دکتر رحمان قهرمانپور، پژوهشگر ارشد مسائل خاورمیانه در گفت‌وگویی تفصیلی با مجله «مثلث» به پرسش‌هایی درباره استراتژی دونالد ترامپ در قبال ایران و همچنین سناریوهای محتمل در روابط تهران-واشنگتن پاسخ داد.

رحمان قهرمانپور: ترامپ یک تیم یک نفره یا تیم«پ» در کاخ سفید دارد
پایگاه خبری تحلیلی مثلث آنلاین:

دکتر رحمان قهرمانپور معتقد است اتفاقاتی که اخیرا در خلیج‌فارس پیش آمد، یک آورده مثبت برای ایران داشت مبنی بر اینکه مشخص شد منطقه حال چه شامات و چه خلیج‌فارس می‌تواند در صورت بازی هوشمندانه ایران، برای کشور فرصت‌هایی به وجود آورد تا تهران از آن فرصت‌ها بهره‌برداری استراتژیک کند. او با اشاره به اینکه ایران برای طرف مقابل این سیگنال را فرستاده که هرنوع درگیری و اقدام نظامی آمریکا محدود نخواهد بود، تاکید کرد که این پیام یک پیام بازدارنده است. به گفته قهرمانپور، بازدارندگی موثر زمانی رخ می‌دهد که رقیب را به این باور برسانیم که به آنچه گفته‌ایم عمل خواهیم کرد.همچنین این کارشناس معتقد است تا زمانی که ترامپ(Donald Trump) امیدوار است بتواند به‌شخصه راهی را در دیپلماسی باز کند، تا زمانی که دیده‌شدن در دوربین‌ها برای او اهمیت دارد و تا زمانی که همین اعتمادبه‌نفس فعلی را دارد، اجازه نخواهد داد که تیم تندرو اطراف وی اداره امور را به دست بگیرند و آمریکا را به سمت گزینه نظامی سوق دهند.

آقای دکتر رحمان قهرمانپور با توجه به شرایطی که در حال حاضر شاهد هستیم به نظر شما مهم‌ترین سناریوی محتمل در روابط ایران و آمریکا و تنش‌های به‌وجودآمده چه خواهد بود؟

من همچنان از این تز دفاع می‌کنم که ممکن است یک درگیری محدود کنترل‌شده به نفع ترامپ و کمپین او را در منطقه شاهد باشیم، به‌ویژه که تیم تندرو اطراف ترامپ بی‌میل نیستند بتوانند از فرصت‌های احتمالی ناشی از این درگیری محدود کنترل‌شده استفاده کنند اما این درگیری محدود الزاما به‌معنای جنگ فراگیر همه‌جانبه نخواهد بود. احتمال جنگ فراگیر خیلی پایین است؛ البته تلاش ایران این است که این پیام قاطع و محکم را برای آمریکا ارسال کند که هر نوع درگیری با ایران درگیری محدودی نخواهد بود بلکه به منطقه کشیده خواهد شد و حتما به یک جنگ تمام‌عیار تبدیل می‌شود. 

180619-trump-us-mexico-border-wall-njs-1033_18225cf0f2a7f170d6dc1c96f1c59867

آقای دکتر رحمان قهرمانپور پس شما گزینه جنگ گسترده را منتفی می‌دانید و معتقد هستید که در شرایطی ممکن است درگیری نظامی محدود رخ دهد. اگر این اتفاق رخ دهد به چه صورت خواهد بود و مخاطرات آن چیست؟

در درگیری نظامی محدود ممکن است طرف مقابل به‌عنوان مثال چند نقطه را مدنظر داشته باشد و به آنها حمله کند اما همان‌طور که اشاره شد ایران این سیگنال را فرستاده که هرنوع درگیری و اقدام نظامی آمریکا محدود نخواهد بود که این پیام یک پیام بازدارنده است. در خصوص بازدارندگی گفته می‌شود که بازدارندگی موثر زمانی رخ می‌دهد که رقیب را به این باور برسانیم که به آنچه گفته‌ایم، عمل خواهیم کرد. در این رابطه ایران با سرنگون‌کردن پهپاد آمریکایی نشان داد که عزم جدی دارد تا اگر اتفاقی یا جنگی رخ داد به‌طور کامل بایستد و بجنگد. این پیام را آمریکایی‌ها، اروپایی‌‌ها و حتی کشورهای منطقه نیز دریافت کردند و مشخص شد ایران بلوف نمی‌زند؛ لذا سیاست ایران در این مورد بر این مبناست که در ابتدا از هر نوع درگیری نظامی محدود جلوگیری کند و در ثانی این پیام صریح را مخابره کند که درگیری نظامی، محدود نخواهد بود.

