدام از کارهایش واقعا از آن استانداردهای لازم برخوردار نیست و کلا ماندگاری ندارد، حتی همان «شبهای برره» و «قهوه تلخ» که خیلیها، آس کارهای مدیری میدانندش.
بهقول معروف (و دور از جان شیریناش) او مصداقی است از یک چشم در سرزمین کورها، برای چیزی که دارد لابد خوب است و برای امر زیبا و زیباشناسی ساختارهای هنری، بد؛
اما مقبول است زیرا وقتی به کارهای سایر طنازان این حوزه که اتفاقا با خود مدیری وارد این فضاها شدند که غالبا هم طرفی از مقبولیت نبستند، مینگریم، میگوییم بازم گلی به گوشه جمال مدیری!
حتی وقتی به سایر طنزهایی که قبل و بعد از مدیری ساخته میشدند و میشوند هم نگاه میکنیم، او را مقبولتر از سایرین مییابیم، در قیاس این فضا و در برهوت و هیچ ماجرا، مدیری همیشه چیزهایی در چنته دارد؛ نباید شک کرد. فاصله او هم تا نفر بعدی واقعا زیاد است.
او موفق شده (به هر دلیلی) محدودیت (و قبح محبوبیت!) را بشکند و بهقول خود آقایان که به تلویزیون رسمی، عنوان رسانه ملی دادهاند، مدیران این رسانه، پذیرفتهاند که محبوببودن این یکی استثنائا خطری برای کسی ندارد (حداقل تا اطلاع ثانوی)؛ حتی اصرار مدیری بر درآمدزایی آشکار و روی اعصاب هم اثری روی مدیران نگذاشته است! میبینید؟ مقبولیتهای مهران در همین وضعیت قبضی رسانه ملی هم کارکرد دارد و واقعا شانسی بزرگ و خیرهکننده است. راه و روش این تعاملات خودش میتواند یک کورس دانشگاهی تلقی شود و... اینطوری است که با همین تفاوتها و امتیازهای مونوپلی، مدیری در همهجا حضور دارد؛ کسی که خودش را باور کرده و میبینید که مدام هم قربانصدقه خودش میرود؛ بنابراین همهجا هم خودش را تکثیر کرده است:
مدیری در سالنهای سینما، فیلم در حال اکران دارد، در تالارهای موسیقی، کنسرت برگزار میکند، در رسانه ملی مکرر در مکرر دورهمیهایش را بازپخش میکنند، ماهوارهها یکضرب دارند مجموعههای قبلیاش را نمایش میدهند و در شبکه نمایش خانگی هم که با سریال جدید «هیولا» در خدمت است؛ روبهروی بیننده نشسته و چشم تو چشم، از خودش و از سریالش بهعنوان یک اتفاق تازه و کمنظیر در ژانر مدیری (یعنی ژانر خودش) یاد میکند و مردم را به خریدن و دیدن و حالش را بردن محصول اخیرش دعوت. راستش! و خدا وکیلی مدیری خیلی کامرواست -نامی که روی خودش در هیولا گذاشته-؛ چرا؟ برای اینکه با اینهمه گرفتاری و مانعتراشی که سر راه فیلم و نمایش و برگزاری کنسرت برای آحاد هنرمندان در رسانه ملی و سایر حوزهها هست و تعریف شده، وسعتی از سعهصدر و «تحمل» را دریافت میکند که از طرف مسئولان عزیز، نیممثقالش هم بعید بوده است. اساسا تماشای این «حجم» از مدیری در اشکال مختلف، خودش شایسته مطالعه و قابل تقدیر است. آدم فکر میکند که لابد جناب مدیری (این مرد هزار چهره، نام یکی دیگر از مجموعههایش)، مخاطبهای «خیلی خاص» دارد؛ مخاطبهایی که مهران مدیری را میستایند و این مخاطب یا مخاطبان خاص، هیچوقت هم نشده که روزشان بیمدیری، شب شود و...
پارسا، پسر ۱۲ساله دوست و همکارم از دیدن سریال هیولا خیلی کیفور میشود. او پدر و مادرش را وادار کرده که هر هفته با هم، پای دیدن هیولا بنشینند و... برای مدیری، این یک نقطه برد به حساب میآید که نسلهای جدید هم مخاطبش هستند و این اتفاقا در ادامه، کار او را دشوارتر میکند. برای منتقدانی مثل من هم «پارسا»ها مهم هستند، آنها آینده را خواهند ساخت.
مطمئنا چیزی که پارسا را جذب کرده بار کمیک ماجراست. پدرش میگوید خندههای پارسا هنگام دیدن هیولا دیدنی است؛ خود او هم هر بار با شوق از بار محتوایی، انتقادی و افشاگر مجموعه حرف میزند و این یعنی اینکه هیولا دارد کار میکند.
«مدیری همیشه از پس رویدادهای اجتماعی و سیاسی سر میرسد و آبشخور آثارش، مطالب افشاشده است.» همین نکته ظریف را هم پدر پارسا به من میگوید که من از این نگاهش کیف میکنم.
