منفورترین حلال
جامعه شناسان کارکردگرا مثل دورکیم به مفاهیمی مثل همبستگی و وجدان جمعی توجه ویژه ای داشته اند ، شاید همین کم شدن همبستگی در کنار فردیت گرایی را می توان از مهم ترین عوامل افزایش طلاق درجامعه دانست
اگر این را یک تیتر ژورنالیستی ندانیم ،اگر از کنار بزرگنماییهای با نیت مذموم عبور کنیم و اگر تقلیل روانشناختی و فردی را متوقف کنیم و قبول کنیم که طلاق یک امر اجتماعی است، آن وقت است که این آمارها میتواند یک هشدار برای ما باشد، وقتی که در پایان سال قبل خواندیم که در سال ۹۶ به ازای هر سه ازدواج تقریبا یک مورد طلاق ثبت شده است. این میزان جدایی در تاریخ ثبت احوال ایران سابقه ندارد. در واقع در سال گذشته به ازای ۶۰۸ هزار و ۹۷۷ مورد ازدواج به ثبت رسیده و در مقابل ۱۷۴ هزار و ۵۹۷ واقعه طلاق نیز ثبت شده است. این یعنی که نسبت ازدواج به طلاق در این سال 49/3 بود، آمار در سال 97 و سه ماهه اول آن هم خیلی امیدوارکنندهتر نیست. بر اساس آمار ثبتشده در سه ماهه اول سال 1397 تعداد 160 هزار و 592 واقعه ازدواج و 39 هزار و 967 واقعه طلاق در دفاتر رسمی طلاق کشور به ثبت رسیده است که نسبت ازدواج به طلاق 01/4 است که آمار بهتری است اما نه آن قدر بهتر که بتوان ماجرا را نادیده گرفت. در این میان یک آمار خطرناک دیگر هم وجود دارد، آن هم پایین آمدن دوام ازدواج است. به گفته سخنگوی سازمان ثبت احوال کشور، میانگین زندگی مشترک برای زوجین طلاقگرفته در بخشی از سال 96، 9 سال است که در 67 درصد طلاقهای ثبتشده عمر ازدواج کمتر از 10 سال بوده است. 11 درصد طلاقهای ثبتشده نیز میانگین سال زندگی مشترک کمتر از یک سال داشتهاند. دلیل این افزایش آمار طلاق چیست؟
علل طلاق
اگر قبول کنیم که طلاق یک امر یا یک مساله اجتماعی است، آن گاه نمیتوانیم به راحتی یک علت را در این زمینه پررنگ کنیم و پذیرفتهایم که طلاق هم یک پدیده چند بعدی است که عوامل متعددی در به وجود آمدن آن دخیل هستند. این عوامل را میتوان با توجه به خوداظهاری زوجهایی که برای پایان دادن به زندگی مشترک به محضر میروند، فهرستوار از عوامل جمعی مثل دخالت خانوادهها تا عوامل فردی مثل اعتیاد و عدم اشتغال گسترش داد، در این میان برخی طلاق را با قاطعیت به ارضا نشدن نیازهای جنسی زوجها ربط میدهند، برخی طلاق را پدیدهای اقتصادی و برآمده از فقر مالی میدانند، برخی دیگر ماجرای خیانت زوجین را پررنگ میکنند و عدهای به فردگرایی حاصل از صنعتی شدن جوامع اشاره میکنند و میگویند مردم از طایفه به خانواده رسیدند و حالا به سمت فردیت حرکت میکنند و فضای مجازی به عنوان ابزاری تسریعکننده در این ماجرا تاثیرگذار است... همانطور که گفتیم طلاق میتواند در همبستگی میان چند عامل از اینها که یاد شد، مهر جدایی را به انتهای یک ازدواج اضافه کند اما از یک نکته نمیتوان به راحتی عبور کرد که آن چیزی که بیش از این چسب میان دو نفر برای تشکیل یک جامعه کوچک بود، دارد کاربردش را از دست میدهد و به از همگسیختگی میرسد، باید به این مفاهیم بیشتر پرداخت.