باید توجه داشت که نفع آمریکا در این است که یک درگیری نظامی محدود در برخی تاسیسات ایران داشته باشد. اگر این اتفاق بیفتد پیامد آن به این صورت است که ایران پاسخ سخت و کوبنده‌ای به طرف مقابل خواهد داد و این احتمال وجود دارد که دامنه این درگیری به سطح منطقه نیز کشیده شود.

با توجه به مساله‌ای که شما نیز اشاره کردید، یعنی حضور افراد تندرو در اطراف ترامپ و این موضوع که رئیس‌جمهور آمریکا خیلی حساب‌‌شده تصمیم نمی‌گیرد، ممکن است این شرایط منجر به افزایش احتمال درگیری نظامی در منطقه شود؟

من معتقد هستم تا زمانی که ترامپ امیدوار است بتواند به‌شخصه راهی را در دیپلماسی باز کند، تا زمانی که دیده‌شدن در دوربین‌ها برای او اهمیت دارد و تا زمانی که همین اعتمادبه‌نفس فعلی را دارد، اجازه نخواهد داد که تیم تندرو اطراف وی اداره امور را به دست بگیرند و آمریکا را به سمت گزینه نظامی سوق دهند. در عین حال نباید فراموش کنیم که مهم‌ترین مهره تیم تندرو اطراف ترامپ، مایک پنس( Mike Pence) است. مقاله بسیار معروف نشنال‌اینترست در مورد پنس خیلی مهم است و باید مدنظر باشد؛ در این مقاله آمده است پنس مانند استر و مردخای، یهودی ایرانی است. وی معتقد است هر فردی تا زمانی که به بالاترین جایگاه برسد باید مطیع ارباب خود باشد. در این مقاله توضیح داده می‌شود که پنس چگونه در فاصله 10، 12روز دیدگاه خود را کاملا در مورد ترامپ تغییر داد و درحالی‌که مخالف وی بود به‌یک‌باره به این جمع‌بندی رسید که با رئیس‌جمهور همراهی کند. پنس همیشه اظهار می‌کند که ترامپ ارباب اوست. همچنین مایک پنس یک اوانجلیست بوده و به‌طور کلی یک چهره بسیار پیچیده است. چهره آشکارتر پنس در کنفرانس امنیتی مونیخ مشاهده شد. در آنجا متوجه شدیم که درواقع مایک پنس به پمپئو خط می‌دهد اما پشت پرده و بسیاری از کارهایش را علنی نمی‌کند. به این ترتیب حتی می‌توان گفت ترامپ یک تیم یک‌نفره به نام «تیم پ» دارد که بسیار اثرگذار است.

ترامپ پنس

در قضیه دستگیری کشیش آمریکایی در ترکیه تقریبا می‌توان اذعان کرد که این پروژه، پروژه مایک پنس بود؛ بنابراین ضمن اینکه معتقد هستم ترامپ این ویژگی را دارد که اجازه ندهد شخص دیگری از او جلو بزند اما در عین حال اگر روزی روزگاری وی به این جمع‌بندی رسید که مساله ایران یا هر مساله دیگری برایش موضوعیت یا آورده‌ای ندارد، ممکن است این تیم تندرو به رهبری مایک پنس رهبری امور را در دست بگیرند. به‌طور کلی مساله جنگ یک استثناست زیرا ترامپ در کمپین انتخابات خود قول داده که وارد جنگ نشود و لذا اگر وارد جنگی شود در انتخابات ۲۰۲۰ بازنده خواهد بود؛ بنابراین فعلا خط قرمز ترامپ همین است که تیم تندرو آمریکایی وی را به سمت جنگ نبرند؛ تیمی که ترامپ بارها راجع‌به آنها گفته که من می‌دانم این گروه جنگ‌طلب هستند. 

