چند نکته درباره محاکمه محترمانه سعید حجاریان در یک گفتوگوی تصویری
سعید آجورلو: حجاریان، لیدر تحریمیها میشود؟
مصاحبه آقای بهزاد طالبی با دکتر حجاریان در برنامه عصر ما، شنیدنی و مهم بود. انگار بهزاد طالبی نماد اصلاحطلبی برآمده از دوم خرداد ٧6 بود که زمانی در جنبش دانشجویی دل در گرو نخبگان اصلاحطلب همچون حجاریان بسته بودند.
مصاحبه به تعبیری شبیه محاکمه محترمانه نخبگان اصلاحطلب توسط جوانان آرمانخواه بود. گرچه مصاحبهکننده از دایره ادب و احترام خارج نشد اما عیان بود که در بطن سوالات، انبوهی از نقدها و گلهها پنهان بود. این گفتوگو به تعبیری شاید بخش مهمی از اصلاحطلبی ایرانی را روایت میکرد. اصلاحطلبانی آرمانخواه که در تنگی تشکیلات و بیرحمی واقعیت و انحصارطلبی هممسلکان گرفتار آمدند و وقتی وارد دهه چهارم زندگی خود شدند از آدمهایی پرسشگر، سادهدل و پرشور تبدیل به افرادی عصیانگر، خسته و کمانگیزه شدند. گویی امید در گذر زمان تبدیل به خشم و خشم هم در طول دو دهه تبدیل به سوال گشته است. انگار هر سوال محترمانه روزگاری شراره خشم و قبلتر از آن بارقه امیدی بوده است. در بطن این مصاحبه اما دقایقی وجود دارد که مایلم به آن بپردازم.
١- سعید حجاریان دانشآموخته علوم سیاسی است. او از دانشجویان دکتر بشیریه در دانشگاه تهران بوده. به عنوان کسی که حدود 10 سال از عمرم را در دانشگاه مشغول مطالعه و یادگیری علوم سیاسی بودهام، میتوانم بگویم که او از معدود افرادی است که به خوبی تئوریهای علوم سیاسی را در عرصه سیاست عینی به کار میبندد (اپلای میکند). این مهارت در واقع هم به دلیل خوب علمآموختن و هم بهواسطه تجربه عمل سیاسی است. تقسیم اصلاحطلبی به سقراطی، افلاطونی، ارسطویی و رواقی از مصادیق چنین ادعایی است یا استفاده از تئوری عدالت جان رالز. نمیتوانستم به بهانه نقد صحبتهای حجاریان از این مهارتش بگذرم.
٢- به نظر من بین تعریف حجاریان از اصلاحطلبی و ادعایش مبنی بر بت نبودن انتخابات تناقض وجود دارد. حجاریان در تعریف اصلاحطلبی آن را به دموکراسی تعبیر میکند. در بخش دیگر اما معتقد است که انتخابات برای او بت نیست و اگر شرایط تغییر نکند، میتوانند در انتخابات شرکت نکنند. اگر اصالت به بخش دوم حرفهای او باشد، اساسا پروژه اصلاحطلبی مورد نظرش عقیم میماند. بخش مهمی از دموکراسی به انتخاب حاکمان بازمیگردد و طبیعتا دموکراسی منهای انتخابات پا در هوا خواهد داشت. به تعبیری، طبق تعریف حجاریان از اصلاحطلبی، تحریم انتخابات در تضاد با اصلاحطلبی مورد نظر اوست. اگر آنچنان که حجاریان میگوید بتوان انتخابات را تحریم کرد به این معناست که او از دایره اصلاحطلبی خارج شده. در واقع تحریم انتخابات به معنای پایان اصلاحطلبی است. با تعریف آقای حجاریان، تحریم انتخابات مترادف با عبور از اصلاحطلبی است. چنین تناقضی راه را بر تئوریپردازی او در آینده خواهد بست.
