سعید ابوطالب و امیرپوریا درباره توقیف و رفع توقیف در سینمای ایران گفتوگو کردند
سقف ارشاد
صدور پروانه نمایش برای پنج فیلم توقیفشده خانه پدری، خانه دختر، آشغالهای دوستداشتنی، پارادایس و عصبانی نیستم بهانهای شد تا ما در گروه فرهنگی مثلث، پرونده این هفتهمان را به این موضوع اختصاص دهیم. سخن گفتن و شنیدن از فیلم و نقد آثار سینمایی، پیش از آنکه روی پرده سینماها روند، همیشه و همه جا جذاب بوده است. پس سعی کردیم در این نشست پس از آنکه آسیبشناسی ساختار ارزشیابی از نظارت در سینمای ایران را ترتیب دادیم، سخنی از این آثار توقیفشده نیز به میان آوریم. امیر پوریا؛ مدرس و منتقد سینما و سعید ابوطالب؛ مستندساز و روزنامهنگار، میهمانان همراه ما در این نشست بودند. آنچه پیش روی شماست، شرحی از گپ و گفتِ دو ساعته ما در این باره است.
صدور مجوز اکران برای پنج فیلم توقیفشده از سوی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، بهانهای شد برای اینکه مروری بر ساختار ممیزی یا سانسور در کشورمان داشته باشیم. به عنوان نخستین سوال میخواهم مروری بر ساختارشناسی مفاهیم ممیزی و سانسور - از حیث ضعف و قوت - در سینمای ایران داشته باشیم.
ابوطالب: اجازه دهید که من قبل از پاسخ دادن به سوال شما، دو مفهوم ممیزی و سانسور را از هم تفکیک کنم. معنای این دو حتما یکی نیست ممیزی معنایی غیر از سانسور دارد؛ مفهومی که ممکن است قبل از تولید اثری از سوی مراجع مربوطه اعلام شود ولی سانسور به این معناست که بدون رضایت یا اجازه یک هنرمند، اثر را دچار تغییر کنیم.
مبتنی بر این تعریف؛ من حتما با ممیزی موافق و با سانسور مخالفم معتقدم ممیزی را باید در یک چارچوب تعریف کرد و هنرمند، سفارشدهنده و مدیر فرهنگی و خالق اثر را از این چارچوب آگاه کرد، هر جرح و تعدیل محتوایی بعد از این برای اثر هنری معنای سانسور به خود میگیرد.
اعمال قدرت در تولید آثار هنری در واقع معنای سانسور میگیرد. اما اگر جمعی از هنرمندان و سازندگان آثار هنری، طبق رسمی که در همه جای دنیا وجود دارد، پس از تولید یک اثر در کنار هم، به تماشای آن نشستند و درباره آن اثر به جمعبندی خاصی رسیدند یا در جمعی از منتقدین، اثر به اکران خصوصی گذاشته شد و درباره آن تصمیمگیری شد، در این مرحله نیز سانسور رخ نداده است. سانسور در جایی حادث میشود که کار از سوی هنرمند تمام شده انگاشته میشود. من با این فضا ممیزی را میپذیرم و آن را لازم میدانم، اما با سانسور آثار هنری مخالفم.
پوریا: من معتقدم هر دوی این مفاهیم را در سینمای ایران داریم نظارت کلمه دیگری است که به لحاظ اداری هر دوی این مفاهیم-ممیزی و سانسور- را در برمیگیرد و میتواند هر دو شکل این نظارت را در خود داشته باشد. اما آنچه در این میان مهم است، تعیین حدی از ممیزی است که منجر به رضایت یا عدم رضایت هنرمند از اثر نهایی است این یک پدیده نسبی ست. دلیل آنهم گردش جاری سرمایه در سینما است. سینما به نسبت دیگر محصولات هنری و فرهنگی، گردش سرمایه بیشتری را در درون خود دارد و شاید فقط تلویزیون است که گاهی شانه به سینما میزند. در نتیجه نگرانی صاحبان اثر از ادامه کار، تهیهکنندگانی که باید برای آثار دیگر خود بیابند و... منجر به این میشود که هنرمند با ممیزی کنار بیاید. او با رضایت خود ممیزی را اعمال کرده، به این دلیل که میخواهد چرخه ساخت و نمایش آثارش ادامه داشته باشد.