شما اشاره کردید که کشورهای عربی نیز پیام ایران مبنی بر اینکه اگر درگیری نظامی رخ دهد، محدود نخواهد بود را دریافت کرده‌اند. در چنین فضایی شاهد تبادل سیگنال بین ایران و دولت‌های عربی خلیج‌فارس هستیم. در این رابطه وزیر مشاور در امورخارجه امارات‌متحده‌عربی از ترجیح ابوظبی و ریاض برای درپیش‌گرفتن رویکرد سیاسی به‌جای مواجهه و تقابل خبر داد. پیشتر نیز محمدجواد ظریف از آمادگی ایران برای گفت‌وگو با عربستان خبر داده بود. به نظر شما این سیگنال‌های مثبت تهران و اعراب برای یکدیگر در این فضا به چه منظور است؟

ایران در تلاش است روی تعامل با کشورهای منطقه و گشایش در روابط خود با همسایگان فعالیت‌ جدی داشته باشد که اگر این اتفاق رخ دهد، احتمال جنگ حتی از نوع درگیری محدود را نیز کاهش خواهد داد.

یکی از انتقاداتی که به سیاست خارجی آقای روحانی وارد ا ست و من نیز یکی از آن منتقدان بودم و هستم این بود که دولت یازدهم و دوازدهم به حد کافی به سطح منطقه اهمیت نمی‌دهد و نگاه استراتژیکی به منطقه ندارد. بسیاری از دیپلمات‌ها و اساتید دانشگاه سنتی معتقد هستند که منطقه خاورمیانه منطقه پرتنشی است و مدام شاهد جنگ و درگیری است و لذا بهتر است که ایران اصلا وارد این منطقه نشود.

آنها بر این باور هستند که ایران نمی‌تواند دستاوردی در این منطقه داشته باشد و بنابراین سرنوشت و آینده سیاست خارجی ایران از راه تعامل با قدرت‌های بین‌المللی مشخص خواهد شد. 

این تز تا این اواخر در ترکیه نیز وجود داشت و آنها حتی بیشتر از نظریه‌پردازان و دیپلمات‌های ایرانی معتقد بودند که ترکیه اصلا نباید درگیر مسائل خاورمیانه شود چرا که به‌زعم آنها خاورمیانه منطقه‌ای است که بیشتر از فایده، هزینه دارد. 

این تفکر در ایران هم از قدیم وجود داشته و دارد و در وزارت خارجه نیز یک تفکر ریشه‌دار است؛ در همین راستا هنوز خیلی از دیپلمات‌های ایران ترجیح می‌دهند برای ماموریت به کشورهای اروپایی بروند که این مساله ناشی از همان تفکر است. 

اتفاقاتی که اخیرا در خلیج‌فارس پیش آمد یک آورده مثبت برای ایران داشت و آن اینکه مشخص شد منطقه حال چه شامات و چه خلیج‌فارس می‌تواند در صورت بازی هوشمندانه ایران، برای کشور فرصت‌هایی به وجود آورد تا تهران از آن فرصت‌ها بهره‌برداری استراتژیک کند.

مانند اقدامات برزیل در آمریکای لاتین، تاحدی اقدامات آلمان در اروپا، اقدامات هند در جنوب آسیا و اقدامات آفریقای‌جنوبی در آفریقا. مثال‌های این‌چنینی در رابطه با کشورهایی که نه قدرت بزرگ هستند و نه قدرت کوچک، زیاد است. این کشورها در تفکر سنتی جایگاهی ندارند ولی در تفکرات جدید به آنها قدرت‌های متوسط یا قدرت‌های منطقه‌ای می‌گویند که در حال ایجاد دایره نفوذی در منطقه خود هستند؛ بنابراین اگر این حرکت ادامه پیدا کند، حرکت مثبتی است و می‌تواند به این معنا باشد که سیاست خارجی ایران همزمان با سطح بین‌المللی برای سطح منطقه نیز اهمیتی استراتژیک قائل است و به نظر می‌رسد در این شرایط می‌تواند یک‌سری امکان‌ها و فرصت‌های جدیدی را برای ایران ایجاد کند. 

دونالد ترامپ و تیم وی رفتارهای ضدونقیضی در قبال ایران دارند؛ یک روز صحبت از مذاکره بدون پیش شرط می‌کنند و روز دیگر از تشکیل ائتلاف علیه ایران یا حتی احتمال جنگ سخن می‌گویند. به نظر شما استراتژی دولت ترامپ در مقابل ایران چیست؟ آیا آنها یک استراتژی مشخصی دارند یا خیر در مقابل اقدامات ایران، استراتژی و سیاست‌هایشان را تنظیم می‌کنند؟

دو دیدگاه عمده در این رابطه وجود دارد؛ دسته‌ای معتقد هستند که ترامپ به‌قدری حرفه‌ای و دقیق بازی می‌کند که هیچ‌کس نمی‌فهمد او دقیقا چه کاری انجام می‌دهد. این گروه بر این باورند که امکان ندارد سیاست خارجی آمریکا در منطقه بی‌حساب و کتاب باشد. 

