تجربه جمعی به جای خاطره جمعی
سیل فروردین 98 مثال دیگری برای تغییر پارادایم ثبت وقایع بود
خاطره چیست؟ خاطره همان چیزی است که ما از یک اتفاق مستقل به یاد میآوریم؛ خاطره میتواند همان چیزی باشد که واقعا اتفاق افتاده باشد یا نباشد، میتواند روایت درست و نعل به نعل از ماجرا باشد یا نباشد؛ اما خاطره در ذهن ثبت میشود و آنگونه است که این توانایی را ایجاد میکند که همواره ارجاع داده شود. این خاطره میتواند سطوح مختلفی را پوشش بدهد، این خاطره میتواند شخصی باشد، میتواند گروهی باشد(جمع محدود)، میتواند جمعی باشد، حتی میتواند خاطره ملی یا خاطره بینالمللی باشد. علاوه بر این تقسیمبندی عرضی، ما یک تقسیمبندی طولی هم در مورد خاطرهها داریم که بهطور طبیعی با گستره خاطره در طول زمان ارتباط دارند. در این تقسیمبندی میتوان خاطره را به سه گونه خاطرههای کوتاهمدت، خاطرههای میانمدت و خاطرههای بلندمدت تقسیمبندی کرد؛ البته نه همیشه، ولی معمولا اینگونه است که خاطرههای کوتاهمدت بهویژه خاطرههای آنی، آغشته به هیجان و احساسات هستند، قضاوتها درباره آنها دقیق نیست، خاطرههای میانمدت، خاطرههای تعدیلشده و معتدلتری هستند و خاطرات بلندمدت به افسانه شبیهتر میشوند و گویی زمان حتی به شخصیترین خاطرههای ما هم میتواند رنگ و لعاب اسطورهای بزند. خاطرات فردی و شخصی هم شاید مثل کالاهای درون سوپرمارکت تاریخ انقضا دارند؛ بعضی میمانند و بعضی گم شده و فراموش میشوند؛ البته خاطرهها مثل خیلی از کالاهای درون سوپرمارکت توانایی بازیافت دارند و حتی میتوانند با یک نشانه دوباره زنده شوند و خاطرههای مرده با باستانشناسی در ذهن دوباره به روایت بازگردند.
شکل سنتی ثبت وقایع، ثبت خاطرههاست. فاصله زمانی و مکانی باعث میشد که حتی بازنمایی اتفاقات و وقایع در رسانههای جمعی به شکل انباشتشده باشد. یک حادثه رخ میداد، تمام میشد و با یک برش زمانی که به نحوه انتشار مربوط میشد به دیگران میرسید. در این شکل انتقال و ثبت وقایع، راوی و روایتکننده و نوع نگاهی که به حادثه داشته، بسیار حائز اهمیت بود؛ یعنی بنا به سطح اعتماد به روایتکننده او را مرجع قرار میدادند. این شکل از ثبت خاطرههای جمعی که به تاریخنگاری بسیار نزدیک است، همه آن چیزی است که ما از گذشته داریم؛ یک پارادایم آشنا که اکثر مخاطبان غیردرگیر بعد از حادثه، معمولا کلیات را دریافت میکردند و با توجه به کل ماجرا قضاوت را انجام میدادند، آنگاه اگر ماجرا برایشان جذابیت داشت به جزئیات میپرداختند و خاطره، واقعیت و تاریخ را نه لحظه به لحظه که در پایان ماجرا ثبت میکردند. خوبها، بدها، زشتها و زیباها همه در یک مجموعه بستهبندیشده به مخاطب غیردرگیر میرسید و او درباره کل تصمیم میگرفت. مخاطب درگیر ماجرا هم بخشی از ماجرا که خود بخشی از آن بوده را با روایت بستهبندیشده قیاس میکرد و مخالفت و موافقت خود را اعلام میکرد.
سیل سال 98 ایران اولین تجربه جمعی ما در ثبت یک رویداد اجتماعی به شکل تجربه جمعی بود. درست بود که پیش از این زلزله کرمانشاه هم شکلی مشابه داشت؛ اما زلزله پدیدهای لحظهای است، هر چه سند است مربوط به بعد از وقوع است، سندهای مربوط به پیش و لحظه، کم است. بههرحال سیل جاری شد؛ یعنی از لحظهای که باران، قطرهقطره شروع به بارش کرد، سندها آرشیو شد، تا جاییکه این قطرهها به هم پیوستند و بزرگ و بزرگتر شدند، رودهای عظیم را ساختند، سیلابها را ساختند، ماشینها را با خود بردند، خانهها را خراب کردند، آدمهایی که آمدند، آدمهایی که نیامدند، سیل که آرامآرام فرومینشست، گلهایی که در شهرها بهجا مانده بود، همه و همه در سیل 98 ثبت شده است؛ یک آرشیو تمامعیار از یک اتفاق تلخ! انگار داشتن یک گوشی تلفن همراه کافی است که ما هم فکر کنیم داریم این حادثه تلخ و این فاجعه انسانی را همراه با درگیرشدگان واقعی به شکل مجازی تجربه میکنیم. این همان پارادایم تازهای است که در ثبت وقایع از مدتها قبل شروع شده و در سیل 98 ایران به نقطه اوج خود رسیده؛ پارادایمی که ما اسمش را پارادایم «تجربه جمعی» میگذاریم.
