محمد بن سلمان در جهان رسوا شده است. آیا این رسوایی سلطنت او را به خطر میاندازد؟
قاتـــــل
بحران مفقودشدن و قتل احتمالی جمال خاشقچی، روزنامهنگار منتقد سعودی توسط عواملی از داخل این کشور، این پرسش را مطرح میکند که این مساله چه ارتباطی با ساختار قدرت در ریاض دارد؟
در این رابطه باید توجه داشت که ساختار قدرت در عربستان یک ساختار سنتی با ریشههای اقتدارگرایانه است که به نوعی از ابتدا از طریق قبیلهای اداره میشده است. معمولا جانشین سلطنت از طریق پادشاه وقت عربستان تعیین و به حکومت گماشته میشد. این رویه در طول چندین دهه حکومت سعودیها یعنی از زمان به قدرت رسیدن عبدالعزیز بن سعود در حجاز تداوم داشته است. همانطور که اشاره شد فرزند ارشد ذکور پادشاه به عنوان شاهزاده جدید برای تداوم قدرت پادشاهی همواره از طریق ریشسفیدی و توصیه شاه قدرت را در اختیار میگرفت. تداوم این سنت را در دوره ملک سلمان نیز شاهد هستیم. ملک سلمان با توجه به کهولت سن و شرایط حاد در اوضاع داخلی و منطقهای پس از کنار زدن مخالفان سنتی پادشاهی، پسر خود محمد بنسلمان را برای جانشینی قدرت انتخاب کرد. در چنین شرایطی اراده قدرت در حوزه داخلی و نیز سیاستگذاری در حوزه منطقهای و بینالمللی به نوعی توسط فرزند پادشاه یعنی محمد بنسلمان پیگیری شده است. بنسلمان بعد از قدرتیابی در میان شاهزادگان سعودی و خلع سلاح برخی از مخالفان سرسخت خود که از اقوام نزدیک پادشاهی بودند، دست به اصلاحاتی در حوزه اجتماعی و سیاسی زد؛ از جمله دادن برخی حقوق به زنان در حوزههای اجتماعی و فرهنگی و نیز فاصله گرفتن از نیروهای سنتی واپسگرا در حوزه دین و شریعت قابل ذکر است. این اصلاحات نمادین شاید برخی را به این تفکر واداشت که بنسلمان به عنوان یک اصلاحطلب و منجی در دربار آلسعود به دنبال اراده حاکمیت و تثبیت حقوق برابری و اجتماعی میان مردم عربستان است. از سوی دیگر همزمان با این تلاشها و اصلاحات نمادین، بنسلمان به دنبال تسویهحساب سیاسی با مخالفین سرسخت قدرت و حکومت و نیز ایجاد یک دیکتاتوری تمام عیار در حوزه حکومتداری بود. به طوریکه بسیاری از شاهزادگان مخالف قدرت بنسلمان در همان ماههای اول قدرت وی، از دربار رانده شده و برخی نیز با محاکمات قضایی سوری بدون دادرسی قضایی به زندان محکوم شدند. در عرصه دیگر در حوزه داخلی، بنسلمان به قلعوقمع شیعیان در شرق حجاز ادامه داد و این گروه اقلیت دینی را به عنوان شهروندان درجه دوم قلمداد کرد که از انجام بسیاری از فرامین دینی و مذهبی خود محروم شدهاند.
این در حالی است که رسانههای همسو با عربستان در منطقه و جهان غرب از سند 2030 عربستان که با مدیریت بنسلمان تدوین و در حال اجرا بود، به عنوان یک کارنامه درخشان در دوره وی نام میبردند و تلاش میکردند که او را نزد افکار عمومی به عنوان یک شخصیت سیاسی کاریزماتیک و عامهپسند معرفی کنند. همزمان شکاف و جدلهای اجتماعی و سیاسی در جامعه پوسیده عربستان تداوم داشت و رویههای پلیسی و سیاست مشت آهنین در برابر مخالفان نتیجه مشخصی را در پی نداشت. در سطح منطقهای نیز شاهد اقدامات فاجعهبار در نتیجه سیاستگذاریهای بد و کجاندیشیهای شخص بنسلمان در ارتباط با بحرانهای منطقهای بودیم. از جمله تلاش برای تثبیت قدرت در یمن و شکست دادن حوثیهای یمنی و تطویل بحران در سوریه از طریق ادامه ارسال اسلحه و مساعدتهای مالی به گروههای تکفیری و تروریستی.