گروه دوم معتقد هستند که آمریکا در سیاست خارجی خود در خاورمیانه خط‌مشی روشن و مشخصی ندارد اما این نداشتن خط‌مشی صرفا به‌معنای آشوب در سیاست خارجی آمریکا نیست. وقتی صحبت از نداشتن خط‌مشی می‌شود، یعنی مشخص نیست که جز اسرائیل در مورد باقی کشورها آمریکا چه هدفی را دنبال می‌کند. 

این مساله مشخص است که آمریکا در خاورمیانه دنبال تامین امنیت اسرائیل است اما ورای این نمی‌دانیم که واشنگتن دنبال چیست. به‌عنوان مثال در بحث سیاست خارجی، جمهوری‌خواهان دنبال تقویت متحدان سنتی آمریکا در منطقه مانند مصر، ترکیه، عربستان، اسرائیل، امارات، اردن، کویت و... بوده و هستند و این سیاست، سیاست روشنی است.

باراک اوباما نیز سیاست منطقه به منطقه را مطرح کرد اما در دوره ترامپ مشخص نیست که وی چه سیاستی را دنبال می‌کند. از یک طرف به عربستان می‌تازد و از سوی دیگر در درگیری دوحه و ریاض در مورد قطر معلوم نیست چه سیاستی را می‌خواهد دنبال کند. در مورد اس400 نیز از یک طرف کنگره می‌خواهد ترکیه را تحریم کند و از سوی دیگر ترامپ می‌گوید که نمی‌خواهد آنکارا را تحریم کند و در مقابل از پروژه اف35 خارج می‌شود. درواقع باید توجه کنیم که بخشی از رفتارهای ترامپ و معنادهی به آنها ناشی از موقعیتی است که در آن قرار دارد و نه ناشی از هوش و ذکاوت سیاسی.

به هر حال ترامپ در موقعیت رئیس‌جمهور بزرگترین قدرت نظامی دنیا قرار دارد و قاعدتا نمی‌توان حرکات وی را نادیده گرفت. این در حالی است که همین شخص اگر در موقعیت دیگری قرار بگیرد، خیلی از رفتارهایش دیگر معنادار نخواهد بود. باوجود اینکه برخی، تحلیل‌های پیچیده‌ای از ترامپ ارائه می‌دهند مبنی بر اینکه او هر حرفی که می‌زند محاسبات دقیقی در پشت آن قرار گرفته اما بر اساس کتاب‌هایی که در مورد شخص ترامپ منتشر شده یا طبق گفته کسانی که از کاخ سفید بیرون آمده‌اند، این‌طور برآورد می‌شود که او فردی اهل مطالعه و خواندن گزارش نیست و تحلیل‌ استراتژیک ندارد بلکه خودش در مورد موضوعی جمع‌بندی و عمل می‌کند. در نتیجه چون ترامپ اکنون در یک موقعیت استراتژیک است بسیاری از بازیگران دیگر مجبور هستند اقدامات و حرکات او را جدی بگیرند ولو اینکه خود ترامپ شاید به آن اندازه صحبت‌های خود را جدی نگیرد. 

در حال حاضر سیاست ترامپ در کره‌شمالی فراتر از گرفتن یک عکس دیپلماتیک نبود و وقتی به دقت به مساله کره‌شمالی نگاه می‌کنیم این پرسش مطرح می‌شود که ترامپ چه دستاوردی داشته است. اخیرا کره‌شمالی هم موشک خود را آزمایش و هم از زیردریایی هسته‌ای، رونمایی کرد و هیچ ‌امتیازی هم نداد؛ لذا من معتقد هستم که ترامپ در خاورمیانه هیچ‌ خط‌مشی مشخصی ندارد چرا که به نظر می‌رسد وی منافعی استراتژیک در خاورمیانه برای خود تعریف نکرده است. آنچه ما در سه سال گذشته یاد گرفته‌ایم این است که دغدغه شماره یک ترامپ، مساله چین است؛ خروج از پیمان INF و جنگ تجاری نیز موید این موضوع است. محاسبات استراتژیک واشنگتن این است که اگر اکنون نتوانند جلوی چین را بگیرند در سال‌های بعد اصلا موفق به این امر نخواهند شد، پس دونالد ترامپ منفعتی استراتژیک برای افزایش حضور خود در خاورمیانه ندارد؛ البته منظور این نیست که آمریکا دنبال حمایت از اسرائیل نیست بلکه در مورد اسرائیل هدف آمریکا مشخص است اما فراتر از آن آمریکا سیاست روشنی را در منطقه پیگیری نمی‌کند. 