مبتنیبر این فضا میخواهم به نکتهای اشاره کنم که کمتر مورد توجه بوده است. فصل افتراق آنچه آقای ابوطالب به آن اشاره کردند، این است که چرا شوراهای ارزشیابی تجسم کاملی از فیلم نهایی ندارند؟! درست به همین دلیل است که ما مشکلات زیادی در حوزه صدور پروانه نمایش داریم و شاهد این مشکلات در صدور پروانه ساخت فیلمها نیستیم. این در حالی است که اکثر آثار فاصله زیادی با طرحی که مبتنی بر آن اجازه ساخت دریافت کردهاند، ندارند. این شاید نشان از ضعف در قوه تخیل یا حتی کارنابلدی این افراد است؛ مثلا به اندازه کافی با لحن آشنا نیست. لحن هجوآمیز را با مطالعه فیلمنامه متوجه نشده و زمانی که فیلم ساخته میشود، این هجو به چشم او عیان میشود. مثلا صحنههایی از فیلم نان، عشق و موتور هزار که بچهها دیالوگهایی را در لوکیشن کوچه، با صدای بلند بیان میکنند. این لحن هجوآمیز است.
در نتیجه به نظر من بیشتر از اینکه نوع این ارزشیابی ایدئولوژیک یا جناحی باشد، هنری یا کارشناسانه است ایرادی که مربوط به قوه تخیل ناظر شده و او را از درک و تصور درست فضای طرحی که به دستش رسیده، باز میدارد.
بهنظر من اگر میزان اطمینان فیلمسازان را از پروانه ساخت و اتصال آن به شوراهای نظارت بر نمایش افزایش دهیم، شاهد وضعیت بهتری در دیگر ابعاد سینما و فیلمهای ساخته شده هستیم. وضعیتی که در آن همه ملزم به این هستند که با یک فیلمنامه کامل اقدام به دریافت پروانه ساخت کنند، نه اینکه با فیلمنامههای 20یا30درصدی به صحنه فیلمبرداری بروند و با انبوهی از ابهامات مواجه باشند.
به این صورت هم تجسم کاملی از فیلم برای شورای ارزشیابی بهوجود میآید و هم اطمینان فیلمساز از پروانه نمایش بالا میرود.
مثلث: آقای ابوطالب از تقدم و تاخیر ممیزی و سانسور در سینما سخن گفتند و جناب پوریا هم از نوع انتخاب و چینش مهرههایی که مسئولیت ممیزی را به عهده دارند. این ترکیب در نهایت آن چیزی است که امروز ما را دچار این وضعیت کرده از سویی شاهد سانسور و توقیف هستیم و از سوی دیگر شاهد رفع توقیف؛ وضعیتی که نه برای مخاطبان و نه برای صاحبان اثر مطلوب است. خلاء اصلی در این ساختار کجاست که منجر به این چینش نادرست شده است؟
ابوطالب: من معتقدم که قواعد ممیزی باید پیش از دیدن آثار تعیین و به فیلمسازان اعلام شده باشد. وقتی اثر توسط شورای نظارت مشاهده و پروانه ساخت آن صادر شد، به این معنا باشد که این اثر مجوز اکران را نیز دارد. این طبیعی است که دامنه قدرت و حاکمیت تا جایی ادامه دارد که برای آثار فرهنگی و هنری نیز قواعد و حدودی قائل شود. اما در حیطه فرهنگ نمیتوان حد و حدود را بر آثار به صورت عیان جاری کرد. به این دلیل که جنس هنر با این نوع از دستور مغایر است.
کارگردان طرحی از یک فیلمنامه را با خود دارد. طرحی که تنها با فیلمنامه نهایی نشده است. میزانسن، دکوپاژ، دیالوگنویسی، بازیگر و... در نهایی شدن یک اثر نقش فراوان دارند. شما میتوانید با کم و زیاد کردن یک دیالوگ - نه یک پلان یا یک پلاتو - فیلم را به یک اثر منتقدانه یا هجوآمیز تبدیل کنید. این نشان از قدرت عوامل موثر در ساخت فیلم دارد. عواملی که باید در جریان ساخت و صدور پروانه ساخت به درستی به آن توجه کرد تا بعد از صدور پروانه ساخت، شورای نظارت و فیلمساز را درگیر بازبینی مجدد و صدور پروانه نمایش نکند.
