مخالفت جبهه پایداری با بسیاری از چهره ها و گروه های اصولگرا، دستیابی طیف راست به وحدت را دشوار کرده است، اما پرسش اساسی اینجاست که چرا پایداری ها سر ناسازگاری دارند و اینکه آیا دلایل آنها برای جدایی با آنچه خود ادعا می کنند یکسان است یا نه؟

پایگاه خبری تحلیلی مثلث آنلاین:

به گزارش پایگاه خبری کاوش، پنج ماه به انتخابات مجلس یازدهم زمان باقی مانده و اصولگرایان هنوز با چالش وحدت دست به گریبان هستند.

مهم ترین مانع این وحدت جبهه پایداری و مواضع سفت و سخت این گروه است، که گویا به هیچ قیمتی قصد کنار آمدن با دیگر اصولگرایان را ندارند و ظاهرا بر خلاف آنچه که سایر اصولگرایان می گویند، وزن پایداری ها چندان هم سبک نیست.

 

وصله ناجور پایداری بر جامه اصولگرایی

 

اصلاح طلبان که به جای خود، اصولگرایان بسیاری هم در فهرست سیاه پایداری ها قرار دارند، چهره هایی که هر کدام به تنهایی یک حزبند. علی لاریجانی، باهنر و این اواخر هم حداد عادل. آنها حتی با جامعه روحانیت هم سر ستیز دارند. به این ترتیب اگراصولگرایان بخواهند با پایداری کنار بیایند، باید یک خانه تکانی اساسی انجام دهند.

اما پایداری ها واقعا چه می خواهند؟ آیا همه این مخالفت ها برای اصول است یا مسایل دیگری هم وجود دارد؟ شاید از مواضع پایداری اینگونه به نظر برسد که آنها به شدت بر اصول خود، که گاهی اوقات تندروانه نیز هست پافشاری کرده و استکبارستیزی جدی دارند و یا اینکه با فساد و رانت درون جریان اصولگرایی به مبارزه برخواسته اند و یا به دلیل تجریه انتخابات مجلس گذشته، قصد دارند تا جلو شکست اصولگرایی را بگیرند. اما شاید مساله زاویه جبهه پایداری با دیگر اصولگرایان آن قدرها هم که نشان داده می‌شود اعتقادی و مبنایی نباشد.

 

پایداری چه می گوید؟

 

برای نمونه نوباوه از اعضای این جبهه  اظهار می‌کند: «افراد کاریزمای مجلس قبل کاملا معلوم هستند. جریان‌ها برای انتخاب نامزد باید بررسی کنند ببینند فرد کاریزما دارد یا خیر و نتیجه کارش در مجلس چه بوده است؟ معتقدم حتی یک نفر از افراد سنتی که در گذشته فقط قیافه نمایندگی به خود می‌گرفتند دیگر نباید وارد مجلس شوند»

یا صادق محصولی، قائم‌مقام جبهه پایداری، شکست اصولگرایان تهران در انتخابات مجلس دهم را گردن فهرست انداخته و گفته بود:« در فهرستی که اصولگرایان را معرفی کردیم، طرفدار برجام را گذاشته‌ایم کنار مخالف صد درصد برجام و به مردم دادیم که به ما رأی بدهید. مردم می‌گویند شما اصولگراها دکان باز کرده‌اید یا ما را مسخره کرده‌اید یا واقعا اعتقادتان است که در موضوعی مانند برجام به یک همفکری نرسیده‌اید، به این برادران می‌گوییم این فهرست رأی نمی‌آورد، در جواب به ما گفتند بازی به‌هم‌زن هستید. نتیجه حرف‌نزدن ما چه شد؟»

اما سخنان محصولی یک نکته جالب‌تر نیز دارد. وی انتخابات دو مجلس نهم و دهم را اینگونه مقایسه می‌کند: آنجایی که حرف زدیم و از ارزش‌ها دفاع کردیم و فهرستی روبه‌روی هم دادیم، ۱۶، ۱۷ نفر از فهرست جبهه پایداری وارد مجلس شد اما آنجایی که سکوت کردیم، شکست خوردیم. در آخرین دوره مجلس انتقاد ما به فهرست واحد اصولگرایان این بود که چرا باید سهم‌خواهی بشود یا این که چرا فردی که کسی آن را نمی‌شناسد، فقط به‌ این‌ دلیل که از فلان حزب است باید وارد فهرست شود؟ یا دست‌ کم کف اصولگرایی را نداشته باشد اما ما گفتیم اگر ما بازی به‌هم‌زن هستیم؛ پس سکوت می‌کنیم که نتیجه‌اش شکست همه ۳۰ نفر بود.

