بن سلمان محدود می شود
آینده ولیعهد جوان در گرو سود و زیان ترامپ است . تا اینجای کار که ترامپ پای او ایستاده است، این ایستادن پرهزینه بوده؛ هم غرب و هم جامعه جهانی بهسختی میتوانند تداوم حضور بنسلمان در قدرت را تحمل کنند
بیش از یک ماه از قتل جمال خاشقچی، نویسنده و روزنامهنگار سعودی در کنسولگری عربستان در استانبول میگذرد و همچنان ابعاد پنهان این بحران بر پادشاهی آلسعود سایه افکنده است. در این نوشتار چشمانداز پادشاهی محمدبنسلمان، ولیعهد سعودی که پایهگذار اصلاحات در این خاندان بود بهخصوص با طرح زمزمههایی مبنی بر جایگزینی او با دیگر شاهزادگان در فرآیند رقابتهای درون خاندانی مورد تبیین قرار گرفته و به این سوال پاسخ داده شده است که تا چه میزان عزل بن سلمان از ولیعهدی محتمل است؟
رقبای احتمالی محمدبنسلمان
با بالا گرفتن بحران خاشقچی و با ورود جدی آمریکا به این پرونده و طرح تجدیدنظر در روابط با عربستان و اعمال تحریمهای جدید، نام برخی از شاهزادگان بهعنوان جانشینان احتمالی ولیعهد کنونی عربستان مطرح شده است.
رقیب اول؛ برادر
جایگزین کردن محمدبنسلمان با برادر تنی و صمیمی او یعنی خالد بن سلمان سفیر عربستان در آمریکا این روزها به عنوان نخستین سناریو مطرح است. بازگشت خالد از واشنگتن احتمال این سناریو را تقویت کرده است. این سناریو به این دلیل از احتمال قویتری برخوردار است که ملک سلمان تلاش میکند تا از میان فرزندان خود و نه از میان برادرزادگان، ولیعهد را انتخاب کند. این مساله همچنین ناشی از سنت به حاشیه رفتن فرزندان پادشاه پس از مرگ پدر است که امروزه شامل همه پادشاهان سابق عربستان سعودی از جمله فیصل، خالد، فهد و عبدالله است. اما خالد که اینک 30 سال دارد فاقد تجربیات کافی و مهمتر مقبولیت درونخاندانی است و سایه سنگین برادران دیگرش و شمار زیادی از عموزادگان بر او سنگینی میکند. به فرض تحقق این سناریو، ولیعهدی خالد پوششی برای بازگشت دوباره محمدبنسلمان به ولیعهدی تحت عنوان ولی ولیعهد خواهد بود.
رقیب دوم؛ عمو
سناریوی دوم، بازگشت به منشور عبدالعزیز با انتصاب احمد بن عبدالعزیز برادر تنی ملک سلمان از خاندان سدیری است. احمد که چهرهای مقبول در خاندان حاکم است و سالها معاون وزیر کشور بوده، اینک در سن 76 سالگی نوعی غربت اجباری را در لندن تحمل میکند و با مسامحه میتوان گفت نقش اپوزیسیون خاندان ملک سلمان را ایفا میکند. او چند ماه پیش با انتقاد از جنگ یمن، مسئولیت آن را معطوف به ملک سلمان و فرزندش محمد ولیعهد کرد و گفت که دیگر اعضای خاندان حاکم از این مسئولیت مبرا هستند. اگرچه و با وجود این انتقادات او چندان قائل به ایفای نقش اپوزیسیون نیست؛ هم بهخاطر تجربیات دیگر برادرانش از جمله طلال و ترکی الثانی که مخالفت آنها در دهههای پیش موجب مغضوبشدن در دربار شد و هم آینده فرزندانش در ساختار قدرت و ثروت
در عربستان.
از آنجا که بازگشت به گذشته، تعیین ولیعهدی مسن، نادیده گرفتن فرزندان از سوی ملک سلمان و همچنین نادیده گرفتن نوادگان جوان در خط جانشینی امری پرهزینه و غیر ضروری در روند انتقال سیاسی است، شانس شاهزاده احمد برای ولیعهدی کم و بخت شاهزادگان جوان در این فرآیند پررنگ خواهد بود. همچنین آمریکاییها ارتباطات و مهمتر از آن برآورد دقیقی از او نداشته و این عنصری مهم در تایید نهایی ولیعهد خواهد بود.