حرفِ فیلمساز این است؛ شورای نظارت و ارزشیابی بایستههای و نبایستهها را به من گفته است. من هم در این چارچوب طرحی از فیلم و فیلمنامه را برای این مرجع آوردهام. پس باید مبتنی بر همین طرح اثر را ارزشیابی کند و حدود خلاقیت را از فیلمساز نگیرد در واقع اعضای شورای ارزشیابی باید قادر به تصوری از فیلم باشند و بر مبنای همان تصور تصمیم نهایی را بگیرند.
مضافا اینکه باید تنوع برداشتها را نیز در نظر داشت. ممکن است یک مخاطب مارمولک را هجو روحانیت بداند و دیگری بر آن باشد که این فیلم حرفهای خوبی درباره روحانیت داشته است.
بنابراین ما نباید و نمیتوانیم خوانشهای فیلمسازان و مخاطبان از چارچوب ممیزی و ساخت فیلم را به سوی یک مدل واحد سوق دهیم. سانسور یا ممیزی پس از ساخت باید تنها در حوزه امور فنی صورت داده شود.
همچنین از سوی دیگر اشاره به این نکته نیز لازم است که مرجع و جنس افرادی که در جریان صدور پروانه ساخت یا نمایش درگیر هستند، از جنس سینما باشد؛ مراجعی مثل سازمان سینمایی یا خانه سینما یا... افرادی از این دست که اتفاقا منتخب فعالین همین حوزه هستند. افرادی که پست و منصبی در بدنه حاکمیت ندارند و در نتیجه متحمل فشاری نمیشوند.
این چنین است که این افراد میتوانند روند کار نظارت و ارزشیابی را هم به نفع حاکمیت و هم به نفع فیلمسازان، تسریع نمایند.
پوریا: نظر من هم در این باره به آقای ابوطالب نزدیک است. اینکه پروانه ساخت و نمایش در واقع باید یکسان تلقی شود و تمام ممیزیهای موردنظر پیش از ساخت و اتمام فیلم، بر فیلمنامه اطلاق شود. اما درباره نکتهای که آقای ابوطالب درخصوص تاثیر یک دیالوگ از زبان یک بازیگر، یا یک پلان در یک صحنه خاص یا... باید بگویم که درست همین تاثیر است که به وجود شورای نظارت و ارزشیابی پس از ساخت فیلم، مشروعیت میدهد!
عضو شورای نظارت به درستی در اینجا میگوید که من نمیدانم در جریان ساخت فیلم چه اتفاقی رخ میدهد و فیلم چه فاصلهای با طرح خواهد داشت؟! ممکن است کارگردان از بازیگری استفاده کند که نماد خاطرات سینمای پیش از انقلاب است و این مساله در فیلمنامه برای ناظرین مشخص نیست.
نکته دیگری که درباره اعلام ممیزی پیش از ساخت آثار به آن اشاره کردید، من را به یاد دفترچه راهنمای سیاستگذاری معاونت سینمایی در دهه 60 انداخت. نبود این دفترچه، نتیجه چالشهای سینماگرانی بود که معتقد بودند این دفترچه شبیه یک دستورالعمل است و مبتنی بر آن امکان تولید اثر وجود ندارد. این همان طرحی است که مرحوم سیفالله داد نیز درباره آن اقداماتی انجام داده بود و تا جایی نیز پیش رفته بود.
مهمترین نکتهای که در این باره باید به آن اشاره کرد این است که وجود چنین راهنمایی دامنه خلاقیت را محدود میکند. از هنرمند خواسته میشود که اسب خیال را به پرواز درآورد و در عین حال به او میگویند که اجازه پرواز تو تا این سقف است. سابقه و تجربه ما طی این سالها حکایت از مرزها و حدود مشخصی برای ما دارد. محدوده نانوشتهای ترسیم شده که برای همه هنرمندان گویاست؛ چه هنرمندانی که در حوزه صنفی از آثار دیگران دفاع میکنند و چه هنرمندانی که درصدد ساخت آثار جدید هستند. همه اینها اذعان دارند که به محدوده نانوشته آگاه هستند و آن را طی دههها شناختهاند، چه در مقام مخاطب و چه در مقام سازنده!