پارادایمی که از آن صحبت میکنیم، پارادایمی است که از نتایج شبکهایشدن جوامع بوده و برای فهمیدن مفهوم شبکهایشدن جامعهها باید سری به تئوریهای مانوئل کاستلز، جامعهشناس اسپانیایی و نویسنده سهگانه مهم «عصر اطلاعات » بزنیم. از نگاه این جامعهشناس جامعه شبکهای، جامعهای است که در آن شبکههای رسانهای و اجتماعی، شکلدهنده شیوههای مهم سازمان و ساختهای مهم اجتماعی هستند. در جامعه شبکهای ارتباطات رودررو، جای خود را به ارتباطات واسطهای میدهد یا بهوسیله آن تکمیل میشود. اشکال ارتباط بین ارتباطات جمعی و میانفردی یا بهعبارتی، ارتباطات کامپیوتری، مجموعه گستردهای از اجتماعات مجازی را بهوجود آورده است. در این جامعه شبکهای، زمان و مکان از تعریف جامعه سنتی عبور میکند و با اصصلاحاتی مثل زمان بیزمانی یا فضای جریانها به جای فضای مکانها شکل میگیرد. در نگاه کاستلز، حضور در مکان، معنای تازهای به خود گرفته که میتواند تعیینکننده ارتباط و اتصال شخص به جامعه شبکهای یا طرد و حذف او از این مکان فراگیر و در عین حال انحصاری به شمار آید. زمان هم زمان بیزمانی است، در اینجا میتوان گفت در جامعه شبکهای بعد زمان و مکان از بین رفته و ارتباط در بستر تازهای شکل میگیرد. وقتی نحوه برخورد با وقایع در فضایی خارج از زمان و مکان شکل گیرد، روند ثبت آنها شکل دگرگونشدهای پیدا میکند. در اینجا ذکر این نکته بسیار ضروری است که نحوه مواجهه بخش بسیاری از این جامعه به شکل ارتباط یارانه واسط (CMC) است یعنی اینکه آنچه میبینند و درک میکنند، ارتباطی بر مبنای تواناییهای ارتباطگذاری یارانهای است که بهتبع نمیتواند همه ماجرا را انتقال دهد و با همه کیفیتش، یعنی تجربه از نگاه دریچه امکاناتی که تکنولوژی برای ما فراهم میکند که مساوی با تجربه مستقیم و تام نیست. این مدل از تجربه، فرمی قطرهچکانی دارد؛ اطلاعات ذرهبهذره، عکس به عکس، فیلم به فیلم، خبر به خبر به ما میرسد و با دراختیارداشتن جزئیات است که میخواهیم کل را بسازیم؛ یک حادثه، اتفاق، مصیبت، افتخار یا یک خاطره را با هم تجربه میکنیم؛ اما به یک شکل ثبت نمیکنیم. اینجاست که وجه دوم پارادایم خودش را نشان میدهد. ما در این شکل، راویت خودمان را از تصویرهایی که به دستمان میرسد، میسازیم. در جامعه شبکهای، کاستلز از قدرت هویتها سخن میگوید که بخشی از این هویت باعث تفسیرهای ما از اطلاعات خردی است که در هر لحظه به دست ما میرسد. ما اینجا نقش کسی را داریم که پازلی را تکمیل میکند. در این مثال یک استعاره خوابیده است؛ ما پازلها را براساس میل و اراده آنی کنار هم نمیچینیم، بلکه هر پازل بر اساس یک طرح یا الگوواره قبلی است که چیده و تکمیل میشود. در اینجا هم یک بینش، چارچوب فکری و تفسیری در ذهن خود داریم و هر اطلاعاتی که به ما میرسد را براساس همان هویت فردی و جمعی، نگاه فردی و جمعی کنار هم میچینیم و از درون یکسری اطلاعات جزئی یک تجربه جمعی را میسازیم. اینگونه است که خردهروایتها تبدیل به متن اصلی ثبتشده از یک رخداد میشود و با هم به یک تجربه جمعی میرسیم. طبیعی است پازلی که ما چیدهایم از مشخصات درونی خود برخوردار است. اطلاعاتی که ما خیلی از مواقع دریافت میکنیم، هنوز دچار هیجان و احساسات است. این اطلاعات ممکن است تصحیح یا تکمیل شده؛ اما اطلاعات تکمیلی و تصحیحشده به ما نرسیده باشد. این اطلاعات شاید تخصصی نباشد و متخصصان آن را غربال نکرده باشند، ولی باوجود همه این حرفها تجربه جمعی در فراخواست ما رخ میدهد. در این پارادایم جدید، ثبت وقایع روایتها بیشمار است و دریافتن درست از صحیح و سره از ناسره کاری تقریبا غیرممکن است. نکته این است که بعدها به همین روایتها ارجاع هم داده خواهد شد.