٣- اگر حجاریان با تصحیح بخش اول صحبتهایش، اصالت را به تحریم انتخابات بدهد، آنگاه ما در انتخاباتهای آینده به سمت قدرتگرفتن بخش تحریمی اصلاحطلبان خواهیم رفت. حجاریان در بخشی از گفتوگو عنوان میکند که امکان شکلگیری دولت اصلاحطلب وجود ندارد و حداکثر دولتی شبیه روحانی امکان تولد دارد. اکنون که بدنه اصلاحات از عملکرد دولت سرخورده است، حجاریان میگوید که دلیل دفاعش از روحانی، نرمالکردن سیاست پس از احمدینژاد بوده و حالا با بیان اینکه انتخابات توتم نیست، میگوید که میتوان استراتژی جدیدی خلق کرد. او که در میانه بخش افلاطونی و ارسطویی اصلاحات در حرکت است، از سویی جانب بخش ارسطویی را میگیرد و اصلاحطلبی را دموکراسیخواهی میداند و از سوی دیگر افلاطونی و حتی سقراطی، میگوید که انتخابات بت نیست. این سخنان را شاید بتوان بازتاب ناامیدی و دلزدگی بدنه از دولت روحانی دانست. به نظر میرسد شکاف آینده اصلاحطلبی حول محور تحریم/ حمایت از دولت ائتلافی پیش رود. اگر بهفرض علی لاریجانی گزینه ائتلافی راست میانه و اصلاحطلبان باشد، شاهد مقاومت افلاطونیها مقابل حمایت از او با استراتژی تحریم خواهیم بود. سوال این است؛ آیا حجاریان لیدر تحریمیها خواهد بود؟
4- حجاریان منتقد عملکرد منطقهای ایران است. او از سه دوره بسط محور، حفظ محور و رشد محور در نگاه امنیتی ایران نام میبرد و دوران فعلی را بازگشت به بسط محوری اوایل انقلاب میداند و اساسا مخالف چنین نگرشی است. او البته دوران اصلاحات را که امنیت ذیل دموکراسیسازی تعریف میشد و به پیشنهاد گفتوگوی تمدنها ختم شد را فراموش میکند. اگر او از آن دوران یاد میکرد، میتوانستم از گلوله محور شرارت بوش در مقابل زیتون گفتوگوی تمدنهای خاتمی بگویم؛ نوعی رئالیسم در مقابل لیبرالیسم. نقد حجاریان اما به سیاست منطقهای ایران مانند نگاه خاتمی به سیاست خارجی و امنیت لیبرالیستی است. قدرت منطقهای ایران در واقع حاصل دو تهدید موجودیتی برای ایران و تبدیل آنها به فرصت بود. اول، حضور آمریکا در عراق که میتوانست یک تهدید فوری برای امنیت ایران محسوب شود و دوم، تهدید داعش که دقیقا موجودیت ایران را هدف گرفته بود. غلظت حضور ایران در منطقه به واسطه این دو تهدید بود بر اساس منافع ملی و محاسبات عقلانی. آقای حجاریان در تحلیل خود این واقعیات را نادیده میگیرند. سوال من این است که چگونه میتوان امنیت ایران را با حضور داعش در منطقه بدون حمایت از دولتهای متحد تامین کرد؟ یا اینکه چگونه میتوان فقط با اتکا بهامر سیاسی بهامر نظامی پاسخ داد؟ به تعبیر حجاریان بسط محوری ایران - اگر این ترکیب را قبول داشته باشیم- پاسخ منطقی به تهدید وجودی ایران بود. این یک سوال مهم است که چگونه میتوان در منطقهای که آنارشیسم حاکم است با سیاستهای لیبرالی، امنیت ایران را تامین کرد؟ با این حال من هم موافقم که باید در سیاستهای منطقهای ایران اصلاحاتی انجام داد و چه بهتر میشد اگر آقای روحانی و ظریف در این زمینه ابتکارهایی نشان میدادند.
5- تحلیل حجاریان درباره عقیم بودن آشوبها و اعتراضها در ایران به نظر منطقی و علمی بود. او گفت که ایدئولوژی همهگیر بین معترضان وجود ندارد و دلایل اعتراض مختلف است و هم اینکه دولت قدرت فراوانی دارد. او در عین حال گفت که تهران مهم است اما به واقع چرا تهران آرام است. من فکر میکنم که تهران که عمدتا توسط طبقه متوسط تشکیل شده به چند دلیل آرام است؛ اول محافظهکاربودن طبقه متوسط. هرگونه رادیکالیسم کور منافع فعلی این طبقه را به خطر میاندازد شامل، شغل، مسکن، سفر، تفریح و علایق روشنفکری. نکته دوم به قدرت داشتن اصلاحطلبان در دولت و مجلس بازمیگردد. آنها در قدرت بودن روحانی را حاصل احترام حاکمیت به خود میدانند و حاضر نیستند که توازن فعلی را بر هم بزنند. نکته دیگر، ابهام در مورد آینده است. برای آنها مختصات آینده بههیچوجه مشخص نیست و برای همین دلیلی نمیبینند که پا به این آینده موهوم بگذارند. از همینرو میتوان گفت بیثباتی اجتماعی از جانب طبقه متوسط نخواهیم داشت اما سوال مهم درباره اصلاحطلبان این است که در آینده آنها همچنان میتوانند نماینده طبقه متوسط باشند؟ آیا اگر دوباره فهرستی مثل سال ٩4 با حمایت سران اصلاحطلب ارائه شود باز هم طبقه متوسط به آن لیست و افرادی چون دکتر عارف اعتماد خواهند کرد؟ من تردید دارم. شاید شبیه ضعیفشدن پایگاه طبقاتی اصولگرایان از جانب طبقه کارگر شاهد چنین شرایطی نزد اصلاحطلبان هم باشیم. به نظر میرسد اکنون به شدت با بحران سیاستورزی مواجهیم که دلیل اصلیاش را باید در جامعهشناسی جستوجو کرد نه در سیاست.
دیدگاه تان را بنویسید