اما اینکه قرار بر تعیین دوباره این ضوابط باشد، تا چه میزان اثربخش است؟!
باز گذاشتن دست هنرمند از یکسو و تعیین نکردن سقف برای خلاقیت و سازندگی او از سوی دیگر، نمیتواند منجر بهترسیم یک فضای واقعی و عملی در حوزه سینما شود فضایی که به میزان کافی برای هنرمند و ناظر روشن باشد و درهرحال بایستههای مختلف در آن لحاظ شده باشد.
از این حیث شاید بتوان ترسیم نبایستهها را مفیدتر از ترسیم چارچوب بایستهها به حساب آورد. ما - یعنی نهادهای ناظر حاکمیتی - از هنرمند نمیخواهد که چه اثری بسازد، بلکه از او میخواهد که این نبایدها را در اثر خود رعایت کند و در واقع چه آثاری نسازد.
ابوطالب: من معتقدم تدوین یک منشور کلی، که از قضا هرچه کلیتر باشد، بهتر نیز خواهد بود، میتواند در این فضا مفید باشد. این منشور باید به دست سینماگر برسد و او را از این بایستهها آگاه کند.
هر کارگردانی بایستهها را دانسته و با این علم درصدد تولید یک اثر سینمایی برآمده است. در نتیجه وقتی مجوز ساخت را دریافت کرد و فیلم را ساخت، تن به بازبینی پس از ساخت نیز میدهد. اما حرف او این است؛ حرفِ آخر را اول بزن! اگر میگویی فلان بازیگر در فیلمت حضور نداشته باشد، من این گفته تو را میپذیرم، اگر میگویی درباره روابط فلان کشور خارجی با ایران، باید این بایستهها را بپذیری و به آنها عمل کنی!
فیلمسازی که این چارچوب را نپذیرفته، میتواند مستقل باشد. به کشورهای دیگری برود و فیلمش را بسازد. اما اگر میخواهد در ایران فیلم بسازد، باید قوانین را بپذیرد. من بعید میدانم هنرمندی نتواند با این قواعد فیلم بسازد.
سینما یک مقوله فرهنگی و اجتماعی است. اگر اثری از یک فیلمساز با مخالفت عدهای مواجه شد، نباید مانع ابراز این مخالفتها شد. نباید فیلم را توقیف کرد و از پرده سینماها، پایین آورد. تجربه نشان داده که اتفاقا این رویکرد منجر به فروش بیشتر فیلم و توجه بیشتر به آن میشود. این از آدم برفی تا گشت ارشاد تکرار شده است.
من معتقدم که نظارت پسینی نباید به این صورت وجود داشته باشد و اگر قرار است که موجود باشد در اختیار اهالی این صنف قرار داده شود. چطور ممکن است که اهالی سینما به درستی بایستهها و نبایستهها را متوجه نباشند و از آنها درخواست فیلمسازی برای سینمای این کشور داشت.
پوریا: بهنظر من تنها تصمیمگیر این حوزه ارشاد نیست. قواعد و قوانین و مراجع نانوشتهای وجود دارد که حتی ارشاد نیز باید به آن توجه داشته باشد. نکته دیگر درباره صحبت شما و فروش بیشتر فیلمهایی که از سد ممیزی و توقیف عبور کردهاند، این است که بسیاری از این فیلمها وقتی اکران میشوند، هیچ اتفاقی در سینما و جامعه مخاطبان آن رخ نمیدهد. حتی هیچ فردی نمیگوید که چطور به این فیلم مجوز دادهاند.
بخش عمده این مساله مربوط به دغدغه افرادی است که در این پستها مشغول فعالیت هستند. آنها درصددند مانع اتفاقاتی شوند که به مذاق برخی خوش نمیآید. در نتیجه رئیس نظارت و ارزشیابی در این فکر فرو میرود که مانع چه اتفاقاتی شود. او به انجام دادن اموری که مثبت است فکر نکرده، بلکه به نامطلوبها فکر کرده است.