دکتر قهرمانپور! اخیرا شاهد بودیم که آمریکا در ادامه تحریم‌هایش علیه ایران، دکتر ظریف را نیز در لیست تحریمی‌ها قرار داد؛ با توجه به این اقدامات آمریکا که درواقع به‌نوعی بستن درهای دیپلماسی است، چطور می‌توان صحبت‌های آمریکا در مورد مذاکره و گفت‌وگو را تحلیل و ارزیابی کرد؟

آمریکا اقدام اخیر خود را در راستای فشار حداکثری بر ایران توجیه می‌کند اما در ادبیات بین‌الملل آن را «دیپلماسی زور و اجبار» می‌خوانند. این دیپلماسی زور و اجبار در حد فاصل جنگ و دیپلماسی قرار دارد، یعنی درست تا لبه مرز جنگ پیش می‌رود. همچنین دیپلماسی زور به آن معنا نیست که کشوری بگوید فلان کار را انجام نمی‌دهم چون غیردیپلماتیک است بلکه تا مرز جنگ پیش می‌رود، به این امید که طرف مقابل را وادار به دادن امتیاز کند؛ بنابراین سیاست ترامپ در مورد ایران، بازدارندگی حداکثری یا همان فشار حداکثری است که اساتید دانشگاه نیز آن را دیپلماسی زور یا اجبار می‌خوانند. درواقع با چنین سیاستی، ترامپ تا مرز جنگ می‌رود ولی جنگ نمی‌کند.

همچنین در حال حاضر آنچه برای ترامپ اهمیت دارد، نمایش مذاکره است تا بتواند به وعده انتخاباتی خود که گفته بود من ایران را پای میز مذاکره می‌آورم و توافقی بهتر از اوباما امضا می‌کنم، عمل کند. 

خط‌مشی ترامپ همچنان همین است و دنبال آن است که عکسی با یکی از مقامات ایران بگیرد و آن را به افکار عمومی آمریکا بفروشد و مدعی شود به تمام وعده‌هایش عمل کرده است. این مسائل به آن معناست که ترامپ دنبال یک مذاکره واقعی که منجر به نتیجه مساعد برای دو طرف شود، نیست. 

برخی کارشناسان داخلی معتقد هستند که از قضا ایران می‌تواند در این شرایط از ترامپ امتیاز بگیرد اما من انتقادی که به این رویکرد دارم این است که اهمیت و وزن هویت را در سیاست خارجی ایران دست‌کم می‌گیرد. به زبان ساده‌تر، ترامپ به‌زعم خود با حرف‌ّها و اقداماتش دنبال تحقیر مسئولان ایران و حتی جمهوری اسلامی است؛ لذا مساله هویت در اینجا برای جمهوری اسلامی ایران حل نمی‌شود و جمهوری اسلامی اگر پای میز مذاکره بنشیند و بده‌بستانی ولو خیلی محدود صورت بگیرد، باید آن را در داخل توجیه کند. درواقع اگر ما وارد بازی ترامپ شویم او می‌خواهد در دنیا جار بزند که این همان ایرانی بود که من گفتم مجبورش می‌کنم پای میز مذاکره بیاید و تحریم‌ها جواب داده است؛ بنابراین چون مانور ترامپ روی گفت‌وگو و مذاکره با ایران می‌تواند در داخل نگرش بی‌اعتمادی به حاکمیت را ایجاد کند، ممکن است برخی گروه‌های داخل ایران این برداشت را بکنند که ایران از ارزش‌هایش عقب‌نشینی کرده و با ترامپ وارد معامله شده است.