مکانیکی و ارگانیک
اگر بخواهیم برای خانواده در جامعه کارکرد قائل شویم و اگر در خود خانواده هم بخواهیم برای هریک از اعضای آن کارکردی تبیین کنیم، چه بهتر است به سراغ کارکردگرایان برویم و از یکی از کلاسیکهای این نوع نگاه، یعنی امیل دورکیم خواست که به وضعیت همبستگی و از همگسیختگی در جوامع مدرن بپردازد. کارکردگرایان جامعه را مثل یک سیستم زنده میدانند که مثل بدن انسان، از اجزای مختلف با کارکردهای مختلف تشکیل شده است، این اجزا با یک همبستگی به عملکردی واحد میرسند، یعنی خانواده هم برای ایفای درست نقش خود هم نیازمند ایفای درست نقش از سوی نهادهای اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی است و هم نیازمند ایفای درست نقش از سوی اجزای تشکیلدهنده آن است.
از نگاه دورکیم همبستگی موجود در جوامع سنتی با همبستگی موجود در جوامع مدرن تفاوت دارد، اینجاست که دو نوع همبستگی خود را نشان میدهد، همبستگی نوع اول همبستگی مکانیکی است که در جوامع سنتی بیشتر دیده میشود. همبستگی مکانیکی شخص را بدون هیچگونه واسطهای به جامعه پیوند میزند. در نوع دوم همبستگی یعنی ارگانیک جامعه دستگاهی است از نقشهای متفاوت و ویژه که روابط چنینی آنها را به هم متحد کرده است، همبستگی مکانیکی در جایی رواج دارد که حداقل تفاوتهای فردی وجود داشته باشند و اعضای جامعه از نظر دلبستگی به خیر همگانی بسیار همسان یکدیگر باشند. «همبستگی ناشی از همانندی، زمانی به اوج خود میرسد که وجدان فردی یکایک اعضای جامعه منطبق با وجدان جمعی پرورش یابد و از هر نظر با آن یکی شود. برعکس، همبستگی ارگانیک نه از همانندیهای افراد جامعه، بلکه از تفاوتهایشان پرورش مییابد. در این میان حالتی وجود دارد در دوران گذار از جامعه سنتی به جامعه مدرن به وجود میآید که دورکیم به آن «آنومی» میگوید. افراد در جوامع درحال گذار نه خود را با نظام ارزشی سنتی تنظیم میکنند نه با نظام مدرن، آنها گاهی سنتی هستند و گاهی مدرن...، در این مدل نه نظارتهای اجتماعی قدیمی کارایی دارند و نه نظارت اجتماعی جدید قوام و قدرت لازم را... در تطابق این نگاه به مساله طلاق میتوان گفت از این دیدگاه افرادی که احساس آنومی دارند، معمولا دچار شک و تردید میشوند و به سمت طلاق حرکت میکنند، به عبارت دیگر بنا به این دیدگاه کسانی که سنتی هستند و آنهایی که مدرن ،کمتر به طلاق گرایش دارند و در زندگی مشترک احساس همسانی بیشتری میکنند، این هنجارگسیختگی و رسیدن به نابهنجاری را میشود در بسیاری از زوجهای به پایان رسیده دید.
منفورترین حلال
طلاق در اسلام منفورترین حلال نامیده میشود، در جامعه اسلامی طلاق مثل چاقوی جراحی میماند، یعنی تا وقتی هیچ راه دیگری نباشد، نباید به طلاق فکر کرد، همین کلمه نباید میتوانست و میتواند همان وجدان جمعی باشد که از بنیان ازدواج دفاع میکند، این وجدان جمعی ضمانتی است برای بقا.
دورکیم در تبیین پدیده طلاق را دری میداند که برای خروج گذاشتهاند و همین در را عاملی برای تحکیم ازدواج میداند، یعنی این دری که برای جدایی تعبیه شده و کسی از آن استفاده نمیکند، خودش نشانگر این است که زن و مرد میتوانند در خانه با احساس آزادی زندگی کنند و مجبور نیستند در کنار هم باشند. برای همین است که دورکیم میزانی از طلاق را در جامعه طبیعی میداند. اما با آمدن تجددگرایی، تابوی طلاق در خانوادهها برداشته شده است، طلاق رسمی، طلاق عاطفی و طلاق توافقی وقتی با آمار بالا در جامعه رخ میدهد، خودش عامل دیگری است برای رواج آن... به اعتقاد دورکیم هر چقدر وجدان جمعی قوی باشد، خشم عمومی در مقابل هنجارشکنی حادتر است. با ضعیفشدن وجدان جمعی، ارزشهای منفی منتسب به طلاق کاهش مییابد و بدین ترتیب بر میزان طلاق افزوده میشود، البته این وجدان جمعی باعث میشود که در هنگام ازدواج نگاهی سختگیرانهتر داشته باشند و به همسانی بیشتر فکر کنند تا این که دچار قبح طلاق نشوند.
دیدگاه تان را بنویسید