شاهد این ادعا هم دورانی از مسئولیت مرحوم داد است که در آن دوران بهرام بیضایی اجازه ساخت اثر پیدا کرد. در جشن خانه سینما، وقتی بهرام بیضایی برای دریافت جایزه روی سن آمد، افتخارشان را گرفتن این جایزه از دست مرحوم داد دانست. این همان رویکرد ایجابی در مدیریت است که برای اهالی این حوزه مهم است.
نگرانی یک رئیس ارزشیابی در فضای امروز این است که چه اتفاقی در دوران مسئولیت او رخ ندهد. در واقع فردیت این افراد باهم تفاوت چندانی ندارد، با وجود اینکه ما شناخت خوبی از خاستگاه این افراد داریم، اما خروجی دوران مسئولیت آنها تفاوت چندانی ندارد. چنانکه در دوره مسئولیت محمود اربابی و جواد شمقدری تمایز جدی نداشت.
من همیشه در این باره گفتهام که صندلی معاونت ارزشیابی، هویتش را به صاحب آن منتقل میکند.
مثلث: فکر میکنم پرداخت به چگونگی تقویت استقلال وزارت ارشاد و معاونت ارزشیابی میتواند در این راستا مفید باشد.
ابوطالب: این نسبت مستقیمی با قدرت فرد انتخاب شده برای این منصب دارد. او فردی است که برای دفاع از مجموعه سینما در عین حال نظارت به این حوزه وارد شده است. فیلمی در یک دوره توقیف میشود و در دوره دیگری پروانه نمایش دریافت میکند. این اتفاق ناصوابی ست؛ از این حیث که نشاندهنده وجود یک بیمعیاری در این فضا است!
اما برای پرهیز از این اتفاق، نمیتوان یک نظام نظارتی را از ابتدا چید. نمیتوان از ورود هنرمندان جدید به این حوزه جلوگیری کرد و واهمه داشت. راهحل این است که این کار را به دست اهالی سینما سپرد. اینکه مجوز ساخت را صادر کردیم و بعد از آن نمیتوانیم مجوز نمایش را صادر کنیم، نشان از ضعفی دارد که در جریان رساندن این مجوز به اکران در ساختار ارزشیابی وجود دارد!
همچنین پذیرش انحراف 20درصدی فیلم ساخته شده از فیلمنامهای که به ارزشیابی تحویل شده امری طبیعی و قابل پذیرش است. نباید از این مساله ترسید. نباید از اعتراضها واهمه داشت. حتی اگر مراجع صدور مجوز، تهیهکنندگان و... هم به این فیلم اعتراض داشته باشند، باید فیلمساز تمام این ریسکها را پذیرا شود و باتوجه به همه اینها، تصمیمش را در جریان ساخت فیلم بگیرد. اگر میخواهد فیلمش را بسازد و تمام این فرصتها را از دست بدهد، اجازه چنین ریسکی به او داده شود. حتی مراجع ذیصلاح میتوانند پس از آن، مجوز ساخت فیلم را به این هنرمند ندهند، اما این ریسکی است که او پذیرفته و در نتیجه باید هزینهاش را نیز پرداخت کند. اینها همه جزو ذات سینماست.
برخی از این اعتراضات ممکن است بجا باشد، اما باید رسمیت مجوز نیز به استقلال شناخته شود. نمیتوان به سادگی این مجوز را زیر سوال برد. باید به سمتی برویم که اگر بنا بر این است که مجوز ساختی به نمایش نرسد، در حداقل موارد شاهد این مساله باشیم.
برای تصمیمگیری درباره این حداقلها هم اصناف مختلفی باید مجوز نمایش را به شورا بگذارند. نتیجه این شورا و ایرادات به تهیهکننده و کارگردان اعلام شود و از آنان خواسته شود که این موارد اصلاح شود. من اعتقاد دارم که بیش از 60درصد این قابل اصلاح است! حتی با اصلاح یک دیالوگ! چه بسا که ممکن است برخی از این ایرادات در جریان انتقال معنا دچار اشکال شده باشد و منظور فیلمساز، از سوی مخاطب به درستی دریافت نشده باشد. مثل موج مرده آقای حاتمیکیا! وقتی که این فیلم اکران شد، عدهای گفتند که برداشت آنها از فیلم به سود آمریکا بوده است! این در حالیست که قصد آقای حاتمیکیا چیزی درست در برابر این برداشت بود.