زمانی که در دو سطح داخلی و منطقهای، سیاستهای تزویرمآبانه شخص بنسلمان در پیشبرد راهبردهای جنگطلبانه به اهداف اصلی خود نرسید، ما شاهد رونمایی از چهره واقعی وی بودیم که منجر به قتل منتقد سرشناس خود به نام جمال خاشقچی در کنسولگری عربستان در استانبول شد. این یک قتل آشکار است که البته هنوز برخی از زوایای آن پنهان باقی مانده است. در هر صورت شواهد و قرائن موجود نشان میدهد که در صورت آشکارشدن نتیجه بازرسیهای کنسولگری در استانبول از طریق نیروهای ویژه ترکیه و معرفی محافظان بنسلمان به عنوان قاتل خاشقچی، این مساله میتواند تبعات زیانباری برای منافع عربستان و شخص محمد بنسلمان در آینده حکومت وی به دنبال داشته باشد. پیامد اولیه این اقدام، رسواشدن خاندان آلسعود به ویژه بنسلمان در ادعاهای قبلی خود مبنی بر قانونمداری و دموکراسیطلبی و نیز سیاست مدارا با مخالفان داخلی خود خواهد بود که این میتواند روابط دوستان و حتی متحدان عربستان را نیز دچار چالشهای اساسی سازد. به طوریکه موضعگیریهای اخیر ترکیه در ارتباط با قتل روزنامهنگار منتقد سعودی و خشم حاکمان ترکیه از این اقدام منجر به همکاریهای الزامآور ریاض در این پرونده شده است. باید این نکته را اضافه کرد که پیش از قتل خاشقچی، روابط آنکارا-ریاض در خصوص مسائل منطقهای بهویژه موضوع قطر دچار چالشهایی شده بود. حمایت آنکارا از دوحه و نیز همگامیهای شخص اردوغان با سیاستهای منطقهای روسیه و ایران در بحث بحران سوریه با اعتراضات رسمی عربستان روبهرو شده بود. بنابراین این اقدام به عمیقترشدن این چالش کمک خواهد کرد.
خارج از ترکیه نیز اتحادیه اروپا و مجامع و نهادهای حقوق بشری در غرب نسبت به این قتل واکنش تندی نشان دادند و خواستار مشخصشدن زوایای این پرونده شدند. بنابراین بنسلمان خواسته یا ناخواسته در یک مخمصه سیاسی در وضعیت موجود گرفتار شده است.
پیشتر نیز کشور کانادا به عنوان یکی از متحدان نزدیک آمریکا در مسائل حقوق بشری با عربستان دچار مشکلات اساسی بود و سرکوب منتقدان از سوی نیروهای امنیتی سعودی منجر به کاهش روابط دیپلماتیک و اقدامات متقابل دو کشور علیه همدیگر شده بود.
به نظر میرسد با توجه به بحران اخیر، تنها شانس بقای سلطنت بنسلمان به نوعی ساخت و پاخت سیاسی با دونالد ترامپ و دادن باج سیاسی به وی خواهد بود.
لذا میتوان اینگونه نتیجهگیری کرد که آمریکا از این فرصت استثنایی برای بهرهمندی بیشتر از خوان گسترده دلارهای نفتی عربستان با هدف کاهش آلام سعودیها در منطقه بر سر مسائل حقوق بشری به خصوص قتل خاشقچی استفاده خواهد کرد. شاهد هستیم که مایک پمپئو، وزیر امور خارجه آمریکا در سفری که به ریاض داشت در تلاش است که با مدیریت بحران از افزایش تنشها میان ترکیه و عربستان جلوگیری کند. سناریوی نزدیک به این اقدام، این است که دستگاه امنیتی آمریکا تلاش میکند تا با هماهنگی عربستان و ترکیه، مساله قتل را که مستقیما به شخص بنسلمان منتسب میشود به برخی از نیروهای خودسر در دستگاه امنیتی سعودی مرتبط سازد تا ضمن تثبیت قدرت بنسلمان، امکان معاملات تسلیحاتی در سطح گسترده با عربستان باقی بماند.
موضعگیریهای اخیر حکومت عربستان به ویژه شخص بنسلمان نشان میدهد که به دلیل فشارهای شدید افکار عمومی و موضعگیریهای بسیار تند متحدان نزدیک، این کشور حاضر است امتیازات بیشتری را با هدف سرپوش گذاشتن به این پرونده قتل بدهد و حتی حاضر است با آمریکا دست به یک معامله پنهانی بزند. به نظر میرسد نقش ترکیه به عنوان کشوری که قتل در خاک آن اتفاق افتاده در آشکارشدن زوایای پنهان این پرونده بسیار مهم و اساسی است. باید در آینده دید که آیا حکومت ترکیه اسیر پیشنهادات اقتصادی وسوسهانگیز از سوی آمریکا و عربستان سعودی خواهد شد یا با توجه به روابط نهچندان صمیمی در حوزه مسائل منطقهای به دنبال انتقامگیری گسترده و به خطر انداختن سکان حکومت در ریاض برخواهد آمد؟
دیدگاه تان را بنویسید