سیل سال 98 و نحوه ثبت لحظه به لحظه آن از زمانی که باران شروع به باریدن کرد تا همین لحظه که درباره بازسازی مناطق سیلزده حرف و حدیث فراوان است، ما خاطرهای را بر اساس یک تجربه جمعی با کمک گوشیهای تلفن همراه خود ثبت کردیم. چقدر تلخ بود این تجربه جمعی، چقدر دلخراش بود دیدن بعضی صحنهها، شنیدن صدای روی فیلمها، چقدر به گریه نزدیک شدیم وقتی خانههایی را دیدیم که خشت به خشت، آرامآرام ساخته شده بودند و در طرفهالعینی دیگر فروریخته بود. چقدر حرص خوردیم، چقدر عصبانی شدیم وقتی جایی ناکارآمدی دیدیم؛ نرسیدنها، سودجوییها و چقدر نگران شدیم وقتی مشکلات مردم را میشنیدیم، آنها که آب همهچیز آنها را برده بود، حتی قوت روزانهشان را. از میان همان سیل امیدوار هم شدیم به فردایی که دیگر در آن خشکسالی، همسایه و همخانه نزدیک ما نخواهد بود، حداقل برای مدت کوتاهی. چقدر درباره سیل، آب، مهارتهای زندگی و مدیریت بحران یاد گرفتیم. همه ما از همه این حسهای مشابه روایت مشابهی نداریم، آنچه تعریف میکنیم، خطهای متفاوتی را طی خواهد کرد، این چیز تازهای نیست. در زمانی که خاطره تبدیل به روایت و تاریخ میشد، آنزمان که اتفاق را بهصورت بستهبندیشده دریافت میکردیم هم همین بود؛ یعنی روایت راویان بر حادثه سایه فراوانی میانداختند. ما خاطره را با نگاه راوی میدیدیم؛ اما در تجربه جمعی این مساله شکل تازهای به خود میگیرد. ما هنگام دریافت، هنگام توزیع و حتی در زمان تولید اطلاعات، حضوری فعالانه و نه منفعلانه داریم و ماییم که داریم در این تجربه شرکت میکنیم و ثبت روایت را شکل میدهیم.
پارادایم تجربه جمعی گامهای ابتدایی خود را در پارادایمهای حافظه جمعی و خاطرهسازی جمعی برمیدارد. هنوز در جایگاهی هستیم که آزمون و خطا را درباره اطلاعاتی که به ما میرسد به کار میبریم، هنوز به دروازهبانی خبر عادت نکردهایم و احساسات را دخیل میکنیم؛ اما این احتمال وجود دارد که به مرور زمان این مدل ثبت دستهجمعی روایت و خاطره به پختگی برسد و آزمونهای صحت و سلامت جمعی برای ارزیابی اطلاعات رسیده به کار گرفته شود، ولی در همین شکل اولیه هم این تجربه دستهجمعی مزایایی داشت که نگفتن از آنها بیانصافی است. این حجم از اطلاعات باعث میشود که نوعی نظارت جمعی هم روی صاحبان مسئولیت انجام شود. ما در همین سیل دیدیم که اطلاعات تولیدشده توسط مردمان درگیر در سیل، باعث شد که هر حرکت، هر گفته و هر تصمیم مسئولان زیر ذرهبین باشد. وقتی هرکس در کمترین زمان ممکن تاوان حرکت یا گفته اشتباه خود را میدهد، سبب میشود پس از این قدم بعدی را با تامل و تفکر و با درنظرگرفتن واکنشهای جمعی برخاسته از افکار عمومی بردارد. نکته بعدی ایجاد گفتمانهای جمعی است. همه ما در یک مقطع زمانی خواسته و ناخواسته درگیر سیل بودهایم؛ درباره آن حرف زدیم، شنیدیم، خواندیم، نوشتیم و همین باعث شده که درگیر سیل باشیم، از عافیتطلبی دور باشیم، درواقع بیتفاوتی امکانپذیر نبود. همین خودش مولد نوعی انسجام اجتماعی است؛ درگیر حادثه بودن، خودش ایجاد سرمایه اجتماعی میکند. ما یک سیل را با هم تجربه کردیم، همه با هم. ما همه از سیلزدگان بودیم، حتی اگر قطرههای باران به درون خانههای ما نفود نکرده بود. این اتفاق کمی نبود که بتوان بهراحتی از کنار آن عبور کرد.
دیدگاه تان را بنویسید