بنابراین ممکن است آنچه در ایده اولیه فیلم بوده، به درستی در عمل اجرا نشده باشد. همین مساله را میتوان با مشورت هنرمند حل کرد.
فیلم به رنگ ارغوان در زمان دولت اصلاحات مجوز اکران دریافت نمیکرد. من در آن زمان نماینده مجلس بودم و در جلسهای خصوصی رئیسجمهور وقت را دیدم. ایشان به من گفتند که خواستهای از من ندارید؟! من ماجرای فیلم آقای حاتمیکیا را به خاطر علاقهای که به ایشان داشتم بازگو کردم. رئیسجمهور نیز از وزیر ارشاد وقت خواستند که به این مساله رسیدگی کنند. نتیجه این شد که سرمایه و اصل فیلم از آقای حاتمیکیا خریداری شد. پس از آن هم به کارگردان گفت که مایل به نمایش فیلم نیست!
دغدغه ما این بود که مالکیت معنوی این فیلم همچنان در اختیار آقای حاتمیکیاست. چند سال پس از این ماجرا و در دولت بعد، با تغییری جزئی، مجوز اکران گرفت و اتفاق خاصی هم در حاشیه آن رخ نداد.
پوریا: به رنگ ارغوان حتی برخلاف نگرانیهایی که درباره آن وجود داشت، مردم را از وجوه دیگری از ماموران امنیتی آگاه میکرد. به این مساله میپرداخت که این افراد نیز در درجه اول یک انسان هستند و ممکن است دچار علایق شوند. ریتم این فیلم هم مثل موج مرده، برعکس بود. روندی که بعد از اکران مخاطبان را متوجه کرد که این فیلم اصلا برخلاف مصالح و خطوط قرمز نبوده و اتفاقا تصویر درست و نویی از این اقشار برای مخاطبان بازگو کرده است.
مهمترین نگرانیهایی که درباره فیلمهایی از این دست شاهد آنها هستیم، مبتنی بر حدسهایی است که مسئولان ذیربط درباره آثار میزنند آنها همواره درصددند تا برخی از آثار را از ورود به جشنواره باز دارند تا بهانهای برای اکران آن نداشته باشند. اگر رویه اقتدار در میان این نهادها به درستی جاری شود، از موضوعات معمول، خط قرمز ساخته نمیشود.
مثلث: من فکر میکنم در این میان باید به تفاوت تابوها و خطوط قرمز واقعی نیز توجه کرد. زمانی فیلم ساختن درباره وزارت اطلاعات و نیروهای امنیتی یک تابوی نانوشته بود. اما با گذر زمان بیشتری از انقلاب، این موضوع تبدیل به یک سوژه معمولیتر میان هنرمندان شد. مثل فیلم عصبانی نیستم از رضا درمیشیان که در بستری از اتفاقات رخداده در سال 1388 جریان دارد. بستری که هنوز یک تابوی سیاسی در کشور ماست. درست است که سخن اصلی فیلم درباره این حوادث نیست اما وجود چنین بستری برای توقیف این اثر کافی ست.
پوریا: فیلم عصبانی نیستم، نماینده سینمایی جناح مقابل قلادههای طلا یا پایاننامه، نام گرفته است. به همین دلیل هم ناگهان در وضعیتی قرار گرفت که میان هواداران این جریان سیاسی، دچار هالهای تقدس شد! یعنی افرادی مثل من نمیتوانستند انتقادات زیباییشناختی و سینماییمان به این فیلم را مطرح کنیم. دلیل این واکنش هم اینگونه بیان میشد که ما آب به آسیاب سانسور ریختهایم.
عصبانی نیستم طرح عاشقی جوانی است که پدر دختر مورد علاقه او، شرایطش را غیرقابل اتکا میداند. اینکه در چنین وضعیتی پسر دست به قتل پدر دختر بزند، در کدام چارچوبی قابل باور است؟! اما نمیتوان این انتقاد را مطرح کرد، چراکه در حاشیه این فیلم بحثی مطرح شده که امروز حتی شاهد آن نیستیم. آنهم بحث دانشجویان ستارهدار است.
این فیلم بهخاطر یک سری از ظواهر و شواهد، متعلق به یک جریان سیاسی و جناحی میشود. روزنامههای این جریان نیز تا حدی در این مورد حساس میشوند که اصلا نمیتوان انتقادی از این اثر صورت داد.
