سیاستهای رادیکال ریاض در مقابله با ایران ناکارآمد بوده است
انتقامگیری ولیعهد
سیاست عربستان سعودی در چند دهه اخیر همواره در قالب محافظهکاری و عدم درگیری در منطقه در پیوند استراتژیک با آمریکا دنبال شده است؛ درواقع طی این سالها، تامین امنیت داخلی و منطقهای و برقراری توازن قوا از طریق مشارکت در طرحهای نظامی غرب در خاورمیانه باعث شده بود که عربستان در قبال تحولات خاورمیانه به ویژه موضوع فلسطین، کلیدیترین بحران منطقه، واکنش جدی از خود نشان ندهد. از دیگر سو وقوع انقلاب اسلامی شیعی و سرایت آن به کشورهای حوزه خلیج فارس موجب شد که عربستان برای حفظ وضع موجود و ممانعت از گسترش نفوذ ایران در میان اقلیت شیعی در منطقه، طرح تشکیل شورای همکاری خلیجفارس و مقابله با آن را دنبال کند. بنابراین در جنگ هشت ساله بیشترین کمکهای مالی و نظامی به رژیم بعثی صدام با محوریت عربستان و کشورهای همسو صورت گرفت و نتیجه آن نیز شکلگیری یک جبهه عربی واحد در قبال بازتاب انقلاب اسلامی در منطقه بود.
در هر صورت طی چند دهه اخیر رقابت توام با تنش در سه حوزه انرژی، ژئوپلیتیک و هستهای، شکلدهنده فضای کلی روابط تهران-ریاض بوده است. بنابراین قبل از بهقدرت رسیدن ملک سلمان، سیاست کلی این کشور براساس رویکرد سنتی محافظهکارانه و عدم ورود به جنگ مستقیم با ایران پیریزی شده بود اما اکنون این رویکرد محافظهکارانه کنار گذاشته شده است.
با به قدرت رسیدن ملک سلمان و شیفت قدرت در خاندان آلسعود (سدیریها) سیاستهای عربستان در قالب رادیکال، تهدید کشورهای منطقه و تسلیم و دیکته کردن این سیاستها بر کشورهای حوزه خلیجفارس پیگیری میشود.
در این میان باتوجه به کهولت سن پادشاه و توافق پنهانی محمد بنسلمان، ولیعهد تازه منصوب و خاماندیش سعودی با آمریکا برای اجرای سیاستهای کاخ سفید و ایجاد ناامنی بیشتر، شاهد گسترش تنش و جنگهای نیابتی با ایران در منطقه هستیم.
در قالب همین سیاست خارجی رادیکال و ایجاد ناامنی بیشتر در منطقه، ائتلافی از کشورهای عربی با محوریت ریاض با هدف تکرار پروژه ایرانهراسی، معرفی فعالیتهای صلحآمیز هستهای ایران در قالب برهم زننده امنیت در منطقه و گسترش تهدید نظامی ایران تشکیل شده است. همچنین ریاض در کنار رژیم اسرائیل از مخالفین اصلی برجام و گشایش روابط ایران و غرب بوده و خواهد بود. از دیگر سو، پس از بروز ناآرامیهای مدنی در شمال آفریقا و خاورمیانه عربی و حمایت ایران از حرکتهای مردمی، بهدلیل نوع نگاه تهران و ریاض به ماهیت این تحولات، روند تنش میان دو کشور فزونی یافت.
در جبهه سوریه باتوجه به حضور پررنگتر ایران برای تقویت محور مقاومت و همسویی استراتژیک با روسها، شاهد دوام و بقای رژیم سوریه، کوتاه آمدن برخی از کشورهای اروپایی از لزوم برکناری بشار اسد و دوری بیشتر ترکیه از محور عبری و عربی در منطقه بودیم که این عوامل بر تیرهروزیهای ریاض افزوده است. از دیگر سو زوال داعش در عراق و تداوم همکاری دولت مرکزی آن برای حفظ روابط استراتژیک در حوزه سیاسی و نظامی با ایران، با وجود تلاش پیوسته عربستان و آمریکا برای برهم زدن روابط دو همسایه، حاکی از سردرگمی روزافزون بنسلمان در عرصه تصمیمگیری است.