نکته ای که شاید در این میان مطرح شود این است که انتصاب احمد صرفا برای عبور از این شرایط سخت صورت خواهد گرفت و پس از مدتی برکنار خواهد شد، اما نکته مهم توجه به وضعیت جسمی ملک سلمان است که احتمال مرگ او دور از انتظار نیست و طبیعتا با جلوس احمد بر تخت پادشاهی همه رشتههای خانواده سلمان پنبه خواهد شد. بنابراین بعید است که چنین ریسکی از سوی سلمان صورت بگیرد.
رقیب سوم؛ پسرعمو
این سناریو هم که از شانس کمتری برخوردار است رجوع مجدد به محمد بن نایف ولیعهد و وزیر کشور سابق عربستان است که می2017 به نفع محمدبنسلمان از قدرت کنار گذاشته شد. به دلایل مختلف از جمله بیماری، انحصار خانگی و عدم توجیه رجوع به او به دلیل ایجاد بحران و انتقامگیری احتمالی، بازگشت بن نایف، دارای هزینه و عملا به معنای به حاشیه رفتن خانواده ملک سلمان خواهد بود.
افزایش بقای محمدبنسلمان
با تاکید مجدد بر این مساله که احتمال هر تصمیمی از سوی پادشاه عربستان وجود دارد، اما به اعتقاد نگارنده سناریوی تداوم ولیعهدی محمدبنسلمان در شرایط کنونی امری محتمل و منطقیتر خواهد بود؛ البته بنسلمانی مدیریت شده، با اختیارات کمتر و محدود شده که خواست آمریکاییها هم خواهد بود. در واقع قوت این استدلال ناشی از چهار مساله اصلی است:
مساله اول، فقدان یک اپوزیسیون قدرتمند و تشکلیافته از شاهزادگان یا حتی وجود قطببندی و جناحبندیهای مشخص مبتنی بر چهرههای شاخص خاندان حاکم است. در واقع پس از مرگ شاهزادگان جناح قدرتمند سدیری یعنی برادران تنی ملک سلمان همچون فهد، سلطان، نایف، عبدالرحمن، ترکی و دیگر برادران ناتنی همچون عبدالله و برادرزادگانی چون سعود الفیصل و همچنین به حاشیه رفتن شاهزادگان قدرتمندی چون محمد بن فهد، بندر بن سلطان، خالد بن سلطان و دیگران، مساله جنگ قدرت و رقابتهای سنگین و خونین در دربار پادشاهی، چندان نمود واقعی و ملموسی ندارد و بیشتر دستمایه رسانههای خبری است. در شرایط کنونی ساختار قدرت در عربستان بیش از هر زمان دیگری یکدست شده و از حضور چهرههای قدرتمند خالی گشته است.
مساله دوم، تاکید بر وضعیت فرسایشی انتقال قدرت در عربستان است. این موضوع بر این استدلال تاکید میکند که جایگزینی نوادگان جوان در خط جانشینی امری ضروری و اجتنابناپذیر در بقای خاندان حاکم و حیات سیاسی پادشاهی است و این مورد توافق برادران زنده ملک سلمان از جمله بندر، ممدوح، طلال، متعب، مقرن، عبدالاله و حتی خود شاهزاده احمد است که همگی اینک در دهه هفتم تا نهم زندگی خود به سر میبرند. مساله سوم هم در نظم جدیدی است که بن سلمان در سه سال اخیری که از پادشاهی پدرش در عربستان میگذرد، بنا نهاده است. این آرایش به راحتی قابل پذیرش و دگرگونی از سوی دیگر شاهزادگان خاندان حاکم نخواهد بود، چرا که مسئولیتهای آن همچون جنگ یمن سخت، سنگین و دشوار است و مهمتر از آن قابل تغییر به سادگی و با اتخاذ چند فرمان و عزل و نصب چند مقام نیست. و مساله چهارم و بسیار مهم هم در حمایت دونالد ترامپ و مقامات آمریکایی از محمدبنسلمان نهفته است. این مساله هم بهخاطر شناخت از بن سلمان و هم شبکه روابط چندسطحی با عربستان سعودی در مقطع کنونی است. در واقع در مقطع کنونی که محمدبنسلمان بیشترین قرابت و همراهی و همفکری را با سیاست خاورمیانهای آمریکا بهخصوص پروژه فشار بر ایران دارد، جایگزینسازی او با شاهزادهای دیگر مستلزم بازسازی روابط و تعریف حوزههای همکاری خواهد بود که این امری زمانبر است و با توجه به رویکرد فوری و معطوف به نتیجهگیری ترامپ امری دور از ذهن است که او حاضر به نادیده گرفتن بن سلمان از ولیعهدی و پادشاهی آینده عربستان شود، مگر مزایای این جایگزینی به مراتب بیشتر از سود کنونی در چارچوب منطق ترامپ باشد.
دیدگاه تان را بنویسید