این واکنشها در حوزهای از ژورنالیسم رخ داده که به نوعی از گاسیپ انجامیده است. در واقع متعلقین این جریان انتقام فیلم جریان مقابل را به این صورت میگیرند.
ابوطالب: همه این جریانها رسانه دارند و در رسانهشان صحبت از این موارد به میان میآورند. ما باید حق اعمال حاکمیت را به رسمیت بشناسیم و از قواعد آن پیروی کنیم. قواعدی که گاهی مشخص هست و گاهی مشخص نیست. اما بازهم تاکید میکنم که اگر مجوزی صادر شد، باید به پای استقلال و رسمیت آن ایستاد. نباید از انتقادات و اعتراضات تاثیر گرفت، بلکه باید در برابر این اعتراضات و انتقادات دفاع کرد.
ژورنالیسم باید نخستین واکنش به هر اثری را از آن خود کند تا جریان انتقادات و پیشنهادات در آن باره را مبتنی بر همان ریلگذاری پیش ببرد.
زمانی مجموعه ساعت شنی از تلویزیون پخش شد. من در آن زمان نماینده مجلس بودم و در کمیسیون فرهنگی پذیرای رئیس وقت رسانه، آقای ضرغامی بودیم. همه منتقدین در آن جلسه جمع بودند و مواردی را به ایشان متذکر میشدند. من در آن جلسه از یکی از خانمها سوال کردم که چند قسمت از این سریال را دیدهاید؟! قاطعا گفتند که اصلا این سریال را ندیدهاند و درباره آن شنیدهاند.
همین نمایندگان گزارش تحقیق و تفحصی را از جشنواره فجر تهیه کردند که مبنای آن گزارشی بود که درباره جشنواره تهیه شده بود. گزارشی که نویسنده آن یکی از دوستانِ نابینای ما بود. آیا امکان داشت که چنین فردی تمام فیلمهای جشنواره فجر را دیده و به آنها واکنش نشان داده باشد؟!
معترضین باید توانایی اعتراض و نقد را داشته باشند و آزادانه در این مسیر قدم بردارند.
پوریا: همین گفتنها و نوشتنها و شنیدنهاست که گاسیپ را برای ما مسجل میکند! نباید به این شنیدهها اکتفا کرد، باید فقط و فقط فیلم را دید و بعد درباره آن موضعگیری کرد.
مثلث: اما این مساله روی دیگری هم دارد. از دریچه دید یک معترض به جریان نگاه کنید. او درصدد است که اعتراضش منتج به نتیجهای شود، نتیجهای مثل توقف روند اکران یا عدم صدور پروانه نمایش. درصورتی که این سبک از اعتراض که آقای ابوطالب ترسیم کردند، در نهایت نتیجهای نخواهد داشت.
ابوطالب: این اعتراض در واقع نباید مرز اعمال فشار از سوی گروههای فشار شود. مراجع تصمیمگیری نباید تحت تاثیر این گروههای فشار واقع شوند. حتی میتوانند ابراز تاثر و تاسف از صدور پروانه نمایش برای آن شوند!
پوریا: در واقع این مراجع غیررسمی نباید مانع از صدور مجوز یا مانع از نمایش فیلمهای دارای مجوز شوند. وزارت فرهنگ و ارشاد باید اقتدارش را از طریق ایستادن بر مجوزهایی که صادر کرده است، حفظ کند. همچنین در پی بخت و اقبال نباشد. منتظر نباشد تا فیلمِ امسال فلان کارگردان خوب باشد تا توافقی در این باره
به دست بیاید.
همچنین یکی دیگر از مواردی که منجر به تنشهای بیهوده در حوالی جشنواره میشود، تقسیم غنایم است! اینکه یک جریان از جایزه بردن فلان فیلم ناراحت است و این ناراحتی را به سطح روزنامهها و رسانهها میکشاند و بحث را به سمت بایدها و نبایدهایی میبرد که در اصل از جایی دیگر ناشی میشود.قطعیت در ضوابط و معیارها و قدرت پروانهای که برای یک اثر صادر میشود، منجر به قانونمداری خواهد شد.
دیدگاه تان را بنویسید