حقوقهای نجومی، فساد داخل هیاتهایمدیره شرکتهای صوری، فامیلبازی، رابطهسالاری، ژن خوب، اختلاس، مشکلات صندوقهای اعتباری و سلسلهای از معضلات که در طول این سالها برای بخشی از بدنه جامعه «درد»های سنگین بهوجود آورده، زمینه اصلی «هیولا» است. این مشکلات توسط شبکههای خبری ماهوارهای، تبدیل به درامهای سیاسی میشود و توسط مدیری تبدیل به بهانهای برای خنده! اگر سیستمی ببینیم، متوجه خواهیم شد که چرا هیولای مدیری مقبول افتاده است. او بخشی بزرگ از بحرانآفرینی اپوزیسیون در خارج از ایران را تبدیل به محملی از خنده و دفع شر کرده است. جالب است که آثار مدیری و تیکههایی که مثلا به دولت میاندازد، در افواه عمومی حمل بر جسارت و مخالفت او با سیاستهای جاری تلقی شده و مدیری میشود اپوزیسیون! و همین مدیری در آن واحد، برای نرمکردن آلام اجتماعی و دادن تصویری خندهآفرین از فساد، میشود پوزیسیون!
از آن بانمکتر، فضای مجازی و رویکرد تلویزیونهای اجارهای یا ماهوارهای است که این تیکهها را بازپخش کرده و بهعنوان مثال سندی از فساد جاری به خورد خلقالله میدهند!
بعد هم همگان میبینیم که مدیری هر شب در تلویزیون برنامه دارد و قسعلیهذا.
این ماجرا، اپوزیسیون و پوزیسیون درهمشدهایاست که آخرش هم چیزی دندانگیر ندارد جز تفریحی برای «پارسا»ها و دریافت مطالب بیاتشده و پیشگفته رسانهها که قبلتر همه از آن آگاه بودهایم؛ آیا غیر این است؟ لحن کنایهآمیز و حقبهجانب در اجراها و نگاه انتقادی به کلیت ساختارهای اجتماعی و فرهنگی، تم غالب آثار مدیری بوده و ۳۰ سال است که همین است. او مخالف است و سازگار؛ موافق است و ناسازگار؛ کسی است که همه اهمیتش را از دل سیستم تلویزیون بهدست آورده و برندشده؛ مانده، هست و... یکجاهایی با محیط ساخته، مثل همین کامروا در هیولا و در معدود جاهایی هم نساخته، رفته و در صنعت شبکه خانگی کار کرده، باز هم مثل خود مدیری در همین هیولا... برای مدیری رنگ و لعاب تغییر میکند اما فرمولهای امتحان پسداده برای مخاطبانی که با خندیدن به «درد»ها، نقطه امید و حیات را طلب میکنند، نه. چارهای نیست، هست؟
با این وصف، از مدیری که بگذریم، باز هم به مدیری میرسیم، هرچند آثارش ضدجامعه تلقی شود و معذلک فرصتی فراهم بیاورد که به درد بخندیم. آثار او غالبا تاریخ مصرف دارند و زود به زود کهنه و منقضی میشوند؛ با این وصف، چیزی که هست، رشدنیافتن مخاطب از دل این آثار است. برای همین است که داستان مدیری تغییری نمیکند زیرا آن اثر مهمی را که باید، روی مخاطب نمیگذارد؛ به درد، فساد، بیفرهنگی بخشهایی از جامعه میخندیم و بعد تمام، تا مجموعهای دیگر و داستانی دیگر؛ تا فسادی دیگر خداحافظ...! البته از منظر جامعهشناسی حالا دیگر میتوان به نتایجی ویژه هم از این آثار رسید، مثلا خود این مجموعه هیولا سندی شده است از زمانهاش و حتی از سازندهاش؛ فقط باید دید که مخاطب این سند، کجای این هندسه قشنگ بازی نشسته است چون کامروا که دارد کار خودش را میکند و باز هم چون بارباپاپا در شکلی دیگر بازخواهد گشت و باز هم خود مدیری نقش اول و اصلی را بازی خواهد کرد و... و قاعده در همین حد ساده و نازل است که درک میکنیم؛ انگار در سیکلی ناتمام و مدور و تعریفشده داریم دور خودمان میچرخیم.
برای روزِ «هیولا» ؛ هیولای مدیری چه میگوید؟
مریم عبدالصمدی:زمانی که سخن از ساخت سریال هیولا به کارگردانی مهران مدیری شد، ذهن اغلب طرفدارانش به سراغ تجربه تلخ و ناتمام او در شبکه خانگی رفت؛ قهوه تلخ که در میانه راه رها شد، عطسه که با سطح نازلی از طنز کام مخاطب را تلخ کرده بود و ویلای من که جای تعریف چندانی باقی نگذاشته بود. این در حالی است که آخرین حضور مدیری در تلویزیون با برنامه دورهمی، دوباره مخاطبانش را امیدوار کرده بود.