 

پایداری به دنبال حکومت بر جریان اصولگرایی است نه وحدت با آن

 

بنا بر این ادعا می‌توان گفت که دلیل پیروزی اصولگرایی در مجلس نهم محور شدن پایداری و دلیل شکست‌شان در مجلس دهم به حاشیه راندن این جبهه بوده است. اما هنگامی که فهرست مجلس دهم اصولگرایان در تهران نگاهی بیاندازیم، متوجه می‌شویم که اتفاقا سهم پایدرای نه تنها کم نبوده بلکه بسیار بیشتر از سایر گروه‌های حاضر سهم گرفته و حتی بسیاری از اصولگرایان سنتی دلیل شکست فهرست را همین حضور شمار بالای اعضای پایداری می‌دانند.

حال اگر کمی به گذشته بازگردیم به نظر می‌رسد، در مجلس نهم که اصولگرایان تقریبا بی‌رقیب بودند، پایداری‌ها با اعمال نفوذ موفق شدند بیشتر سهم فهرست‌ها را به خود اختصاص داده و با بیش از هشتاد کرسی به پارلمان راه یابند، اما در مجلس دهم که شکست اصولگرایان به ویژه در تهران، قابل پیش‌بینی بود، پایداری زیر سایه شورای هماهنگی پنهان شده و با اینکه سهم بالایی هم از فهرست بردند و سنگ‌اندازی‌هم بر سر راه شورا داشتند، در نهایت شکست را به گردن شورا و اتحاد با دیگران انداختند.

 

پایداری امیدوار به فتح بی دردسر و آسان

 

در این دوره اما شرایط، باز هم به گونه‌ای است که پایداری احساس می‌کند جریان اصولگرایی بازهم بی رقیب بوده و می‌تواند به سادگی تقریبا همه کرسی‌های مجلس را فتح کند. به همین دلیل آنها علاقه دارند که یا خاطرات مجلس نهم را زنده کنند و با اختصاص دادن بیشتر سهمیه‌ها به خود مجلس را فتح کنند، که البته به دلیل رفتار آنها در انتخابات مجلس دهم، باقی اصولگرایان از آنها دل خوشی نداشته و یک چنین میدان فراخی به ایشان نخواهند داد و یا اینکه با تخریب شدید دیگر بخش‌های اصولگرا در جریان انتخابات بی رقیب مجلس یازدهم، موفق به کنار زدن آنها شده و مجلس را در دست بگیرند که گزینه دوم احتمال بیشتری دارد. اگر این تحلیل درست باشد، می‌توان گفت که همه هیاهوی پایداری درباره کارآمدی و انقلابی و اصلح بودن نامزدها یا رونمایی مدل انتخاباتی و یا تاکید بر شفافیت گفتمانی، تقریبا برای هیچ بوده و داستان این جبهه در جای دیگری شکل می‌گیرد که رایزنی و گفتگو با دیگران در آن جایی ندارد.

واکنش‌ اعضای پایداری به شورای وحدت و یا نشست‌های هماهنگی جامعه روحانیت و تهدیدات آنها در مورد اینکه اگر فهرست‌ها مانند گذشته بسته شود سکوت نخواهند کرد، شاهدی بر این مدعاست. در واقع آنها به دنبال حکومت بر جریان اصولگرایی هستند نه وحدت با آن.

البته شاید پایداری کمی زیادی به شباهت انتخابات مجلس نهم و یازدهم خوشبین بوده و رقیب را بیش از اندازه دست و پا بسته می‌بیند و از سوی دیگر بر توان مبارزه تبلیغاتی خود علیه دیگر اصولگرایان زیادی حساب کرده باشد. البته در دوماه آینده همه چیز بهتر روشن خواهد شد.