لذا وقتی به این مساله مراجعه می‌کنیم که چرا جمهوری اسلامی اکنون وارد مذاکره با آمریکا نمی‌شود، مهم‌ترین دغدغه همان رویکرد ترامپ در قبال کره‌شمالی است و اگر رئیس‌جمهور آمریکا همان روش را در قبال ایران نیز در پیش بگیرد، پاسخ ایران به افکار عمومی چه خواهد بود؟ زیرا ترامپ به علنی‌کردن گفت‌وگو نیاز دارد و می‌خواهد از مذاکره در کمپین انتخاباتی خود بهره ببرد. این در حالی است که در مذاکرات برجام، حاکمیت اعلام کرد که چون آنها حق غنی‌سازی را به رسمیت شناختند، ما نیز امتیازاتی دادیم اما اکنون امتیاز بزرگی نمی‌توانیم از آمریکا بگیریم که افکار عمومی برای مذاکره با ترامپ توجیه شود و لذا این رویکرد با مبانی هویتی جمهوری اسلامی ایران سازگار نیست.

در نهایت ارزیابی شما از رقابت دموکرات‌ها چیست و با چه چالش‌هایی برای رقابت نهایی با ترامپ مواجه هستند؟

در حال حاضر دو گروه از دموکرات‌ها در مقابل ترامپ صف کشیده‌اند؛ یک گروه نزدیک به مرکز هستند که در راس آن‌ها جو بایدن قرار دارد. این‌ها نزدیک به طیف مرکز دموکرات‌ها مثل باراک اوباما و هیلاری کلینتون هستند. گروه دیگر که خانم الیزابت وارن و برنی سندرز را شامل می‌شود متعلق به طیف رادیکال، سوسیالیست یا منتقد جناح دموکرات‌ها هستند. الان بحث سر این است که کدام دسته شانس برنده‌شدن در برابر ترامپ را دارند. اصولا از نظر قواعد کمپینی شکست‌دادن رئیس‌جمهور مستقر کار دشواری است، یعنی معمولا در دو حالت رئیس‌جمهور مستقر شکست می‌خورد؛ یا اینکه اشتباه خیلی فاحشی از نظر اقتصادی یا سیاسی انجام داده باشد، مثل کارتر که در دور دوم از ریگان شکست خورد؛ یا رقیبش چنان کمپین قدرتمندی داشته باشد که رئیس‌جمهور مستقر را تضعیف کند، مثل بیل کلینتون در برابر جورج بوش پدر.

گزارش مولر این ظرفیت را داشت ولی مورد خاصی از آن درنیامد، یعنی دستاویز مهمی برای دموکرات‌ها نبود که بتوانند با اتکا به آن یک نوع آبروریزی برای ترامپ ایجاد کنند.

در این بین یک گزینه برای دموکرات‌ها می‌ماند؛ دموکرات‌ها باید کمپین بسیار قدرتمندی در برابر ترامپ تشکیل دهند تا این کمپین بتواند رای‌دهندگان ترامپ در سه سال پیش را متقاعد کند که از رای خود برگردند؛ البته این کار، کار آسانی نیست. معمولا رای‌دهندگان فرصت تجزیه و تحلیل اطلاعات جدید در مورد رئیس‌جمهور مستقر را ندارند. برای طیف نخبه و قشر فعال سیاسی حتما مهم است دموکرات‌ها در مورد ترامپ چه می‌گویند اما مردم عادی که به ترامپ رای دادند فعلا دلیل قانع‌کننده‌ای ندارند که از رای خودشان برگردند. الان دموکرات‌ها نمی‌توانند با استدلال به آن‌ها بگویند از رای خودتان برگردید و به یک نامزد دموکرات رای دهید. ترامپ با برداشتن محدودیت‌های نفت شل و برداشتن محدودیت خط لوله کانادا-آمریکا تعداد قابل‌توجهی شغل ایجاد کرده و بحران خاصی وجود ندارد که به‌واسطه آن در معرض اتهام باشد. برای اینکه دموکرات‌ها بتوانند کمپین قدرتمندی ایجاد کنند، اولین شرطش این است که داخل خودشان انسجام داشته باشند. به هر حال بین طرفداران جو بایدن و طرفداران برنی سندرز که جوانان و منتقدان و سوسیالیست‌ها هستند، شکاف جدی وجود دارد. اگر این شکاف ترمیم نشود، قاعدتا همه طرفداران حزب دموکرات پای صندوق رای نمی‌آیند. درحالی‌که برای شکست‌دادن رئیس‌جمهور مستقر نیاز است حداکثر رای‌دهندگان پای صندوق بیایند.