بنابراین واگذاری جبهه سوریه و عراق به ایران برای ملکسلمان، پسر تازهکار پادشاه، بس گران تمام شده است. بنابراین در عرصه میدانی برای انتقامگیری از ایران و حذف حزبالله لبنان از معادلات داخلی و منطقهای، موضوع استعفای حریری و ایجاد آشوب سیاسی در لبنان را طرحریزی کرد. حتی ممکن است عربستان برای انتقامگیری از حزبالله و ایران، جنگ نیابتی را با برهم زدن امنیت در لبنان دنبال کند.
میتوان گفت امروز ما شاهد پروژه جدید در لبنان هستیم؛ یک پروژه عبری-عربی که با هدایت و حمایت دونالد ترامپ، رئیسجمهور آمریکا در حال پیگیری و پیریزی است. بیثباتسازی امنیت داخلی لبنان با هدف انتقامگیری از نیروهای محور مقاومت در منطقه و شکست در جبهههای متعدد در مقابل ایران صورت میگیرد. بنابراین این احتمال مطرح است که عربستان، مجری طرح جدید خشونت ساختاری در منطقه بهویژه در لبنان با چراغ سبز آمریکا و رژیمصهیونیستی باشد. باید توجه داشت که بحث بحرانآفرینی که از سوی واشنگتن و تلآویو صورت میگیرد با هدف ایجاد درگیری قومی و فرقهای در منطقه خاورمیانه و حفظ بقا و برتری نظامی اسرائیل است. چرا که در وضعیت فعلی در جهان اسلام، دو قدرت اصلی تهران و ریاض هستند که درگیری احتمالی این دو قدرت ضمن سرازیر کردن دلارهای نفتی به سوی کاخ سفید به حفظ برتری نظامی اسرائیل در منطقه بدون پرداخت هزینه بالایی خواهد انجامید. این پروژه شومی است که میتواند کل منطقه را با آشوب غیرقابل پیشبینی روبهرو سازد. از سوی دیگر مدیریت بحران در ایران باتوجه به عقلانیت لازم برای پرهیز از جنگ احتمالی و درگیری رودررو است ولی ایران توان دفاع و حفظ منافع خویش در منطقه را دارد و بارها آن را به نوعی ثابت
کرده است.
از سوی دیگر با تداوم ناآرامیها در یمن و تقویت نیروهای حوثی بعد از هدف قرار گرفتن فرودگاه ریاض با موشک دوربرد، دوباره هجمه رسانهای شدیدی در منطقه علیه ایران شروع شده و ریاض بدون ارائه سند متقن، مسئولیت این کار را متوجه ایران کرده است. عدم توانمندی در پاسخگویی به این موشکپرانی و ترس از تبدیل نیروهای انصارالله به یک الگوی مقاومت جدید در منطقه از یک سو باعث اتهامزنی مکرر به جمهوری اسلامی ایران و از سوی دیگر منجر به توجیه حملات پیدرپی به داخل یمن شده است.
در هر صورت پس از تجربه شکست در عراق و سوریه، بحث شکست سوم در جبهه یمن بهعنوان کابوسی ترسناک برای پادشاه جوان و بیتجربه عربستان تعبیر شده است و امکان دارد که با باخت در جبهه یمن تمام هزینههای نظامی در رویارویی با رقیب استراتژیک او در خاورمیانه یعنی ایران به نوعی بر باد رود.
در نهایت اینکه نزدیکی زمینی نیروهای انصارالله به مرزهای عربستان از یک سو و هدف قرار گرفتن شهرهای نزدیک عربستان از سوی دیگر، بر هراس و واهمه پادشاه عربستان افزوده است.
دیدگاه تان را بنویسید