هیولا نویدگر همکاری مشترک مهران مدیری و پیمان قاسمخانی پس از سالها بود؛ خبر جالبی که طرفداران این دو را به یاد روزهای خوب مدیری در شبهای برره انداخت؛ همکاریای که پس از سالیان دوباره از سر گرفته شد اما تفاوت بیشتری با آثار قبلی او داشت. مدیری در هیولا تصمیم گرفته تا از تجربیاتش استفاده کند. او در راه این تغییر یک گام بلند برداشته و آن حذف سیامک انصاری از نقش اول است. او اینبار تصمیم گرفته تا از فرهاد اصلانی بهعنوان بازیگر نقش اصلی استفاده کند. این تصمیم از طرفی جسورانه و از طرف دیگر بهشدت غیرمنتظره بود چراکه مخاطبان جز در مواردی معدود، کمتر فرهاد اصلانی را در نقشهای کمدی دیده بودند، پس هم با نگاه تردید و هم با نگاه موشکافانه بیشتری بازیاش را مشاهده کردند.
فرهاد اصلانی در نقش هوشنگ شرافت، عضوی از یک خاندان بااصالت و البته شریف است. او حالا معلم دبیرستان است و در جریان زندگی روزمره با مشکلات اقتصادی زیادی دست به گریبان. هوشنگ شرافت با اتفاقاتی روبهرو شده که باعث میشود شرافتش زیر سؤال برود و رفتهرفته به فردی بیتوجه به اصول اخلاقی تبدیل شود. ماجرای هیولا در بستر زندگی روزمره او و درگیری با مشکلاتش بازتعریف شده است. تماشای سریال هیولا بهروشنی نمایانگر دغدغههای اجتماعی نویسنده و کارگردان است. مدیری سعی کرده در کنار کمدی، نگاه جدیتری به مسائل اجتماعی و دغدغه مردم داشته باشد. او با فیلم ساعت 5عصر این مسیر را در سینما کلید زد که برخلاف انتظار خودش، خیلی با استقبال تماشاگران مواجه نشد. بیان او در ساعت پنج عصر، فضای مدرن پررنگ در فیلم و محتوای پنهان آن منجر به اقبال مخاطب نشد و در نتیجه تبدیل به تجربهای ناموفق شد؛ مسالهای که از چشم اهالی سینما و منتقدان نیز دور نماند. آنها در مذمت ساعت 5 عصر اینطور گفتند که بزرگترین مشکل آن فیلم، نوع نگاه مدیری به فیلمسازی است که طی سالهای گذشته ایرادات فراوانی داشته که مدیری از اصلاح آنها پرهیز کرده است؛ مسالهای که در ابتدای مسیر ساخت هیولا تا حدودی زیادی مرتفع شده بود.
تجربه مدیری در کارگردانی دورهمی و البته انعکاس مسائل اجتماعی در مونولوگهای مجری، بهحدی مثبت بود که در مواردی چند منجر به پاسخگویی مسئولان ذیربط شد. نقد اجتماعی روی استیج دورهمی تبدیل به یک بایسته در برنامهسازی شد که اتفاقا از سوی مخاطبان بهخوبی دیده و مورد استقبال واقع شد. این همان اندوخته مهمی بود که مهران مدیری از دورهمی برای هیولا به ارمغان آورد اما همین مساله، از میان راه تبدیل به محل آسیب جدی برای مدیری میشود.
هیولا دقیقا از نقطهای ضربه میخورد که اثر قبلی مدیری یعنی ساعت 5عصر دچار آسیب شده بود. در صحت این گزاره شکی نیست که او بهخوبی دغدغههای جامعه را میشناسد و به آنها توجه میکند اما او در تبدیل این دغدغههای اجتماعی به تصویر تنبل است و نمیتواند شیوه درست نمایش تصاویر ذهنیاش را پیدا کرده و بدتر از همه آنکه خودش آینه آثارش نیست. مدیری از مایههایی صحبت میکند که یا در شیرینی طنز حل شده یا از تلخی به چشم نمیآیند.
فیلمسازی مدیری طی سالیان حضورش در تلویزیون، شبکه خانگی یا سینما تغییرات زیادی را تجربه کرده است. همچنین گرایشهایش نیز تغییر کرده و ما میتوانیم ببینیم که روند بیان مشکلات از زبان طنز و به شیوه غیرمستقیم، جای خود را به انتقاد مستقیم و بدون حاشیه داده است اما شیوه هنری و سینمایی این سخنان تحول چندانی نداشته. اگرچه هیولا در بیان مشکلات اجتماعی بسیار جدیتر از آثار پیشین مدیری بوده اما بلاتکلیف است. سریال جایی بین درام و طنز گیر کرده و نمیتواند بهطور مطلق یکی از آنها باشد. این یک زنگ خطر مهم برای سینمای مدیری است؛ سینمایی مشحون از لحظههای کمیک که چند صحنه در هر قسمت وجود دارد ولی انتظار از فیلمی که بهعنوان طنز مطرح شده بیشتر از این است. ما از یک کارگردان طنز و سریالش اینطور انتظار داریم که دست از نمایش کشدادن شوخیهای سطحی که تاکنون به آن پرداخته شده، بردارد و داستان و نمایش سکانسها را از حالت یکنواختی خارج کرده و نگذارد که بینندهاش احساس تکرار یا خستگی کند.
دیدگاه تان را بنویسید